امروز تو راه رفتن به مسجد انقدر برف اومده بود که راه رفتن سخت می شد
یه آقایی جلوی من حرکت میکرد
من جا پای قدماش میذاشتم و پشت سرش قدم به قدم جلو می رفتم
همزمانم به جلوی اون آقاهه نگاه می کردم که ببینم مسیری که میره همون مسیر منتهی
به مسجده یا نه
دو تا عنصر « اعتماد و آگاهی » رو به معنای واقعی کلمه داشتم پیاده می کردم
هم از مسیر شخص جلوییم آگاهی داشتم و هم جا پای قدماش میذاشتم
شاید اگه از مسیر دیگه ای غیر از جا پای اون فرد می رفتم باز به مقصد می رسیدم اما با هزار بدبختی و دنگ و فنگ
این دقیقا چیزی بود که تو راه برگشت تجربش کردم
وقتی داشتم برمیگشتم دیگه اون آقا رو ندیدم
برفا ام آب نشده بودن و قضیه همون قضیه بود با این تفاوت که الان دیگه کسی نبود که راه رو برام هموار کنه
به سختی پامو داخل برفا میذاشتم
برفا میرفتن تو کفشم و تو کفشم پر از آب میشد
انگشتای پام یخ می زد
اون وسطا گاها نگاه به سفیدی برفا می کردم و پامو میذاشتم روشون و بعد متوجه می شدم تا زانو تو گل فرو رفتم و زیر این برفا پر از گِل بوده
اونجا بود که مفهوم ولی امر رو کاملا درک کردم
#انگیزشی - بصیرت
#پند آموز
#تحلیل_سیاسی_فرهنگی_اجتماعی
✅https://eitaa.com/tahlilesiasy