#داستان
از قول فرزند علامه امينی نقل شده است :
بعضي ها خيال مي کنند کتاب الغدير به راحتي تأليف شد است.
مرحوم علامه اميني سختي ها متحمل شد که توصيف آن از عهده زبان خارج است.
مقابل خانه ما کتابخانه مرحوم کاشف الغطاء قرار داشت ايشان يک مدرسه اي هم داشتند که در جنب اين کتابخانه بود و داراي ده، دروازه حجره بود. کتابهاي اين کتابخانه از پدرشان شيخ علي کاشف الغطا به ايشان رسيده بود و هيچگونه امکانات رفاهي نداشت.
مرحوم اميني از اين کتابخانه به لحاظ نزديکي، خيلي استفاده مي کردند. ايشان از صبح مي رفتند براي مطالعه و آن چنان غرق در مطالعه مي شدند که حتي گذشت زمان را هم فراموش مي کردند.
يک بار مدير کتابخانه هنگام عصر از کتابخانه بيرون مي آيد و در کتابخانه را قفل مي زند. غافل از اينکه علامه اميني داخل کتابخانه است.
آن روز سپري مي شود. روز بعد او وقتي به کتابخانه مي آيد مي بيند علامه در حال مطالعه هست.
به ايشان مي گويد: شما کِي آمده ايد؟
علامه پاسخ مي دهد: از ديروز که من را در اين کتابخانه زنداني کردي تا الآن در اينجا به سر مي برم!
#داستان #شیخ_رجبعلی_خیاط و خبردادن از غیب
شیخ رجبعلی همراه عده ای در حیاط منزل یکی از دوستان نشسته بود. در آن جمع یک صاحب منصب دولتی هم حضور داشت که به دلیل بیماری ، پایش را دراز کرده بود.
افسر رو به جناب شیخ کرد و اظهار داشت که مدتی است گرفتار این درد پا شده و داروهای گوناگون هم کارساز نبوده است.
شیخ مطابق شیوه همیشگی خود ، از حاضران می خواهد سوره حمد بخوانند . آن گاه توجهی کرد و فرمود : این دردپای شما از آن روز پیدا شد که زن ماشین نویس را به این دلیل که نامه را بد ماشین کرده است ، توبیخ کردی و سر او داد زدی . او زنی علویه بود . دلش شکست و گریه کرد. اکنون باید او را پیدا کنی و از او دلجویی کنی تا پایت درمان شود
#لبیکیاخامنهای
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
#الّلهُمَّصَلِّعَلَےمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوعَجّلفـَرجَهم
#یاعلیمدد
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🇮🇷#تحلیلمسائلروزایرانوجهان👇
🎯@tahlilesyasi