فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم را رفیقی برایم فرستاد
صدای بنده است که دارد پخش میشود
از بلندگوی "محصولات فرهنگی خواجه مراد مشهد"
سلام خدمت شما و همه دوستان مشتی و با معرفت مشهدی
بسیار خوشحال شدم
نمیدانید چقدر با دیدن فیلم حالم خوب شد
از شما بی حد ممنونم
ممنون از این همه لطف
باعث افتخار است که برنامه ها مورد توجه بوده
از تمام دوستان ممنونیم و به شما افتخار میکنیم❤️❤️❤️
@TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت سی و یکم / هادی گفت: مگه الان نمیگفتی پیام شهید بشه تا الگوی موساد در بیاد؟ الان میگی دختره
قسمت سی و دوم /
به محض اینکه پیام به محل کارش رفت مدیر آن مجموعه پیام را صدا زد.
مدیر: پیام جان روزت بخیر باشه بیا میخوام یه همفکری با هم بکنیم.
پیام: جانم حاج آقا؟ من همه جوره در خدمتم.
مدیر: جانت بی بلا پیام جان! ببین ما متأسفانه در بخش پالایش اخبار خبرگزاری به شدت افت کردیم. در شأن مجموعه ی ما با این موقعیت نیست که تو این شرایط باشه، من یه نفر رو میخوام تو این بخش مشغول بشه، عقب افتادگی ها رو جبران کنه، میتونم روت حساب کنم؟
پیام: حاج آقا اگر دستوره که به روی چشم، منتها من حوزه ی تخصصیم رسانه هست. از طرفی این بخشی که فرمودید کارش خیلی رباتیکه، بچه ها با سطح تخصص پایین هم میتونن انجام بدن ها؟
مدیر مجموعه: میدونم میدونم، اما برام مهمه یکی که خیلی قابل اعتماده انجامش بده!
پیام: حاجی این بخش نیاز به فکر کردن هم نداره ها، مطمئنی تو بخشی که من هستم به مشکل نمیخوریم من برم اونجا؟
مدیر: اتفاقا برعکس مطمئن هستم قطعاً در این بخش به مشکل میخوریم منتها چاره چیه؟ به شدت عقبیم و باید جبران بشه.
پیام: آها، یعنی در این حد مسئله پیچیده ست؟ خیالت راحت حاجی من حلش میکنم.
پس از پایان مکالمه ی پیام و مدیر مجموعه یک پیامک هم برای تلفن امن مدیر آمد: سلام، پیرو نامه ی ارسالی در خصوص برادر محترم، از ارائه ی هرگونه بولتن به بخشی که ایشان در آن مشغول هستند نیز خودداری شود...
پیام رسماً با این وضعیت از هر بخشی که ممکن است اطلاعاتی را به وی برساند محروم مانده بود. این تصمیمی از طرف خود محسن بود تا از هرگونه جاسوسی نا خواسته ی پیام که ممکن بود در قالب گفتگوی دوستانه اش با نوال صورت بگیرد یا هرگونه نشت اطلاعات توسط وی که میتوانست برایش هزینه ساز شود و آینده اش را نابود کند جلوگیری شود...
پیام خیلی متوجه تغییراتی که اطرافش رخ میداد نبود. اساساً آن قدر ذهنش درگیر نوال بود که این تغییرات را متوجه نمیشد.
با نوال هم تماس هایی داشت.
در یکی از این تماس ها نوال به پیام گفت: من دارم یه گزارش درباره ی خانواده ی یکی از شهدای حزب مینویسم. ایشون اطلاعاتی بوده و همسرش هم برای من گفته که این شهید در سفری که به تهران داشته با یکی از سرداران ایران هم دیدار داشته، کمی درباره ی این سردار اطلاعات میخوام، میتونی کمکم کنی؟
موساد این قدر بازی را از نگاه خودش هوشمندانه طرح ریزی کرده بود که در مصاحبهی نوال با خانواده ی شهدا که هیچ اشاره ای به اسم ایران و سرداران نشده بود، چنین متنی را گنجانده بود. تصور آنها این بود که بعد از مصاحبه احتمالا حزب سراغ خانوادهی آن شهید نخواهد رفت و مطالب نوال به دقت بررسی نخواهد شد.
پیام به نوال گفت: خب اطلاعات مربوط به سردار رو میخوای تو متن مصاحبه بیاری؟
نوال گفت: نگران نباش من حساسیت های حفاظتی رو به خوبی میفهمم و تو متن گزارش طوری بهش اشاره میکنم که اون موارد خدایی نکرده افشا نشه!
پیام به نوال گفت: خیالت راحت، برات کامل اطلاعاتش رو در میارم.
نوال و پیام خداحافظی کردند، پیام با محسن تماس گرفت: حاج محسن سلام، یه زحمتی دارم.
محسن: جانم پیام جان، جون بخواه از من
پیام: جان شما بی بلا، فکر کنم چون مسئله حساس هست تلفنی نمیتونم بگم، باید حضوری ببینمتون
محسن سریعا خودش را به پیام رساند.
پیام خیلی وقت بود که هم رفیق محسن بود، هم کیسی بود که محسن روی آن کار میکرد و هم یک پروژه ی جدید.
پیام گفت: آقا محسن ما دنبال اسم و اطلاعاتی درباره ی یکی از سرداران هستیم.
محسن گفت: برا چی میخوای؟
پیام گفت: والا، خانم نوال داره خاطرات شهدای حزب رو در لبنان کامل میکنه، اینا یکیشون به ایران سفر کرده و با یه سرداری دیدار داشته، برای کامل کردن خاطرات میخواد.
محسن گفت: نوال از کجا میدونه؟
پیام گفت: همسر شهید گفته؟
محسن گفت: کدوم سردار؟
پیام اسمی رو گفت، محسن کمی فکر کرد. صاحب اسم رو به خوبی می شناخت منتها چون نمی دونست که نوال و پیام چقدر صیمی هستن و آیا ممکنه پیام به نوال بگه محسن این اطلاعات رو داده و محسن نمی دونست که آیا با این کار ممکنه جان خودش هم به خطر بیفته یا نه به پیام گفت: آره من یه رفیقی دارم، بهت وصلش میکنم. باهاش صحبت کن اون کامل بهت میگه همه چیز رو...
محسن اجازه نداد صحبت ها خیلی طولانی شود و به پیام گفت: پیام جان من یه کار خیلی فوری دارم، میرم، بازم هرچی بود کامل به من بگو، من نمیخوام جلو یدختره کم بیاری، بگو من بهت همه جور اطلاعاتی میدم.
محسن اینها را گفت و فورا خودش را به هادی رساند: موساد دنبال سردار فلانی هست، یکی از بچه ها رو میخوام وصل کنم به پیام یه سری اطلاعات انحرافی که میخوایم رو به پیام بده که منتقل بشه به دختره
سرداری که پیام و نوال دنبالش بودند در بخش بی سرنشین ها کار میکرد...
ادامه دارد....
@TahlilgarPlus
9.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 جواب رفیقامو چی بدم؟
در سفری به لبنان و سوریه، شهید صیاد شیرازی با اصرار به جنوب لبنان رفت تا در کنار رزمندگان باشد. او با این اقدام نشان داد که حتی در زمان استراحت، به فکر همرزمانش در جبهه بود. بیایید با الهام از این قهرمان، در هر شرایطی به مسئولیتهای خود پایبند باشیم. #شهیدصیادشیرازی #قهرمان_وطن #مسئولیت #رزمندگان #لبنان
#صدای_مقاومت
@TahlilgarPlus
16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 تو هم یاد بگیر معجزه کنی
#حکایت
@TahlilgarPlus
داستان سیاوش و افراسیاب - @TahlilgarPlus.mp3
9.81M
داستان سیاوش، هوس یا عشق؟ / داستانهای #شاهنامه / قسمت بیستم
💠 در این داستان سیاوش برای جنگ با افراسیاب راهی میشود ، کاووس به او میگوید مراقب اهریمن زاده باشد ، اما افراسیاب خوابی می بیند که مسیر زندگی سیاوش و جنگ را با هم عوض میکند.../ در تاریخ ایران را شکست نداده اند الا اینکه از روی خودش و از نسل بعدش بکوشند گروهی را علیه خودش بسیج کنند، در شاهنامه در بخشی از داستان از رستم فرزندی را تحت آموزه های خود بزرگ میکنند بلکه با او ایران را شکست دهند در اینجا این مهم را مرور خواهیم کرد. / این ویدئو تقدیم میشود به هم وطنهای ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند.
#سهراب
@TahlilgarPlus
36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان سیاوش ، هوس یا عشق ؟ / داستان های #شاهنامه / قسمت بیستم
💠 در این داستان سیاوش برای جنگ با افراسیاب راهی میشود ، کاووس به او میگوید مراقب اهریمن زاده باشد ، اما افراسیاب خوابی می بیند که مسیر زندگی سیاوش و جنگ را با هم عوض میکند.../ در تاریخ ایران را شکست نداده اند الا اینکه از روی خودش و از نسل بعدش بکوشند گروهی را علیه خودش بسیج کنند، در شاهنامه در بخشی از داستان از رستم فرزندی را تحت آموزه های خود بزرگ میکنند بلکه با او ایران را شکست دهند در اینجا این مهم را مرور خواهیم کرد. / این ویدئو تقدیم میشود به هم وطنهای ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند.
#سهراب
@TahlilgarPlus
17.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 ما با اینا کار نمی کنیم
#صدای_مقاومت
@TahlilgarPlus
ای زینب !
زنان ملت ما اینان که نام تو، آتش و درد بر جانشان میافکند بتو محتاجاند.
تا در برابر این طوفان برباد دهندهای که وزیدن آغاز کرده است "ایستادن" را بیاموزند
و این "ماشین هولناک" را که از آنها "بازیچههای جدیدی" میسازد، باز برای بلعیدن حریصانه آنچه سرمایهداری به بازار میآورد، برای لذت بخشیدن به هوسهای کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوتهای بیشور و بی روح "اشرافیت جدید"، و برای سرگرمی زندگی پوچ و بیهدف و سرد "جامعه" رفاه در هم بشکنند
و خود را، از "حرمهای اسارت قدیم"، و "بازارهای بیحرمت جدید" ، به امامت تو نجات بخشند !
دکتر علی شریعتی
@TahlilgarPlus
23.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 خداوند: من بیمار بودم عیادت نیامدند
#حکایت
@TahlilgarPlus
فرزاد رو چند وقت یک بار که به محله ی قدیمیشون میرفتیم میدیدیم.
شمس (برادر فرزاد) که میخواست به دنیا بیاد یکی دو بار پدر و مادرشان در خانه دعواشون شد
فرزاد ما رو که میدید درد و دل میکرد
شب عملیات وعده ی صادق 2 دیدمشون ، میگفتن: ایران اسرائیل رو زده ما خوشحالیم
تقریبا هفته بعد بود که فرزاد رو دوباره دیدم ؛ بهم گفت : شمس با آبجوش سوخته ، دکتر گفته به احتمال زیاد میمیره...
امشب بعد مدت ها دوباره دیدمش
با گریه گفت : شمس از دنیا رفته ، مادرم تو خونه به عکساش نگاه میکنه و گریه میکنه
بعد گفت : میای خونمون ؟
ما هم رفتیم در زدیم
مادرش پا برهنه اومد جلوی درب
تسلیت گفتیم . البته چند هفته ای از این ماجرا گذشته بود کمی آرام شده بود.
کمی صحبت کردیم ، گفتیم ان شالله آن دنیا حضرت علی اصغر مراقب اوست ، الان در بهشت خداست و به خدا بسپریدش
حالشون خیلی بهتر شد...
موقع خداحافظی فرزاد تا دم در ماشین با ما اومد وگفت :من دوچرخه میخوام ، اما پدرم پول نداره نمیتونه بخره شما میتونید برام بخرید ؟
قرار شد ان شالله به زودی یک دوچرخه ی مشتی برا آقا فرزاد بخریم و تقدیمش کنیم...
@TahlilgarPlus
#گزارش_کار
آنچه در ادامه میخوانید گزارش مالی تیم رسانه ای آقای تحلیلگر در ماهی که گذشت است، که تقدیم نگاه شما دوستان عزیز میشود:
هزینه های داخل تیم:
تهیه ی دو تلفن همراه برای کارها مجموعا 18 میلیون تومان
تهیه ی یک میکروفون حدودا 9 میلیون تومان
تهیهی نرم افزار تدوین مبتنی بر هوش مصنوعی برای تلفن های همراه حدود 3.8 میلیون تومان
اما هزینه هایی که در ماه گذشته تقدیم هم وطنان محترم شد:
13 میلیون تومان تهیه ارزاق خانواده های محترم تحت پوشش
10 میلیون تومان تأمین بدهی مالی یک هم وطن محترم که قرار شد به صورت وام برگردانده شود
5 میلیون و 500 خرید نان برای خانواده های محترم تحت پوشش
3 میلیون و 500 تهیه دارو برای یک هم وطن بیمار
3 میلیون تومان برای هزینه و کمک درمان بیمار صعب العلاج
6 میلیون تومان اجاره 3 هم وطن کارتن خواب
1 میلیون هزینه درمان بیمار نیازمند
1 میلیون و 250 برای یک خانواده بدسرپرست
4 میلیون برای تهیه غذای گرم
1 میلیون و 500 کمک به یک خانواده بدون سرپرست
5 میلیون هزینه نیازمند در قالب وام
همچنین برای یک هم وطن که در شرایط خاص قرار داشت و شغلش را از دست داده بود (به جهت آنکه مسائلی مثل تامین خانواده و اجاره و... حل شود) یک موتور سیکلت به مبلغ حدودی 30 میلیون تومان تهیه و تقدیم شد.
در مجموع این ماه حدود 30 میلیون تومان برای نیازهای تیم رسانه ای آقای تحلیلگر هزینه شد
و همچنین در مجموع نزدیک به 85 میلیون تومان برای نیاز های هم وطنان محترم تقدیم گردید .
از همه ی دوستان از بابت حمایت هایشان بی حد تشکر میکنیم.
قطعا تک تک شما دوستان عزیز در محقق شدن موارد فوق سهیم و شریک هستید.
رفقای عزیز از شما بابت این همه لطف تشکر میکنیم.
@TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 لوتی ترین شهید تاریخ
در سرمای زمستان، شهید شاهرخ ضرغام با بخشش کاپشن و پول به پیرمردی فقیر، نشان داد که قهرمانی تنها در میدان جنگ نیست. این داستان الهامبخش از انسانیت و فداکاری، یادآور میشود که هر کدام از ما میتوانیم با اعمال کوچک، دنیای بهتری بسازیم. بیایید با هم به یاد این قهرمانان، مهربانی را گسترش دهیم. #قهرمان #مهربانی #فداکاری #شهید_شاهرخ_ضرغام #الهام_بخش
#صدای_مقاومت
@TahlilgarPlus