تحلیلگر پلاس
قسمت بیست و یکم/ مرتضی خیلی وقت بود ذهنش درگیر بود. برخی از نیروهای حزب و عوامل رده بالا شهید شده
قسمت بیست و دوم/
اونها نمیخواستن تحت هیچ عنوان در این سفر مستقیم با نوال و عوامل موساد مرتبط بشن مگر در صورتی که بدونن عملیات توسط موساد لو رفته و موساد متوجه اونها شده
یاسر از مرتضی پرسید: اگر اونا برای ما تله نگذاشته بودن و قصد اقدام علیه ما رو نداشتن،منتها در جایی از عملیات متوجه شدیم که اونها متوجه ما شدن تکلیف چیه؟
مرتضی در پاسخ گفت: باید تلاش کنی تحت هیچ عنوان در چنین شرایطی قرار نگیری، بهت توضیح میدم چطوری!
یاسر گفت: حالا فرض محال اگر چنین چیزی رخ داد چی؟
مرتضی گفت: هر دوشون باید مجازات بشن.
یاسر گفت: اگر سرویس اطلاعاتی اسپانیا یا پلیس متوجه من بشن چی؟
مرتضی در پاسخ گفت: من بهت توضیح میدم چطور اقدام کنی که باهاشون رو به رو نشی، ولی اگر شدی تا تهش باید بری، گزینه ی دیگهای قابل تعریف نیست
یاسر کمی فکر کرد، تهش یعنی میشد زندانهای اسپانیا یا شاید هم آبکش شدن وسط خیابانها در تقابل با پلیس اسپانیا، ولی خب چاره ای نبود
نوال برای سفر آماده شد
یاسر کمی قبل تر به پایتخت اسپانیا منتقل شده بود. نفری که قرار بود سایه ی نوال باشد هم با نوال تا فرودگاه رفت. نوال را به کسی که در پرواز بلیط گرفته بود سپرد و فرد مورد نظر تا فرودگاه مادرید با نوال رفت. در فرودگاه کسی منتظر بود تا نوال به وی سپرده شود، قرار بود سایه ی نوال اگر متوجه مسئله ای در مسیر (داخل هواپیما) شد به کسی که در فرودگاه منتظر است منتقل کند. همه چیز عادی بود و فردی که به انتظار نشسته بود ماموریت خود را شروع کرد.
نوال به هتلی منتقل شد. یکی از اعضای حزب هم در همان هتل مستقر شد. قرار بود دو نفر دیگر هم یکی در همان طبقه ای که نوال بود و یکی در طبقه ی بالایی مستقر شوند. یاسر در خانه ای در مادرید منتظر بود ببیند از هتل چه اطلاعاتی کسب میشود.
نوال برای برگزاری اولین جلسات آماده بود و منتظر بود تا رابط موساد به او اضافه شود.
از طرفی عوامل حزب موفق شده بودند از نظر شنود از طریق روش های خودشان بر اتاق مسلط شدند.
نوال منتظر بود تا عامل موساد به او اضافه شود. فردی از یکی از اتاق ها در همان طبقه درب اتاق را زد. به محض اینکه وارد اتاق نوال شد و حال و احوال کرد رادیو را روشن کرد. تقریبا هر کاری که بچه های حزب برای شنود اتاق می خواستند انجام دهند با اختلال رو به رو شد.
یکی از اعضای که در طبقه ی بالای همان اتاق بود موکت را کنار زد. گوشش را به زمین چسباند. صدای همه چیز در گوشش شنیده میشد اما هیچ صدایی از محیط پایین به بالا منتقل نمیشد. از همان طبقه یکی از افراد دیگر از اتاق خارج شد. به بهانه ی قدم زدن از جلوی اتاق نوال عبور کرد تا شاید حداقل یک کلمه اتفاقی شنیده شود اما هیچ چیز به گوشش نرسید.
نوال و عامل موساد بسیار آرام در حال صحبت بودند.
ـ نوال باید به ایران سفر کنی
+ در چه پوششی؟ چطوری؟
- یا از طریق بچه های حزب در قامت خبرنگار، یا به شکلی که خودمون برات تعریف میکنیم. اونجا باید با یکی دو نفر مصاحبه بگیری، یکی دو تا موضوع هم هست که اگر بتونیم بهش نزدیک بشیم خیلی کمکمون میکنه
+ من مشکلی ندارم چند روز طول میکشه تا جلسه ی مربوط به ماموریت رو برگزار کنیم؟ و چرا داریم تو اسپانیا برگزار میکنیم؟ نمیشد یکی از همون شهرهای لبنان یا یه کشور نزدیک تر جلسه رو بگذاریم؟
- یک روزه تمام نکات رو بهت میگم. نگران نباش! درباره ی محل جلسات من اطلاعات زیادی ندارم (عامل موساد میدانست که یکی از اتاق های مربوط به ایران و روسیه کارها را در اسپانیا مدیریت میکند، خودش مسئول این بخش بود اما اجازه نداشت بیشتر به نوال توضیح دهد.
عامل موساد بطور کامل به نوال توضیح داد چطور باید به ایران برود و با چه کسانی باید صحبت کند و... تقریبا چند راه جایگزین هم برای او مشخص کرده بودند که در هر کدام به مشکل خورد بتواند از دیگری استفاده کند.
جلسات نوال و عامل موساد موفق بود و بر خلاف آنها هیچ چیز دست یاسر و تیمش را نگرفته بود. آنها برای شنود هم روی روشی متمرکز شده بودند که بطور کامل ناموفق بود.
یاسر منتظر تماس بچه ها بود. آنها هیچ از جلسه ی نوال و رابط نفهمیده بودند و صرفا توانسته بودند رابط موساد در اسپانیا، فردی که هادیِ عملیات موساد در مادرید بوده و تیم میدانی موساد که نوال و فرد دیگر را پشتیبانی میکردند، را شناسایی کنند. جالب است که محل استقرار یکی از عوامل در ۷۰۰ متری سفارت ایران بود.
یاسر خیلی کلافه بود. گوشی را که گذاشت گفت: ای لعنت بر این شانس!
یکی از نیروهای حزب به یاسر گفت: چی شده؟
یاسر گفت: چند تا مرد گنده بلند شدن رفتن اونجا هیچی نشنیدن، هیچی به گوششون نرسیده
تمام روزهایی که نوال و عامل موساد درگیر تمرکز روی پروژه ایران بودند هیچ اطلاعاتی از جزئیات جلسات به دست بچه ها حزب نرسید چرا که تقریبا یک قدم از موساد عقب تر بودند و به لحاظ تکنولوژی در شنود با چالش رو به رو شده بودند.
ادامه دارد
@TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قانون امیر کبیر برای خدمت سربازی در ایران
#حکایت_کوتاه
@TahlilgarPlus
43.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حمله به ایران افراسیاب پشنگ / پادشاهی نوذر / شاهنامه ی فردوسی به زبان ساده (قسمت ۱۳)
#شاهنامه
💠 در این برنامه #شاهنامه ی فردوسی به داستان کاووس ماجراجو و دیو سپید می پردازیم./ این ویدئو تقدیم میشود به هم وطنهای ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند.
@TahlilgarPlus
این عکس را شما برایم فرستاده اید
اجتماع امت حزب الله
اولا دم بچه های گروه گرم که همه جا و در همه اجتماعات هستند و پرچم را بالا برده اند
دوما بازم دمتون گرم که یاد من هم هستید
من از شما و این تصاویر اعتماد به نفس میگیرم
از شما ممنونم
رفقای عزیز به شما افتخار میکنیم
@TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت بیست و دوم/ اونها نمیخواستن تحت هیچ عنوان در این سفر مستقیم با نوال و عوامل موساد مرتبط بشن م
قسمت بیست و سوم /
بچه های حزب از طریق رصد ترددهای افراد شناسایی شده توانسته بودند چند لایه از عناصر همکار با موساد را بشناسند و این اتفاق کوچکی نبود.
بچه های حزب دیده بودند که عامل موساد کتاب و جزواتی هم به نوال داده بود (موضوع کتاب ها ایران بود) اما عامل موساد حتی کتابها و جزوات را با جلدهای غیر مرتبط با حقیقت کتاب، تحویل داده بود تا عوامل حزب کاملا سر در گم شوند.
جلسه ی موساد با نوال در اسپانیا تمام شده و حالا او قرار بود به لبنان برگردد و بعد راهی ایران شود.
یاسر هم قرار بود راهی لبنان شود.
نوال تقریبا میدانست باید چه کند و وقت برگشت چیزی ذهنش را مشغول نکرده بود اما یاسر بی حد عصبی بود. در اسپانیا تقریبا هیچ کدام از ماموریت های اولیه به نتیجه نرسیده بود.
نوال به بیروت برگشت و به فاصله یک روز یاسر هم وارد لبنان شد.
در جلسه ی مربوط به نوال در حزب مرتضی با علامت سوالهای بیشتری رو به رو شده بود. هدف از نشست چه بوده؟ چرا نوال رفت؟ آیا موفق شده بودند عوامل حزب را بشناسند؟ موساد قصد داشته در این سفر حزب را فریب بدهد یا آزمایش کند؟ تقریبا برای هیچ کدام پاسخی نداشت.
مرتضی به یاسر گفت: فعلا هیچ چیز درباره ی خروجی سفر نوال نمیشه گفت و باید صبر کنیم اولین تماس ها رو با حزب بگیره و ببینیم آیا تغییراتی در رفتارش یا در سوالاتش دیده میشه یا نه و شاید اینها اون چیزی باشه که ما رو به اهداف سفر نزدیک کنه...
نوال هم در محل سکونتش در عین حال که منتظر تماس حزب بود منتظر یک پیام از ایران نشسته بود. یک کاربر لبنانی با یک فعال رسانهای نزدیک به مقاومت در ایران تماس گرفته و گفته بود با یکی از خبرنگاران مقاومت در لبنان (نوال) در ارتباط است. میتواند هماهنگ کند او برای سفری به ایران بیاید و این گروه هم میتوانند چند مصاحبه با نوال داشته باشند.
کاربر لبنانی (اکانت وابسته به موساد) قرار بود اطلاعات نوال را به فعال رسانه ای ایرانی بدهد تا با هم وارد گفتگو شوند.
نوال همان طور که پیش بینی میکرد روی تلفن همراهش یک پیام دریافت کرد: سلام، من پیام علوی هستم از تهران. در موسسه ی چراغ فعالیت میکنم.
هفته ی بعد یک نشست با موضوع مقاومت در تهران است و ما میهمان هایی را از خارج دعوت کرده ایم. شنیدم شما هم قصد دارید به تهران بیایید، میتوانید در جلسهی هفتهی بعد هم باشید؟
نوال به محض اینکه پیام را دید پاسخ داد: سلام، بله بله، من منتظر پیام شما بودم، منتها باید از حزب اجازه بگیرم. اما یک سوال؟ در صورت اجازهی با حزب، شما میتوانید هماهنگ کنید من با چند مسئول ایرانی هم مصاحبه کنم؟
پیام: بستگی داره، باید بدونیم با کدوم مسئولان و در چه سطوحی!
نوال به پیام گفت: نمیدونم. مثلا یکی دو تا فعال رسانه ای مرتبط با مقاومت، سیاستمدارهای همسو و اگر شد یک یا چند فرمانده ی نزدیک به مقاومت
پیام گفت: برای فعال های رسانهای و سیاستمداران مشکلی نیست، براتون پیداش میکنم ولی برای فرماندهان باید ببینیم کدام فرمانده و در چه سطحی!!
نوال اسم یک نفر را گفت: مثلا فلان سردار در نیروهای مسلح...
پیام گفت: اجازه بدید میپرسم و بهتون اطلاع میدم.
تماس پایان یافت و پیام دست به کار شد. با یکی از دوستانش تماس گرفت.
+ سلام، علوی هستم. یکی از خبرنگاران معروف حزب قراره بیاد ایران، میتونیم در نشست از حضورش استفاده کنیم و در بخش میهمان های خارجی اسمش رو داشته باشیم، خودش هم اخبار رو پوشش میده، البته باید منتظر باشیم ببینیم حزب بهش اجازه میده یا نه ! منتها میخوام بدونم به فرض اینکه حزب بهش اجازه بده ما میتونیم هماهنگ کنیم با سردار...... دیدار داشته باشه؟
- برادر اینکه تونستی همچین گزینه ای را هماهنگ کنی خیلی خوبه، اگر واقعا این طوری که میگی با حزب هماهنگه شاید بتونم با رئیس دفتر سردار صحبت کنم و یه وقت بگیرم.
+ بله من مطمئن هستم با حزب هماهنگه
- پس مسئله ای نیست. من هماهنگ میکنم خبرتون میکنم.
پیام علوی خواست با نوال تماس بگیرد اما مجددا در فضای مجازی کمی درباره ی نوال جستجو کرد. گوگل، اینستاگرام نوال و ایضا توئیترش پر بود از تصاویر و مصاحبه هایش! خیلی به نسبت قبل تغییر کرده بود. اصلا شبیه به دو سال قبلش نبود. در دو سال قبل تصاویرش شبیه به این نوال محجبه ای که امروز میدید نبود. به هر جهت خانم متشخصی به نظر میرسید.
پیام کمی عکس ها را بالا و پایین کرد. بعد به نوال پیام داد: سلام، هماهنگی ها رو انجام دادم. اگر حضورتون قطعی شد، حتما نشست با سردار رو هم هماهنگ میکنیم.
نوال پیام ارسالی از سوی پیام علوی را دید اما باز نکرد. خیالش راحت شد که میتواند حالا مستقیما با سردار دیدار کند. یک پیام برای اکانت موساد فرستاد: سلام عزیزم، سفرم به تهران قطعی شده برای یک مصاحبه ی مهم باید برم اونجا امیدوارم زودتر بتونم بیام و از نزدیک ببینمت.
ادامه دارد....
@TahlilgarPlus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 بفرما ماست و خیار شاهانه
@TahlilgarPlus
تحلیلگر پلاس
قسمت بیست و سوم / بچه های حزب از طریق رصد ترددهای افراد شناسایی شده توانسته بودند چند لایه از عناص
قسمت بیست و چهارم /
نوال با حزب تماس گرفت: من برای یک نشست مهم با موضوع مقاومت به تهران دعوت شدم. امروز بخش آخر از مصاحبه ی مربوط به خانواده ی شهدای حزب رو در خبرگزاری کار کردم. لطفا ببینید و نظرتون رو بگید. برای هفته ی بعد حتما خودم رو می رسونم که بقیهی جلسات رو پیگیری کنیم.
رابط نوال و حزب به مرتضی اطلاع داد و مرتضی هم با همین خبر رفت پیش شیخ صالح
مرتضی بعد از احوال پرسی به شیخ گفت: شیخ تصور کن یه خبرنگار اومده پیشت و میگه من برای نشست مقاومت دعوت شدم تهران، در مرحله ی اول تو چطور قضاوتی دربارش میکنی؟
شیخ گفت: مشخصه، یه آدم همسو و قابل اعتماد به نظر میرسه.
مرتضی گفت: دقیقا، نوال بعد از سفر به اسپانیا، اومده و همین ادعا رو مطرح کرده، حالا ما اگر از ارتباطش با موساد خبر نداشتیم احتمالا الان اعتماد سازی بیشتری بین ما و اون با این حرفش مطرح میشد.
شیخ صالح گفت: درسته، از این میخوای به چی برسی؟
مرتضی گفت: باید به عنوان تجربه ثبت بشه و به برخی عوامل حزب منتقل بشه که در مواردی از این دست فریب نخورن و باید به تهران هم اطلاع بدیم.
شیخ گفت: پس هدف از سفر به اسپانیا همین بوده، جلسه داشتن برای تهران!
مرتضی گفت: بله، منتها فقط مسئله این نیست که میخواد بره تهران، مسئله اینه که چه شبکهای در تهران هماهنگ کرده که این منتقل بشه و تو جلسه شرکت کنه؟ اینم ممکنه بخشی از شبکه ی همکار با موساد تا خود تهران باشه، که برادرا باید شناساییش کنن...
شیخ گفت: احسنت، اینم از مواردیه که باید کامل در بیاد، هماهنگی با تهران رو انجام بدید. باید بدونن مهمون دارن...
از دفتر حزب به دوستانی در تهران اطلاع داده شد که به زودی میهمان دارند. جزئیاتی هم درباره ی قضیه مطرح شد.
هادی در تهران مسئول پیگیری موضوع بود. چند بار به عکس نوال نگاه کرد و بعد هم به عکس پیام علوی! او پیام علوی را میشناخت و حالا سوالات زیادی داشت. آیا پیام با نوال همکار است؟ پیام علوی به دنبال افرادی برای همکاری بوده و اشتباهی به مسئله اضافه شده؟ همه چیز نمی تواند اشتباهی باشد چون نوال قبلش برای سفر به تهران، به اسپانیا رفته و بعد با پیام تماس گرفته ! اینها باید حل میشد و خیلی سوالات دیگر ...
هادی بعد از چند تماس جزئیات کامل جلسه ی نوال در تهران و برنامه هایش را در آورد. در بررسیهای هادی مشخص شد قرار است نوال با یکی از مقامات مطرح سپاه پاسداران دیدار کند. مسئله ای نبود که بتوان تلفنی پیگیری کرد. هادی باید شخصا ماجرا رو دنبال میکرد.
رفت دفتر همان فرمانده و از رئیس دفترش وقت ملاقات برای یک موضوع فوری خواست. جلسه ای همان روز بعد از نماز در نظر گرفته شد.
آنقدر مسئله مهم بود که هادی به محل کارش بر نگشت. در دفتر سردار ماند و آن بخش از کارها که امکان پیگیری تلفنی داشت را پیگیری کرد تا وقت نماز برسد. برای اقامه ی نماز رفتند. نماز را خواندند. نیروها برای ناهار رفتند اما سردار به اتاق کارش برگشت.
هادی وارد شد. عذرخواهی کرد که وقت سردار را میگیرد و گفت:
هادی: یکی از عناصر موساد قراره به زودی با شما دیداری داشته باشه!
سردار خندید و گفت: جدی میگی؟ ما میریم تلاویو یا اون میاد تهران؟
هادی گفت: اونا میان تهران سردار
سردار گفت: با جزئیات توضیح بده ببینیم ماجرا چیه؟
هادی گفت: یک خبرنگار به زودی از لبنان میاد برای اینکه از شما سوالاتی بپرسه، مدعی شده که با حزب در ارتباط هست و بچه های حزب هم تایید کردن، منتها میگن جاسوس تحت نظره و یه سفر رفته اسپانیا و اونجا آموزشش دادن که بیاد ایران، حالا میخواد با شما دیدار کنه!
سردار گفت: آقا ست؟ خانمه؟ کیه این خبرنگار ما؟ عکسشو داری؟
هادی عکسی از نوال به سردار نشان داد و گفت: ایشونه، یه خانمه!
سردار کمی نگاه کرد به عکس تا خوب به ذهن بسپارد و بعد به هادی گفت: وظیفه من چیه؟
هادی گفت: شما باهاش دیدار میکنید، دستگاه ضبط حتما باشه و دوربین ها هم بچه های دفتر چک کنن فعال باشه چون جملاتش و زبان بدنش به هنگام بیان موضوعات برای ما مهمه، مهم تر اینه که ببینیم چه سوالاتی از شما داره! منتها فریب رسانه ای بر اساس دستور العمل سازمان حتما در گفتار شما باید باشه، البته ما جزوه ی دستورالعمل رسانه ای رو به روزرسانی کردیم حتما تقدیمتون میکنم قبل از جلسه خونده بشه و یه خواهش هم اینه: یک روز قبل از جلسه ما حتما مجدد شما رو ببینیم.
سردار کمی فکر کرد و گفت: سناریوی رفتاری من قراره در جلسه چی باشه؟ مقتدر و آگاه؟ یه شخصیت هالو و ساده یا چی؟
هادی گفت: خدا خیرتون بده که پرسیدید ما میخوایم شما رو این طوری بفهمه "یه شخصیت ساده، فریب خور و البته تحکم کننده" در واقع اگر در مصاحبه طوری وانمود کنید که متوجه فریب طرف مقابل نشدید عالی میشه!
سردار کمی فکر کرد و گفت: خیالت راحت باشه، حالا ان شالله قبل از جلسه مجدد با هم هماهنگ میکنیم...
ادامه دارد....
@TahlilgarPlus
23.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸وقتی بوعلی کم آورد
@TahlilgarPlus
این عکس را شما برایم فرستادید
برایش این متن بی نظیر را نوشتید: بی شک هنوز هم امید بنیان گذار انقلاب به دبستانی هاست
محکم و قبراق بر سر پیمان مردان ۱۳۵۷ایستاده و کوتاه هم نمی آیند.
این پیام امروز دختران من و منِ معلم بود
به تمام دنیا می گوییم :
ما تمام نمی شویم
آزادی غزه، آرزوی دختران ایران است.
به نیابت از شما جناب تحلیلگر و تیم همراه و خانواده بزرگ تحلیلگر در هوای پر از امید، ۱۳ ابان ۱۴۰۳را نفس کشیدیم
دبستان فرزانگان_ شایستگان پردیس فاز هشت
این را هم برایم نوشته اید : سلام من رو به جناب تحلیل گر برسونید و بفرمایید من هر روز صبح قبل از شروع کلاس زیارت آل یاسین رو به نیابت از شهدا و غزه و لبنان می خونم
عرض سلام و ادب
ممنون بابت عکسی که فرستادید و ممنون بابت این متن زیبا
روحم با این عکس
با این لبخند ها
با این پرچم مقدس
و با شعاری در دست بچه هاست زنده شد
درود بر شما
و خدا قوت بر این همه همت
اگر امید امام خمینی(ره) به دبستانی ها بود ، امید ایران هم همچنان به دبستانی هاست
ومعلمانی که چراغ راهشان هستند.
به شما افتخار میکنیم
راستی ، هنگام زیارت آل یاسین حقیر را هم دعا کنید.
@TahlilgarPlus
40.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رستم و جنگ مازندران / شاهنامه فردوسی / داستان کهن به زبان ساده / قسمت ۱۴
💠 در این برنامه #شاهنامه ی فردوسی به رستم و جنگ مازندران می پردازیم. / این ویدئو تقدیم میشود به هم وطنهای ایرانی، دوستان افغانستانی و تاجیکستانی و ترکمنستانی و ازبکستانی و تمام کسانی که روزی عضوی از حوزه ی تمدنی مشترکی بوده اند.
@TahlilgarPlus
پرچم ایران در جای جای تجمع روز گذشته در لندن
این تصویر را شما برایم فرستاده اید
روی پرچم پایین هم عکس رضا ربع پهلوی دیده میشود که رویش نوشته: نیم پهلوی به نسل کش ها پیوست...
دمتان گرم
ممنون بابت این حضور
و خداقوت به شما بابت این همه غیرتتان
دست تک تک رفقایی که پرچم ایران را در تجمعات خارج از کشور بالا گرفته اند می بوسم
رفقای عزیز به شما افتخار میکنیم
@TahlilgarPlus
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای گردو را خدا شنید
#حکایت
@TahlilgarPlus