🔴 شدم از جفا و کینه، مثلِ بانوی مدینه
#محرم #شب_سوم_محرم
▪️زنان و دختران خودش را از چشم نامحرم پوشانده بود اما زنان و دخترکانِ محمدِ مصطفی (صلوات الله علیه و آله) آن اشرف الانبیاء را برهنه در برابر چشمان هرزه خلق خدا قرار داد. یزید بن معاویه را می گویم. این را زینب سلام الله علیها به او گفته بود که آیا رواست؟
▪️بعد از شهادت حسین و فرزندان و اصحاب باوفایش، زن و بچه ها را بر شتران برهنه بدون کجاوه قرار دادند و می خواستند که از قتلگاه عبورشان دهند تا با دیدنِ اجساد مطهر شهدا منقلب شوند. در میانه قتلگاه سُکینه و زینب، خود را از روی شتران به روی پیکر پاره پاره اباعبدالله انداختند. رقیه اما آن بالای شتر این صحنه را می دید و می سوخت که کجاست آن پدرِ مهربان و رئوفم. همان پدر بالا بلندِ چهار شانه و خوش سیمای نورانی. آه ... چهره اش کجاست؟ آه ... سری در بدن نیست... .
▪️زنان و بچه ها را با شلاقی که بر بدن حیوان می زنند از ابدان مطهر جدا ساختند... کمی جلوتر رفتند... ناگه فریاد زینب کبری بلند شد که فرمود کاروان را نگه دارید. یکی از نازدانه های حسین در میان کودکان نیست. ماجرا چیست؟ به سر اباعبدالله بر بالای نیزه نگاهی کردند، سر مقدس به عقب قافله، به نقطه خاصی خیره شده بود...
▪️رقیه 3، 4 ساله در میان خیال خود یاد عمو عباس افتاد. آخر او همواره روی دوش عمو بود. کمی روی دوش عمو، کمی روی دوش علی اکبر... حالا دلش تنگ شده؛ نمی خواهد با شمر و سنان و خولی هم سفر شود. خودش را آرام آرام از قافله جدا کرد و عقب ماند. در میان خیال با شلاق یک مردان جنگی چشمانش گریان شد و فریادش بلند... یا الله.
▪️زنان و کودکان آن امام شهید را شهر به شهر، منزل به منزل، کوچه به کوچه چرخاندند و اراذل را مأمور به فحاشی و سنگباران آنها می کردند تا به شام رسیدند. مرکز خلافت خبیث ترین آدمیان از ازل إلی الابد، یزید بن معاویه بن ابوسفیان! همو ابوسفیانی که وقتی خلافت به عثمان بن عفان، خلیفه سوم رسید به اهل و تبار سفارش کرد حالا که حکومت به بنی امیه رسیده آن را همچون گوی بین همدیگر بچرخانید تا حکومت هیچوقت از دستتان خارج نشود!
▪️عثمان در طی 12 سال خلافت خود، فضا را برای رانت و فساد و تبعیض و بی عدالتی باز کرد و معاویه را در شامات به ولایت رساند. حالا یزید آن ولایت را از معاویه به ارث برده و خبیثانه نوه پیامبر را مجبور می کند تا با او بیعت کند.
▪️اما آن امام شهید به تأسی از پدرش بوتراب دست به بیعت به یزید نداد بلکه بر میثاقی پایبندی ورزید که طبق آن میثاق: «خداوند از علما، عهد و پیمان گرفته که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند.». نهج البلاغه، خطبه۳
▪️آن فرزند نحس، دستور داد بهترین زنان و کودکان بنی آدم را در خرابه ای نزدیک قصر سبز اموی خویش محصور کنند. به نقلی یک ماه و نیم، فرزندان آل الله در این خرابه ساکن شدند. خرابه ای که باد سوزان روز و سرمای سرد شب را از آنان مانع نبود و پوست دست و صورت زنان و بچه ها خشک و کَنده می شد.
▪️رقیه مدام از عمه زینبش می پرسید عمه جان پدرم کجاست؟ عمو کجا رفته؟ داداش علی اکبر چرا نمیاد؟ اهل دلی می گفت این حال نازدانه، اهل بیت را در بهشت محزون ساخت و اراده بر آن شد که دخترک، ترک دنیا بگوید، چون تحمل ندارد. در یکی از آن شب ها، بابا به خوابش آمد و صدایش زد: رقیه جان بابا، بابایی، بابایی بیدار شو. آن غنچه نوشکفته باغ نبوی بیدار شد اما بابا را ندید و ضجه و ناله اش بلند شد. با گریه های سوزناکش می گفت عمه بابا تازه اینجا بود.
▪️صدای گریه زنان در خرابه بلند شد و خواب را بر آن ملعون سفیانی حرام کرد. نانجیب دستور داد سر بابا را برای دخترک ببرند. سرمقدس را در تشتی گذاشته و پارچه برویش انداخته و به خرابه بردند. دیگر قیامت شد. زنان به سر و صورت می زدند و آن طرف رقیه اما خوشحال از بازگشت بابا. شروع کرد با لحن کودکانه با پدر سخن گفتن... زیر لب زمزمه می کرد: «بابا نبودی ببینی که موی سرم سوخت ... بابا نبودی ببینی پر معجرم سوخت»..« شدم از جفا و کینه .. مثل بانوی مدینه ... بس که سیلی خوردم بابا ... دیگه چشمام نمیبینه»
▪️ #رقیه_بنت_الحسین ساعتی خلوت پدر و دختر بیشتر طول نکشید و عمه نعش بی جانش را از کنار سر مقدس بلند کرد... و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
✅ #داود_مدرسی_یان:
♨️ عضویت در کانال #خبرهای_داغ_سیاسی👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3832938513C10428c852e
هدایت شده از کانال متن روضه
|⇦•سلام بابایی! خوبی؟...
#روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شب سوم محرم ۱۴۰۰ به نفس حاج میثم مطیعی *•ೋ
❁•༻↷◈↶༺❁
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
❁•༻↷◈↶༺❁
سلام بابایی! خوبی؟ چطوره حالت؟
نمیتونم پاشم واسه استقبالت
من تویِ آسمون میگشتم
دنبال تو ولی اینجایی
راه گم کردی شاید باباجون!
عجب رویایی
خیلی خوش اومدی صفا آوردی
راستی بگو منو به جا آوردی؟
منو میشناسی؟
خودت رو یک لحظه بذار جایِ من
سه ساله رو با داغ تو پیر کردن
منو میشناسی؟
مَنِ الَّذي أَيتَمَني بابایی؟...
بابایِ خوبم
ــــــــــــــــــ
کجاست آغوشت؟ دستات کجا جا مونده؟
همون دستایی که من رو میخوابونده
تعریف کن تا کجاها رفتی
نگفتی دختری هم داری؟
باید از روی شونهاش بارِ
غمو برداری
میگن تو بابای مَنی، بابایی!
میشه باهام حرف بزنی، بابایی!
بابای خوبم
کی چشمای نازتو بسته بابا؟
کی دندون تو رو شکسته بابا؟
بابای خوبم
مَنِ الَّذي أَيتَمَني بابایی؟...
بابایِ خوبم
ــــــــــــــــــ
سرم سنگینه، چشمام چه تار میبینه
برام دیدار تو آخرین تسکینه
من خاطرات تلخی دارم
دیگه طاقتم از غم طاقه
این راز بین ما دو تا باشه
یه شب از ناقه…
امون از اون شبِ سیاهِ صحرا
الهی هیچ دختری نمونه تنها
چه دردی دارم
چشات نبینه روز بد، بابایی!
هم سیلی میزد هم لگد، بابایی!
چه دردی دارم
مَنِ الَّذي أَيتَمَني بابایی؟...
بابایِ خوبم
ــــــــــــــــــ
*شروع کرد با بابا حرف زدن:" مَن ذا الذي أيتمني على صغر سنّي ؟" من که سنی نداشتم، چه کسی من رو یتیم کرد؟" مَن لِليَتيمَة حتّى تَكبُرَ؟ " دختر بچه ی یتیم اگه بخواد بزرگ بشه چه کسی رو داره؟" مَن لِلنساء الحاسِرات ؟ " این زنهای بی پناه چه کسی رو دارن؟...*
ما رو تا میشد از بین مَردم بردن
ما رو از راه بازار شام آوردن
ما رو با دست نشون میدادن
به ماها ناسزا میگفتن
داداشم از خجالت آب شد
چها میگفتن!
چشمِ عمو عباسمو دور دیدن
به معجرایِ پارهمون خندیدن
هزار بار مُردم
نگاهاشون از سیلی سنگینتر بود
مردن برای من از این بهتر بود
هزار بار مُردم
مَنِ الَّذي أَيتَمَني بابایی؟...
بابایِ خوبم
•✠•اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج•✠•
↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』
ــــــــــــــــــ
‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدونِ ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال #جایز نبوده و مصداق بارز #حق_الناس می باشد.
#hardrevenge
#انتقام_سخت
#مرگ_بر_آمریکا
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#حاج_میثم_مطیعی
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜ وب سایت↶
www.babolharam.net
✓ سروش ↶
http://sapp.ir/babolharam_net
✓ ایتا ↶
https://eitaa.com/babolharam_net
✓ تلگرام ↶
https://t.me/babolharam_net
✓اینستاگرام↶
http://instagram.com/babolharam__net