#موضوع_روز : چرا برای ارتباط با حضرت زهرا سلاماللهعلیها هنوز موفق نشدم و احساس نزدیکیِ زیادی ندارم ؟
✍ اتاق جلسات خالی بود!
از بالای پلهها که پایین میآمدم دیدم نشسته گوشهای و عمیق در فکر است!
متوجه عمق این سکوت و تفکرش شدم، میخواستم داخل اتاق نشوم که حضور مرا حس کرد و نگاهش را به سمت من برگرداند و گفت : شما وقت دارید چند دقیقه باهم صحبت کنیم؟
با نشستن روبرویش و نشان دادن انتظارم برای شنیدن جملاتش، خیالش را راحت کردم که وقت به اندازه کافی دارم!
گفت: یادتان هست نگران مسئله تعامل با مخاطبان و ارتقاء سیستم پشتیبانی آنان و ساماندهی باشگاه مخاطبان بودید بصورتیکه در رساندن محتوای مورد نیازشان بصورت نقطه زن و فردی عمل کنیم، تا این تعامل بیش از پیش اثربخش، عمیق و رساننده باشد؟
گفتم : بله یادم هست!
گفت : از لحظهای که شما این نگرانی را مطرح کردید، من بیتاب شدم انگار!
خواب از چشمانم پرید، صبح و شب در فکر طراحی مدلی بودم که بتواند بر اساس چشمانداز و همینطور بسته محتوای آماده ما، این مسیر را بصورت اتوماتیک هموار کند.
• با چند تا از دوستانم و متخصصان این حوزه ساعتها مشورت کردم و به کمک بچههای تیم، مدلی را طراحی و تست کردیم که الآن اگر اجازه بدهید پنل آن را برایتان شرح میدهم.
• با هر کلمهای که میگفت من از اتاق جلسات بیشتر جدا میشدم و انگار طعم شیرینی از جنس تاریخ را تجربه میکردم!
✘ قرنها پیش وقتی قرار شد آخرین نبی خدا زمین را به سمت مقصدِ باقی ترک کند و دیگر زمین نبیّ جدیدی به خود نبیند، مادری شروع کرد دلواپسیها و نگرانیهایش را باریدن !
جنس نگرانی و دردش را آنان که نمیفهمیدند اعتراض میکردند که «یا شب گریه کن یا روز یا زهرا سلاماللهعلیها »
و این درحالی بود که در دایره این نگرانی و دلواپسی خودشان هم جا میشدند!
• کسی این درد را نفهمید و این درد ادامه داشت!
تا فرشتهی وحی بر ایشان نازل شد و «اخبار مصحف فاطمه» را بر ایشان وحی کرد و امیرالمومنین علیهالسلام آنرا انشاء نمود!
در این اخبار آمده بود که روزی فرزندانی قد خواهند کشید که جنس دردت را میفهمند و برایش میدوند، و برایش سختکوشند، و برایش شبها نقشه میریزند و روزها اجرا میکنند تا روزی که تمام جهان را به بستری برای حاکمیت توحید تبدیل میکنند.
• برگشتم به اتاق جلسات انگار!
او هنوز داشت برای من این پنل را توضیح میداد...
گفتم: کمی صبر میکنید؟
گفت: بله
گفتم: اینکه این مدل ما را به هدف برساند یا نرساند، (که حتما میرساند) مهم نیست! اینکه دلواپسیهایمان همرنگ و همجنس باشد، از جنس همان دلواپسی که روزی نفهمیده شد و مورد طعن قرار گرفت، در دستگاه اهل بیت علیهمالسلام صاحب ارزش است!
و اینکه من آنقدر جنس دلواپسیهایمان را به هم نزدیک میبینم که امنیت مطرح کردن آنرا با شما دارم و هر لحظه منتظر یک «طفره رفتن» و «ان قلت» و ... نیستم و بعد از چند وقتی میبینم تمام خودتان را پای این دلواپسی آوردهاید یعنی خداوند نعمت را بر من تمام کرده است!
• فرشته وحی به مادر ما این نوید را داده بود؛
که روزی فرزندانت «باهم» در جهت رفع دلواپسیهای تو تلاش خواهند کرد و زمینهی سلطنت آخرین باقیمانده خدا را فراهم خواهند کرد!
✘ همدغدغه شدن، همنگاه شدن، همجنس شدن، همحرف شدن در راستای «تنها دغدغهی اهل بیت علیهمالسلام» تنها مسیری است که ما را با آنان مَحرَم میکند!
تنها مسیری که از هر کسی «سَلمانُ مِنّا أهلَ البَیْت» میسازد.
@ostad_shojae | montazer.ir
#موضوع_روز : «مسلم بیخود نبود روز عرفه شهید شد! یکروز قبل از قربان.»
✍️ شبهای هفتم و هشتم و نهم ذیحجه رسم صدهاسالهی حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام است «مراسم مسلمیّه».
تمام هیئات جمع میشوند و سه شب عزاداری بزرگی برپا میکنند که دیگر جای سوزن انداختن نیست. تا صبح، حرم پر از هیاهوست و در عینِ حال پر از نشاط.
• داشتم با خودم فکر میکردم که الکی نیست روز عرفه، روز شهادت حضرت مسلم سلاماللهعلیه است.
بقول استاد عرفه یعنی : «خودت را بشناس و عاشق خودت باش»
محال است کسی خودش را بشناسد، و دو دو تا چهارتای زندگیش به «امام» ختم نشود. یعنی من بعنوان انسان، یک لیدرِ راهبلد لازم دارم تا مرا ببرد!
احتیاج دارمهااااا.. نه اینکه فقط دوست دارم!
و ... کسی که امام را بفهمد و بخواهد، تمام ملزومات آنرا نیز با عشق میخواهد.
این میشود که «ولایت فقیه» که در زمان امامان ما از ارکان اداره جامعه اسلامی بود، و والیان فقیه که جانشینان مورد اعتماد امام در اراضی مختلف بودند اینقدر قیمت پیدا کرد... مثل همین حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام.
✘ اساساً آنان که «مسلم» را نفهمیدند و باور نکردند، قیام امام حسین علیهالسلام را نیز باور نکردند!
و فردا در میدان قربانی، به جایِ نفس طمّاع و شهوات گوناگونِ خویش،
مسلم را...
و در پس آن امام و همراهانش را سر بریدند.
• نشسته بودم و دیدن اینهمه زائر، نشاطی عجیب را در من جولان میداد! ولی دردی هم، شبیه یک بوقِ ممتد در من امتداد پیدا میکرد :
مسلم یک ولی فقیه زمانِ خود بود،
خود حضرت عبدالعظیم علیهالسلام که در محضرش مسلمیه را سنگتمام میگذاریم هم...
شیعه با خود این دو نفر چه کرد؟
حالا که ما آنموقعها نبودیم. الآن فهم ما از «صدق» در برابر مقام «ولایت» چقدر است؟
• در مدرسهها که یادمان ندادند هرگز، در دانشگاهها هم که بدتر:
که حکمرانی اسلامی، حکمرانیِ ولایی است، و تو به میزانی رشد خواهی داشت که با تمام مراتب ولایتی، که با آنها در ارتباط هستی به «سلم» رسیده باشی!
※ و «جهان آینده» دولت حکمرانیِ ولایی است اما در مدل کاملش.
یعنی مثل امیرالمومنین علیهالسلام، جوری پشت سرش راه بروی، که سایههایتان روی هم بیفتد و هیچ حائل و مانعی بینتان نباشد. و این معنایِ واقعیِ کلمهی «صدق» است که کلیدیترین مسئله در حکمرانی ولایی است.
امّا ... آدمها تا «عاشق» نشوند، «صادق» نمیشوند!
محال است در جامعهای «مدیریت رحمانی» یا «مدیریت عاشقانه» حاکم نباشد، ولی آدمها به صدق برسند!
درچنین نوع حکمرانی، آدمها برای منافع دور هم جمع نمیشوند، بلکه افراد ِکوچکترین تشکیلات نیز از داشتن هم، و بودن در کنار هم شادند و حظّ میبرند، چون ساختارشان در طول امام معصوم تعریف شده است.
با دیدن یکی از بچهها خط فکرم پاره شد.
گفت : به چه فکر میکنی !
گفتم به : قربانی!
گفت : چی؟
گفتم : ما باید مبانی زیستن در دولت کریمه (حکمرانی ولایی) را بیاموزیم. و تمرین کنیم.
چون اساساً درک عید قربان، و فلسفه قربانی دادن، به این ربط دارد که:
※ تو چقدر خودت و طبیعتاً چقدر امامت را میفهمی.
※چقدر میان تو و او رابطهی عاشقانه برقرار شده، و با این عشق به شادی رسیدهای!
※ چقدر این عشق به تو جرات پاگذاشتن روی خودت را میدهد!
※ چقدر موفق به قربانی خودت و حرکت به سمت امام میشوی!
※ما به قدر همینها که گفتم صادقیم ... و به «قدم صدق» که ویژگی اصلی دولتمردان دولت کریمه است رسیدهایم!
✘ مسلم بیخود نبود روز عرفه شهید شد! یکروز قبل از قربان.
@ostad_shojae