May 11
هدایت شده از واحد خواهران مسجد امام حسین ع_سعدی شمالی
مراسم عزاداری دهه دوم محرم
🔸سخنرانان
حاج آقا نیکوخصال_ حجت الاسلام حمید محمدی
🔸با نوای
حاج مهدی ژاله خواه
🔹زمان: ۳۰ تیر الی ۴ مرداد ساعت ده صبح
🔹مکان: مسجد امام حسین علیهالسلام _سعدی شمالی
سلام و وقت بخیر خدمت همه عزیزان حاضر در گروه🌺
ایام شهادت حضرت مادر رو تسلیت عرض می کنم خدمت همگی
تعدادی کتابِ بسیار خوب و خواندنی برامون رسیده که با تخفیف ویژه برای شما عزیزان این کانال به فروش میرسه😇
فراموش نکنید که کتاب می تونه یک هدیه خیلی عالی برای عزیزانمون در هر مناسبتی باشه😉
یک سری معرفی از این کتاب ها در اختیارتون قرار داده میشه
بعد از مطالعه در صورت تمایل به خرید هر کدوم از این کتاب ها با قیمت های استثنایی به آیدی درج شده در زیر کتاب مورد نظر پیام بدید تا هماهنگی های لازم برای شما سروران صورت بگیره🌺
همسایه ی حیدر
💬 پزشکی قبول شدم. با ذوق و شوق به بابا خبر دادم. انتظار داشتم با خوشحالی تبریک بگوید و تشویقم کند. فقط یک جمله گفت:« هرچی خدا بخواد.»
▫️ چند سال بعد وقتی روزهای اول ورودم به بخش، مشکل یکی از بیمارها را تشخیص دادم خوشحالیاش را به زبان آورد.
زیر نظر یکی از استادهای دقیق و سختگیر بودیم که سر معاینه و شرح حال حساس بود. حین معاینه یکی از بیمارها متوجه نکتهای شدم که حتی از دید تیزبین استاد دور مانده بود و تشخیص بیماری را تغییر میداد. این نکته را به یکی از دوستام گفتم او هم به استاد گفت و استاد هم او را تشویق و تحسین کرد.
▫️ هرچند تشخیص به اسم دوستم تمام شد، همین که مشکل بیمار را فهمیده بودم و به درمان او کمک شده بود برایم جای خوشحالی داشت. داشتم ماجرای تشخیص را در خانه تعریف میکردم که بابا گفت:« آفرین! باریکلا بابا!» خیلی تعجب کردم. بابا اهل تشویق زبانی نبود. یاد گرفتم قبول شدن توی رشته پزشکی آفرین ندارد؛ درست انجام دادن کار طبابت تشویق دارد!
⭕️ از کتاب همسایه حیدر، برگی از زندگی شهید محمدرضا حسینی مقدم
❗️خاطره نوشته شده از زبان دختر بزرگوار شهید ارجمند بود.
#قیمت: ۱۸۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش
@Rostami_6s
📚کتاب: مربای گل محمدی
▫️نویسنده: روحالله رشیدی
▫️تحقیق: حسین وحیدرضایینیا
▫️تعداد صفحات: 220
▫️سال نشر: 1398
📚درباره کتاب:
🔷در اسفند 1358 با تدبیر شهیدان رجایی و باهنر، نهاد «امور تربیتی» در ساختار آموزشوپرورش بنیان نهاده شد. اهمیت این تدبیر زمانی روشن میشود که بدانیم در آن زمان آموزشوپرورش و مدارس، علاوه بر گرفتاریهای ناشی از نظام تربیتی شاهنشاهی، میدان تاختوتاز گروهها و گروهکهای مختلف مانند #مجاهدین_خلق، #کمونیستها و #دموکراتها بود. به همین خاطر، این نهاد انقلابی در دهه 60 تبدیل به محور فعالیتهای تربیتی، فرهنگیوهنری در مدارس شد و #مربیان_پرورشی، اصلیترین مسئولان پیگیری تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی در مدارس بودند.
🔷کتاب «مربای گل محمدی» با روایتی شیرین و با اتکا به اسناد و تصاویر، خاطرات شفاهی تعدادی از مربیان باسابقه پرورشی دهه شصت در آذربایجان شرقی را بیان کرده است و برای کسانی که دغدغه تربیتی یا تحقق سند تحول بنیادین آموزشوپرورش دارند، خواندنی است و میتواند افقهای جدیدی بگشایید.
#قیمت:۸۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6s
⭕️نازکنارنجی!
در طول زندگی مشترکمان، مثل همۀ زن و شوهرهای دیگر، اختلافنظر و بحث داشتیم. من نازکنارنجی و احساساتی بودم و مصطفی برعکس من به احساساتش مسلط بود. در طول سالها سعی کرده بودیم به شخصیتهای همدیگر نزدیک شویم؛ اما گاهی هم پیش میآمد که بحثمان میگرفت.
یک بار سپرده بود سر ساعتِ چهار بعدازظهر بیدارش کنم تا به سرویس محل کارش برسد. بچهها را بردم توی اتاق و سرشان را گرم کردم تا سروصدا نکنند و پدرشان بخوابد. از شانس بد، خودم هم سرگرم بچهها شدم و فراموشم شد مصطفی را بیدار کنم. خودش از جا پرید و سرزنشم کرد. تندتند لباسهایش را میپوشید و با صدای بلند میگفت:
«حرف من برات اهمیت نداشت. تو میدونی من نسبت به سروقترفتن حساسم؛ ولی اهمیت ندادی.»
بغضِ گلویم اجازه نمیداد از خودم دفاع کنم و اشکهایم صورتم را خیس کرده بود. انتظار داشتم سر کار نرود و از دلم دربیاورد؛ اما در را کوبید و رفت. مصطفی کمتر به زبان میآورد و بیشتر عمل میکرد. شب با روی خوش برگشت خانه و گفت:
«آماده شین بریم یه دوری بزنیم و شام هم بیرون بخوریم.»
با همین کارش غم از دلم بیرون رفت. (همسر شهید)
📚«شکارچی»؛ خاطرات و زندگینامۀ رزمنده دفاع مقدس و شهید مدافع حرم مصطفی رشیدپور| فرانک صفآرا
#قیمت: ۱۲۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6s
🔴میخواهم شهید بشوم و برنگردم
...قرار بود فردایش یکسره از بیمارستان برای مرخصی برویم دمشق و از آنجا بهاتفاق رزمندههای گروه ۴۶ برگردیم ایران.
جمعی از بچههای داخل مقر خواستند آن شب را همان جا بمانم و فردا صبح با آمبولانس برگردم بیمارستان. میگفتند: «بدون خداحافظی نرو. بگذار دوستان دیگر هم بیایند و همگی خداحافظی کنیم... شاید دیگر قسمت نشد همدیگر را ببینیم.»
آن شب را کنارشان ماندم و قسمت شد تعدادی از دوستان خوبم را پیش از پایان دوره ببینم. علی زوار هم میانشان بود. آمد و گفت: «نشد که تو هم شهید بشوی.» گفتم: «دهنت سرویس علی! مگر قرار است شهید بشوم؟» گفت: «فکر میکردم تو هم شهید میشوی. حیف شد! گفتم حالا که سالم هستی، قبل از اینکه برگردی ایران بیایم دیدنت. دوربین دیدبانی را سپردم و آمدم.»
وقت رفتن، در گوشم حرفی زد که دو ماه پیش هم وقتی توی پادگان، مچش را در حال خواندن نماز شب گرفته بودم، زده بود: «میخواهم شهید بشوم و برنگردم.» فقط یک روز به پایان دوره مانده بود. زیر گوشم گفت: «دعا کن این دیدار آخرمان باشد.»
📚«شهادت در وقت اضافه»؛ زندگیوزمانه شهید مدافع حرم علی اکبر زوار
#قیمت: ۵۵ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6s
⭕️اگه یه آجر از حرم حضرت زینب کم بشه، میمیرم
هر سال کربلا مشرف میشدم. توی این سفر دوستانی از بچههای جِیشالمهدی عراق پیدا کردم. با آنها ارتباط خانوادگی داشتم. بحث داغ آن روزها ورود داعش به عراق و درگیرهای جیشالمهدی با داعش بود. بحثش توی اجرائیات پیش آمد.
حبیب وقتی فهمید من آشنا و دوستانی توی جیشالمهدی دارم، بردم گوشهای و ازم خواست که اگر میشود به دوستانتان سفارش کنید که من هم بهعنوان تکتیرانداز بروم آنجا. بهشوخی بهش گفتم: «تو با زبون لُری که داری، میخوای بری اونجا چهجوری حرف بزنی؟! اونا عربن، تو لری؟!» خندید و با تعجب گفت: «من میخوام برم توی سپاه اسلام علیه کفر بجنگم. قرار نیست منبر برم براشون.» و یک جملۀ ماندگار برخلاف ظاهر شوخطبعی که داشت با حالت برافروخته گفت: «اگه یه آجر از حرم حضرت زینب کم بشه، میمیرم! من باید برم سوریه.»
📚«حبیبِ ممدآقا»؛ روایتی از زندگی شهید مدافع حرم حبیب رحیمیمنش| روحالله قلاوندی
#قیمت: ۱۲۰ هزار تومان ناقابل
آیدی جهت ثبت سفارش:
@Rostami_6s