🔆 عبرت بازیها
🏠 منزل ایشان در انتهای بنبستی بود که یک طرفش منزل ایشان بود و یک طرف منزل یک شخصی بود که همسایه نزدیکشان بود. دو سه تا #بچه کوچک بودند از آن منزل میآمدند و مینشستند کنار منزل و در واقع این زاویه مشترک بین منزل آقای بهجت و منزل همسایه بود.
🤼♂ بچهها مینشستند آنجا روی سکو #بازی میکردند، یک روز ما رفتیم درس ایشان با یک حالت بشّاشی فرمودند که من امروز یک چیزی از این بچهها یاد گرفتم، تقریباً حاصلش را من به زبان خودم عرض میکنم عین عبارتهای ایشان یادم نیست اما مضمونش این بود ما تعجب کردیم آقای بهجت از یک بچهای که بازی میکردند سر کوچه چی یاد گرفته.
🌀 فرمودند من اینجا نشسته بودم داشتم مطالعه میکردم یک فقیری آمد درب منزل و به این بچهها گفت که برو از مامانت نانی چیزی برای من بگیر بیاور، آن بچه گفت که #برو_از_مامانت_بگیر، این فقیر گفت که من گرسنه هستم احتیاج دارم تو برو به مامانت بگو یک چیزی به من بدهد، دوباره خیلی صریح گفت برو از مامانت بگیر، دو سه مرتبه این تکرار شد تا این فقیر بالاخره دید نه این بچهها از جایشان بلند نمیشوند رفت دنبال کارش.
✅ آنچه من یاد گرفتم این است که اگر ما خدا را به اندازه مامان حساب میکردیم به اندازه اینکه این بچه میفهمد که هرچه میخواهد از مامانش باید بگیرد، اگر این را ما یاد میگرفتیم که هرچه میخواهیم برویم از خدا بخواهیم بار ما بسته میشد، مشکل ما این است که #خدا را کارهای نمیدانیم نمیرویم #سراغ_او، این را میفرمود من از یک بچه یاد گرفتم، خوب حالا برای تعلیم ما این را میفرمود چرا که مقام ایشان خیلی بالاتر از این حرفها بود، ولی منظورم این بود که خدا گاهی از راه یک بچه چیزی به آدم میآموزد اگر به آنچه ما میدانیم عمل کنیم خدا بلد است به ما بفهماند که چه کار باید بکنیم.
◾️نثار شادی روح مرحوم #آیت_اللّه_بهجت فاتحه و صلواتی هدیه کنید.
▪️خاطره از حضرت #علامه_مصباح_یزدی رحمهالله
➖➖➖➖➖➖➖
📱به #تهذیب_البرز بپیوندید:
@tahzib_alborz