#کلام_استاد
✅ بزرگترین هدیه یک رهبر به ملت خود
🔹از جمله کارهایی که رهبران بزرگ ما و بالخصوص حضرت آیت الله العظمی امام خمینی در این سالها انجام دادند این بود که "خودباختگی" را از مردم ما گرفتند و مردم ما را به آن خود واقعی و به آن روح جمعی مؤمن ساختند.
🔹بزرگترین هدیهای که یک رهبر به ملتش میتواند بدهد «ایمان به خود» است، یعنی آن ملت را به خودش مؤمن کند. یک رهبر ممکن است هدیهای که به مردمش میدهد هدیه مادی باشد، فرض کنید یکی از منابع مادی را که دشمن میبرده است بگیرد و به ملت پس بدهد. ممکن است هدیه سیاسی باشد، استقلال سیاسی به ملت خودش بدهد. ممکن است ایمان به رهبر باشد یعنی ملت معتقد شود که رهبر ما رهبر خیلی بزرگی است. ولی اینها آنقدر مهم نیست که هدیهای که یک رهبر به ملتش میدهد این باشد که این ملت را به خودش مؤمن و معتقد کند که بگوید من نباید زیر بار دشمن بروم، زیر بار استبداد بروم، زیر بار استعمار بروم، من از خودم تاریخ دارم، از خودم فرهنگ دارم، من هیچ احتیاجی ندارم که از غرب الگو بگیرم.
📚 آینده انقلاب اسلامی ایران، صفحه 139
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
⭕️«معاونت تهذیب و تربیت حوزه علمیه استان یزد» 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3771203593C678dbb1851
#کلام_استاد
☑️ سخنی پیرامون شخصیت امام صادق(ع)
به مناسبت اینکه امروز روز وفات امام ششم، صادق اهلالبیت(علیهم السلام) است، سخنان من در اطراف آن شخصیت بزرگوار و نکاتی از سیرت آن حضرت خواهد بود.
🔹امام صادق (ع) در ماه ربیعالاول سال 83 هجری در زمان خلافت عبدالملک بن مروان اموی به دنیا آمد، و در ماه شوال یا ماه رجب سال 148 هجری در زمان خلافت ابوجعفر منصور عباسی از دنیا رحلت کرد. در زمان یک خلیفه سفّاک اموی بهدنیا آمد و در زمان یک خلیفه مقتدر سفّاک عباسی از دنیا رحلت کرد، و در آن بین شاهد دوره فترت خلافت و انتقال آن از دودمانی به دودمان دیگر بود.
🔹امام صادق (ع) شیخالائمه است، از همه ائمه دیگر عمر بیشتری نصیب ایشان شد، شصت و پنج ساله بود که از دنیا رحلت فرمود. عمر نسبتا طویل آن حضرت و فتوری که در دستگاه خلافت رخ داد که امویان و عباسیان سرگرم زد و خورد با یکدیگر بودند، فرصتی طلایی برای امام به وجود آورد که بساط افاضه و تعلیم را بگستراند و به تعلیم و تربیت و تأسیس حوزه علمی عظیمی بپردازد، جمله «قال الصادق(ع)» شعار علم حدیث گردد، و به نشر و پخش حقایق اسلام موفق گردد. از آن زمان تا زمان ما هر کس از علما و دانشمندان اعم از شیعی مذهب و غیره که نام آن حضرت را در کتب و آثار خود ذکر کردهاند با ذکر حوزه و مدرسهای که آن حضرت تأسیس کرد و شاگردان زیادی که تربیت کرد و رونقی که به بازار علم و فرهنگ اسلامی داد توأم ذکر کردهاند؛ همانطوری که همه به مقام تقوا و معنویت و عبادت آن حضرت نیز اعتراف کردهاند.
🔹شیخ مفید از علمای شیعه میگوید آنقدر آثار علمی از آن حضرت نقل شده که در همه بلاد منتشر شده. از هیچکدام از علمای اهلبیت آنقدر که از آن حضرت نقل شد، نقل نشده. اصحاب حدیث نام کسانی را که در خدمت آن حضرت شاگردی کردهاند و از خرمن وجودش خوشه گرفتهاند ضبط کردهاند، چهار هزار نفر بودهاند و در میان اینها از همه طبقات و صاحبان عقاید و آراء و افکار گوناگون بودهاند.
🔹محمد بن عبدالکریم شهرستانی، از علمای بزرگ اهل تسنن و صاحب کتاب معروف الملل والنحل، درباره آن حضرت میگوید: «هُوَ ذو عِلْمٍ غَزیرٍ، وَ اَدَبٍ کامِلٍ فِی الْحِکمَةِ، وَ زُهْدٍ فِیالدُّنْیا، وَ وَرَعٍ عَنِ الشَّهَواتِ.» یعنی او، هم دارای علم و حکمت فراوان و هم دارای زهد و ورع و تقوای کامل بود. بعد میگوید مدتها در مدینه بود، شاگردان و شیعیان خود را تعلیم میکرد، و مدتی هم در عراق اقامت کرد و در همه عمر متعرض جاه و مقام و ریاست نشد و سرگرم تعلیم و تربیت بود. در آخر کلامش در بیان علت اینکه امام صادق(ع) توجهی به جاه و مقام و ریاست نداشت اینطور میگوید: «مَنْ غَرَقَ فی بَحْرِ الْمَعْرِفَةِ لَمْیقَعْ فی شَطٍّ، وَ مَنْ تَعَلّی اِلی ذِرْوَةِ الْحَقیقَةِ لَمْ یخَفْ مِنْ حَطٍّ.» یعنی آنکه در دریای معارف غوطهور است به خشکی ساحل تن در نمیدهد، و کسی که به قله اعلای حقیقت رسیده نگران پستی و انحطاط نیست.
🔹کلماتی که بزرگان اسلامی از هر فرقه و مذهب در تجلیل مقام امام صادق(ع) گفتهاند زیاد است، منظورم نقل آنها نیست، منظورم اشارهای بود به اینکه هر کس امام صادق (ع) را میشناسد آن حضرت را با حوزه و مدرسهای عظیم و پرنفع و ثمر که آثارش هنوز باقی و زنده است میشناسد. حوزههای علمیه امروز شیعه، امتداد حوزه آن روز آن حضرت است.
🔹سخن در اطراف امام صادق(ع) میدان وسیعی دارد. در قسمتهای مختلف میتوان سخن گفت زیرا اولا سخنان خود آن حضرت در قسمتهای مختلف مخصوصا در حکمت عملی و موعظه زیاد است و شایسته عنوان کردن است؛ ثانیا در تاریخ زندگی آن حضرت قضایای جالب و آموزنده فراوان است. بعلاوه احتجاجات و استدلالات عالی و پرمعنی با دهریین و ارباب ادیان و متکلمان فرق دیگر اسلامی و صاحبان آراء و عقاید مختلف، بسیار دارد که همه قابل استفاده است. گذشته از همه اینها تاریخ معاصر آن حضرت که با خود آن حضرت یا شاگردان آن حضرت مرتبط است شنیدنی و آموختنی است.
(این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.)
📚 بیست گفتار، صفحه 119
╭───────────
🆔@shahidmotaharihowzeh
╰───────────
#کلام_استاد شهید مطهری ره
☑️فلسفه عزاداری و گریه بر شهید(1)
🔹در عصر ما بسیاری از مردم، حتی گروهی از جوانان علاقهمند، نسبت به گریه بر امام حسین معترضند؛ خود من مکرر مورد اعتراض واقع شدهام. بعضی صریحاً در گفتههای خود این کار را غلط قلمداد میکنند؛ مدعی هستند که این کار معلول یک تفکر غلط و یک برداشت غلط از امر شهادت است و به علاوه آثار اجتماعی بدی دارد.
🔹یادم هست در ایام تحصیل و اقامتم در قم، کتابی میخواندم که مسئله گریه مردم شیعه را بر امام حسین مطرح کرده بود و مقایسه کرده بود با روش مسیحیان درباره شهادت مسیح (البته به عقیده خودشان) که روز شهادت مسیح را جشن میگیرند؛ نوشته بود: "ببینید! یک ملت بر شهادت شهیدش میگرید زیرا شهادت را شکست و نامطلوب و موجب تأسف میپندارد، و ملتی دیگر برای شهادت شهیدش جشن میگیرد، زیرا آن را موفقیت و مطلوب و مایه افتخار میشمارد. ملتی که هزار سال بر شهادت شهیدش بگرید و متأسف شود و آه و ناله سر دهد ناچار ملتی زبون و بیدست و پا و فرار کن از معرکه بار میآید، ولی ملتی که هزار سال و دو هزار سال شهادت شهیدش را جشن میگیرد خواه ناخواه ملتی قوی و نیرومند و فداکار میگردد". من میخواهم ثابت کنم که اتفاقاً قضیه برعکس است؛ شادی کردن در شهادت شهید از بینش فردگرایی مسیحیت ناشی میشود و گریه بر شهید از بینش جامعهگرایی اسلام.
🔹اول باید مسئله مرگ و شهادت را از جنبه فردی بررسی کنیم. آیا مرگ فی حد ذاته برای فرد امری مطلوب است؟ موفقیت است؟
1⃣مکتب هایی در جهان بودهاند که رابطه انسان را با جهان و به تعبیر دیگر رابطه روح را با بدن، از نوع رابطه زندانی با زندان میدانستهاند. قهراً از نظر این مکتبها مردن خلاصی و آزادی است، خودکشی مجاز است. طبق این نظریه ارزش مرگ ارزش مثبت است، مرگ هیچ کس تأسف ندارد، آزادی از زندان و بیرون آمدن از چاه تأسف ندارد، شادی دارد.
2⃣نظریه دیگر این است که مرگ عدم و نیستی است، فنای کامل است، «نابودی» است. بدیهی و بلکه غریزی است که هستی بر نیستی، بود بر نبود ترجیح دارد. زندگی هرچه باشد و به هر شکل باشد بر مرگ ترجیح دارد. طبق این نظریه ارزش مرگ صد درصد منفی است.
3⃣نظریه دیگر این است که مرگ نیستی و نابودی نیست، انتقال از جهانی به جهانی دیگر است؛ اما رابطه انسان با جهان و رابطه روح با بدن از نوع رابطه زندانی با زندان نیست، بلکه از نوع رابطه دانشآموز با مدرسه است. درست است که دانشآموز از خانه و لانه و معاشرت با دوستان و احیاناً از وطن دور افتاده و در فضای محدود مدرسه به تحصیل و تکمیل مشغول است، ولی یگانه راه زیست سعادتمندانه در اجتماع، گذراندن موفقیتآمیز دوره مدرسه است. رابطه دنیا با آخرت، و رابطه روح با بدن چنین رابطهای است. مردمی که جهانبینیشان درباره روابط انسان و جهان چنین جهانبینیای باشد، اگر عملًا توفیقی به دست نیاورده باشند و عمر خود را به بطالت و تباهی و کارهای مستحق کیفر گذرانده باشند، بدیهی است که برای اینها مرگ به هیچ وجه امر محبوب و مطلوب و مورد آرزو نیست، بلکه منفور و مخوف است اما اگر کسی چنین جهانبینیای داشته باشد و عملًا موفق باشد، مانند دانشآموزی باشد که یکسره تحصیل کرده است، بدیهی است که چنین دانشآموزی آرزوی بازگشت به وطن دارد؛ در عین اینکه آرزوی وطن مانند آتشی در درونش شعله میکشد، با آن مبارزه میکند، زیرا نمیخواهد تحصیلش را نیمه تمام بگذارد.
🔹اولیاءالله به منزله همان دانشآموز موفقاند که انتقال به جهان دیگر که نامش مرگ است، برای آنها یک آرزوست، آرزویی که لحظهای قرار برای آنها باقی نمیگذارد. در عین حال اولیاءالله هرگز به استقبال مرگ نمیروند، زیرا میدانند تنها فرصت کار و عمل و تکامل، همین چیزی است که نامش را «عمر» گذاشتهایم؛ میدانند هرچه بیشتر بمانند بهتر کمالات انسانی را طی میکنند؛ به کلی با مرگ مبارزه میکنند و از خداوند متعال همواره طول عمر طلب میکنند.
اولیاءالله در دو صورت و در دو مورد است که از خواستن طول عمر صرف نظر میکنند: یکی آنگاه که احساس کنند وضعی دارند که دیگر هرچه بمانند توفیق بیشتری در طاعت نمییابند. صورت دوم، شهادت است، زیرا شهادت هر دو خصلت را دارد: هم عمل و تکامل است و از طرف دیگر انتقال به جهان دیگر است که امری محبوب و مطلوب و مورد آرزوی اولیاءالله است.
🔸پس شهادت از نظر اسلام از جنبه فردی یعنی برای شخص شهید یک موفقیت است، بلکه بزرگترین موفقیت است؛ آرزوست، بلکه بزرگترین آرزوست. لهذا سید بن طاووس میگوید: اگر نبود که دستور عزاداری به ما رسیده است، من روز شهادت ائمه را جشن میگرفتم. اینجاست و از این جنبه است که ما به مسیحیت حق میدهیم به نام شهادت مسیح که میپندارند شهید شده، برای مسیح جشن بگیرند. اسلام هم در کمال صراحت، شهادت را موفقیت شهید میداند نه چیز دیگر.
✅ https://eitaa.com/nedaye_tahzib
#کلام_استاد شهید مطهری ره
☑️فلسفه عزاداری و گریه بر شهید(2)
🔹اما از نظر اسلام آن طرف سکه را هم باید خواند. شهادت را از نظر اجتماعی- یعنی از آن نظر که به جامعه تعلق دارد پدیدهای است که در زمینه خاص و به دنبال رویدادهایی رخ میدهد و به دنبال خود رویدادهایی میآورد- نیز باید سنجید. عکس العملی که جامعه در مورد شهید نشان میدهد صرفاً به خود شهید تعلق ندارد، یعنی صرفاً ناظر به این جهت نیست که برای شخص شهید موفقیت یا شکستی رخ داده است. عکس العمل جامعه مربوط است به این که مردم جامعه نسبت به شهید و جبهه شهید چه موضع گیریای داشته باشند و نسبت به جبهه مخالف شهید چه موضع گیریای داشته باشند؟
🔹رابطه شهید با جامعهاش دو رابطه است: یکی رابطهاش با مردمی که اگر زنده و باقی بود از وجودش بهرهمند میشدند و فعلا از فیض وجودش محروم ماندهاند، و دیگر رابطهاش با کسانی که زمینه فساد و تباهی را فراهم کردهاند و شهید به مبارزه با آنها برخاسته و در دست آنها شهید شده است.
🔹بدیهی است که از نظر پیروان شهید که از فیض بهرهمندی از حیات او بیبهره ماندهاند، شهادت شهید تأثرآور است. آن که بر شهادت شهید اظهار تأثر میکند در حقیقت به نوعی بر خود میگرید و ناله میکند. اما از نظر زمینهای که شهادت شهید در آن زمینه صورت میگیرد، شهادت یک امر مطلوب است به علت وجود یک جریان نامطلوب. از این جهت مانند یک عمل جراحی موفقیتآمیز است که مطلوب است اما در زمینه آپاندیس یا زخم روده یا زخم معده یا چیزهایی از این قبیل. بدیهی است که اگر چنین زمینههایی در کار نباشد، جراحی ضرورتی ندارد، بلکه کار غلطی است.
🔹درسی که از جنبه اجتماعی، مردم باید از شهادت شهید بگیرند این است که:
1⃣اولًا نگذارند آنچنان زمینهها پیدا شود. از آن جهت آن فاجعه به صورت یک امر نبایستنی بازگو میشود و اظهار تأسف و تأثر میشود که به قهرمانان ظلم و قاتلین شهید مربوط است، برای اینکه افراد جامعه از تبدیل شدن به امثال آن جنایتکاران خودداری کنند.
2⃣درس دیگری که باید جامعه بگیرد این است که به هرحال باز هم در جامعه زمینههایی که شهادت را ایجاب کند پیدا میشود؛ از این نظر باید عمل قهرمانانه شهید از آن جهت که به او تعلق دارد و یک عمل آگاهانه و انتخاب شده است و به او تحمیل نشده است بازگو شود، و احساسات مردم شکل و رنگ احساس آن شهید را بگیرد. اینجاست که میگوییم: گریه بر شهید، شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح او و موافقت با نشاط او و حرکت در موج اوست. اینجاست که باید ببینیم آیا جشن و شادمانی و پایکوبی و احیاناً هرزگی و شرابخواری و بدمستی- آنچنان که در جشنهای مذهبی مسیحیان دیده میشود- همشکلی و همرنگی و هماحساسی میآورد یا گریه؟
🔹معمولًا درباره گریه اشتباه میکنند؛ خیال میکنند گریه همیشه معلول نوعی درد و ناراحتی است و خود گریه امری نامطلوب است. خنده و گریه ظاهراً از مختصات انسان است. خنده و گریه مظهر شدیدترین احساسات انسان میباشند. گریه همیشه ملازم است با نوعی رقّت و هیجان. اشک شوق و عشق را همه میشناسیم. در حال گریه و رقّت و هیجان خاص آن، انسان بیش از هر حالت دیگر خود را به محبوبی که برای او میگرید نزدیک میبیند و در حقیقت در آن حال است که خود را با او متحد میبیند. خنده و شادی بیشتر جنبه خودی و شخصی و در خود فرو رفتن دارد و گریه بیشتر جنبه از خود بیرون آمدن و خود را فراموش کردن و با محبوب یکی شدن. خنده از این نظر مانند شهوت است که در خود فرو رفتن است و گریه مانند عشق است که از خود بیرون رفتن است.
🔹امام حسین(ع) به واسطه شخصیت عالی قدرش، به واسطه شهادت قهرمانانهاش مالک قلبها و احساسات صدها میلیون انسان است. اگر کسانی که بر این مخزن عظیم و گران قدر احساسی و روحی گمارده شدند -یعنی رهبران مذهبی- بتوانند از این مخزن عظیم در جهت همشکل کردن و همرنگ کردن و هم احساس کردن روحها با روح عظیم حسینی بهرهبرداری صحیح کنند، جهان اصلاح خواهد شد.
🔸راز بقای امام حسین(ع) این است که نهضتش از طرفی منطقی است، بُعد عقلی دارد و از ناحیه منطق حمایت میشود، و از طرف دیگر در عمق احساسات و عواطف راه یافته است. ائمه اطهار که به گریه بر امام حسین(ع) سخت توصیه کردهاند، حکیمانهترین دستورها را دادهاند. این گریههاست که نهضت امام حسین(ع) را در اعماق جان مردم فرو میکند؛ تکرار میکنم: به شرط آنکه گروهی که بر این مخزن عظیم گمارده شدهاند بدانند چگونه بهرهبرداری کنند.
(این نوشتار، تلخیص می باشد. برای مطالعه بیشتر به متن اصلی مراجعه شود.)
قیام و انقلاب مهدی(عج)، صفحه 92
✅ به #ندای_تهذیب بپیوندید:🔻
https://eitaa.com/nedaye_tahzib
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
⭕️«معاونت تهذیب و تربیت حوزه علمیه استان یزد» 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3771203593C678dbb1851
#کلام_استاد شهید مطهری ره
☑️عصر تاسوعا
🔹شمر با هزار نفر در همین روز تاسوعا وارد کربلا شد. دستور ابن زیاد هم بسیار اکید و شدید بود که به سرعت و فوریت باید اجرا بشود. عصر روز نهم است. عمر سعد برای اینکه از شمر کم نیاورده باشد و برای اینکه نزد ابن زیاد شهادت بدهند که دستور شما را خیلی خوب اجرا کرد فورا دستور داد که به لشکریان بگویید که حرکت کنند و همین الآن حمله کنند.
🔹نزدیک غروب آفتاب است. اباعبدالله (ع) در آن وقت در جلو یکی از خیمهها در حالی که شمشیر را روی زانوهایش گذاشته و نشسته بود و دستهایش را روی شمشیر و سرش را روی دستش تکیه داده بود خوابش برده بود. یک وقت صدای همهمه لشکر و صدای سم اسبها و صدای بهم خوردن اسلحه برخاست، و سی هزار نفر مکمَّل شده بودند، درست مثل دریایی که موج بزند و بخروشد. اینها هم که [افراد جنگاورشان] یک جمعیت 72 نفری بودند که برخی از آنها هم بچه بودند. همه نفوسشان، زن و مرد و بچهشان شاید به صد نفر نمیرسید. آنها دور تا دور اینها بودند، حلقه را تنگتر و تنگتر کردند.
🔹این صدا که پیچید، زینب(س) در درون یک خیمه بود، فورا بیرون دوید ببیند چه خبر است. تا این وضع را دید آمد سراغ اباعبدالله. آرام دست روی شانه اباعبدالله گذاشت، عرض کرد: برادر جان! این صداها را نمیشنوی؟ اباعبدالله سر را بلند کرد ولی بیاعتنا به این وضع. ظاهراً در همین جاست که فرمود: الآن در عالم رؤیا جدّم پیغمبر را در خواب دیدم و به من فرمود: حسینم! تو عنقریبٍ به من ملحق خواهی شد. (حالا اینجا ببینید دیگر زینب چه حالی پیدا میکند!) فورآ اباعبدالله از جا حرکت کرد و فرمود: برادرم عباس بیاید. اباالفضل آمد با دو سه نفر از بزرگان و خیار صحابه که از مشاهیر دنیای اسلام بودند، مثل جناب حبیب بن مظهّر و جناب زهیر بن القین. اینها همه صحابه پیغمبر بودند. فرمود: برادر! برو ببین چه تازهای است، چه خبر است، سرشب وقت غروب اینها از ما چه میخواهند؟
🔹ابیالفضل با این دو سه نفر رفتند و در مقابل لشکر ایستادند و اعلام کردند: بایستید، با شما حرف داریم. آنها هم ایستادند. فرمود: چه شده است، چه میخواهید؟ گفتند: امر قاطع از امیر ابن زیاد رسیده است که حسین باید یکی از دو کار را انتخاب کند: یا تسلیم، کتبسته او را تحویل ابن زیاد بدهیم یا جنگ. فرمود: پس شما بایستید، از جای خود تکان نخورید تا من بروم با برادرم در میان بگذارم. ابیالفضل میداند و شک ندارد که حسین چه راهی را انتخاب کرده است ولی به قدری در مقابل اباعبدالله باادب است که هرگز نمیخواهد از طرف خودش حرف بزند، میخواهد پیغام اباعبدالله را برساند. برگشت ولی آن دو نفر ایستادند، شروع کردند به صحبت کردن، پند و اندرز دادن، نصیحت کردن. اباالفضل بازگشت و گفت: برادرجان! چنین میگویند، حالا هرچه امر میفرمایید من همان را بگویم. فرمود: اما تسلیم، محال است من میجنگم تا در راه خدا شهید بشوم، ولی فقط یک موضوع هست تو با اینها در میان بگذار و آن اینکه الآن سر شب است، جنگ را بگذارند برای فردا. برادرجان! خدا خودش میداند که من که این جمله را میگویم نه برای این است که میخواهم شهادت را به تأخیر انداخته باشم بلکه میخواهم امشب را تا صبح با خدای خودم نماز بخوانم و راز و نیاز کنم.
🔹حضرت ابیالفضل برگشتند و فرمودند: برادرم میگوید من جنگ را انتخاب کردم ولی ما فقط یک استدعا از شما داریم، میپذیرید یا نه؟ و آن این است که امشب را به ما مهلت بدهید. عدهای فریاد کردند که خیر مهلت نه، امیر گفته است که بعد از اینکه نامه من رسید معطل نشوید. یک عده هم گفتند چه عجلهای است برای امشب، باشد فردا. در میانشان اختلاف افتاد. پسر سعد دید که کار به اختلاف کشیده است و اگر روی نظر خودش پافشاری کند ممکن است که در میان لشکر تفرقه بیفتد و بد بشود. گفت: بسیار خوب، امشب را ما مهلت میدهیم تا فردا.
📚آشنایی با قرآن، جلد 10، صفحه 85
✅ به #ندای_تهذیب بپیوندید:🔻
https://eitaa.com/nedaye_tahzib
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
⭕️«معاونت تهذیب و تربیت حوزه علمیه استان یزد» 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3771203593C678dbb1851