#سیره_شهدا
#شهید_ابراهیم_هادی
«اولین سال جنگ بود که چند تایی از بچههای گروه اندرزگو به سمت یکی از ارتفاعات شمال منطقه گیلانغرب رفته بودند. آن زمان پاسگاه مرزی دست نیروهای بعثی بود و با خیال راحت در جادهها رفتوآمد میکردند. بچهها به بالای تپهای که مشرف به مرز بود، رسیدند. ابراهیم مثل همیشه کتاب دعایش را باز کرد و با نوای زیارت عاشورای او همه بچهها دم گرفتند و صدای زمزمهشان در فضا پیچید. بچهها با نگاهی حسرتآلود به مناطق اشغالی نگاه میکردند، یکی از آنها رو به ابراهیم کرد و گفت: چطور این بعثیها باید به راحتی آنجا تردد کنند و ما...
یعنی میشود یک روزی برسد که مردم ما هم از روی این جادهها به خانهها و شهرهای خودشان بروند. ابراهیم که این حرفها را شنید، گفت: «این حرفا چیه که میزنی، یه روزی میرسه که مردم از همین جادهها دسته دسته میرن کربلا.» آن مرز جایی نبود جز مرز خسروی و حالا سالها از آن روزها گذشته بود که بعضی از باقی مانده بچههای آن روز به اتفاق هم به سمت کربلا حرکت میکردند که در پیادهروی اربعین شرکت کنند. یاد همان حرفهای ابراهیم افتادند که میگفت: یه روزی میرسه که مردم از همین جادهها دسته دسته میرن کربلا.»
شب جمعه حرم یار تماشا دارد...
هوای تو کردم بگو چه چاره کنم!!..
یا حسین علیه السلام
🌹🌹🌹
@tahzibesadr
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹 ۲۲بهمن #سالروز_شهادت
🌹 شهـــیدابراهیــم هـــادی
بخشی از #وصیتنامه این شهید عزیز :
خدايا عشق به #انقلاب_اسلامي و #رهبر #انقلاب چنان در وجودم شعلهور است كه اگر تكهتكهام كنند و يا زير سختترين شكنجهها قرار گيرم، او را تنها نخواهم گذاشت.
#الگوی_خودسازی
#شهید_ابراهیم_هادی