اینبار هم مثل خیلی وقتهای دیگر پول داد و گفت: روضه حضرت زینب سلاماللهعلیها بخوان. دل به دریا زدم و پرسیدم: شما هربار میگویید روضه حضرت زینب بخوان، چی هست این روضه...؟
فرمود: به برکت این توسل، خیلیها حوائجشان را گرفتند.
#آیتالله_بهجت
📚 ردپای سپید، ص ۴۷
@Thowzehiravani
🔻 بالاتر از سیر و سلوک...
✅مرحوم #آیتالله_بهجت ره:
🔸وقتی آیتالله خوئی شنیدند که آقا #شیخ_محمود_حلی به منزل ما میآیند، برای دیدار ایشان تشریف آوردند تا به اصطلاح دید دیگری (از نظر معنوی) به ایشان کنند.
🔹آقا شیخ محمود تأخیر کردند و آقای #خوئی منتظر نشستند، تا اینکه تشریف آوردند. آقای خوئی فرمودند: من دلم میخواست مقداری از آقا #حسنعلی_نخودکی اصفهانی تعریف کنید، تا وقتی ما میخواهیم برای اثبات #عالم_ماوراء دلیل بیاوریم، تنها از آیات و روایات استفاده نکنیم بلکه از حالات یک شخص هم در این مورد استفاده کنیم.
🔸آقا شیخ محمود فرمودند: آقا شیخ حسنعلی #مختصرات داشت (یعنی مختصری از مطالب و عوالم را داشتند)، و اگر شما به همین کارتان (#تربیت_طلاب) توجه کنید، بیشتر میتوانید به اسلام خدمت کنید، تازه آقا شیخ حسنعلی #مرید یکی از شماها بود. منظورشان آقای #بروجردی بود.
📚به نقل از سایت تبیان
🆔 @tahzibiravane
🔻هر چه هست همینجاست...
✅ یکی از اساتید حوزه به نقل از مرحوم #آیتالله_مؤمن فرمودند:
🔸اوائل #طلبگی دوستی داشتیم که درسهای حوزه را با هم بحث میکردیم. یک روز به من گفت: حقیقتش را بخواهی من از ماندن در حوزه #منصرف و زده شدهام، میخواهم بروم بیرون کار کنم؛ اینجا ماندن #سودی ندارد.
🔹گفتم کجا میخواهی بروی؟ گفت: میروم #دبیر میشوم و یا کار دیگری پیدا میکنم.
🔸چندی از این واقعه گذشت. در همان روزها در روز جمعهای همراه با هممباحثم به منزل #آیتالله_بهجت رحمهالله رفتیم؛ به محض نشستن فرمودند: آقا این #قال_الصادق (ع) و قال الباقر(ع)ها را #دستکم نگیرید فکر نکنید اگر رفتید دبیر شدید آنجا #خبری هست؟! نه آقاجان هرچه هست، همین جاست.
🆔 @tahzibiravane
🔻 بچهها چه گناهی دارند ...؟!
🎤#آیتالله_بهجت رحمهالله:
🔸در تهران استاد روحانیای بود که #لُمعَتین را تدریس میکرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً #خارقالعاده دیده میشود.
🔹روزی چاقوی استاد (برای تیز کردن قلم) گم میشود، هر چه میگردد آن را پیدا نمیکند، نسبت به بچهها و خانواده #عصبانی میشود ...
🔸روزی آن شاگرد بعد از درس به استاد میگوید: آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشتهاید. بچه ها چه گناهی دارند! آقا تعجب میکند؛ یقین میکند که او با (#اولیای_خدا) سر و کار دارد.
🔹روزی بعد از درس به او میگوید: آقای عزیز، مسلم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا #امامزمان(عج) مشرف میشويد؟
🔸استاد اصرار میکند و شاگرد ناچار میشود جریان #تشرف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد میگوید: عزیزم، این بار وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح میدانند چند دقیقهای اجازه تشرف به حقیر بدهند.
🔹مدتی میگذرد و آقای طلبه چیزی نمیگوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، #منفی باشد جرأت نمیکند از او سؤال کند ... روزی به وی میگوید: آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ خجالت نکش آنچه فرمودهاند به حقیر بگویید.
🔸آن طلبه با نهایت ناراحتی میگوید: آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما #تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما میآیم.
📚سایت تبیان؛ ۱۳۸۹/۰۲/۲۶
🆔 @tahzibiravane