فرازی از #وصیت_نامه_شهید_عبد_المهدی_مغفوری:
همسر عزیزم زهرا خانم؛ سلام
امیدوارم در راه انجام وظائف و تکالیف شرعی و االهی خودت موفق موید باشی.
بنده اعتراف می کنم که در این مدت زندگی شوهر خوبی برای تو نبوده ام و اینک امیدوارم که از خطاهایم درگذری و اشتباهاتم را نادیده بگیری و از خداوند بزرگ برایم درخواست آمرزش بنمایی.
و تو خود می دانی، برایت در این مدت روشن شد که آنچه برای بنده مهم بوده عمل به #تکلیف_شرعی و انجام وظیفه بود، اگرچه در انجام آنها کوتاهی می کردم؛ ولی حداقل در صحبت هایم این مطلب واضح و روشن بود و لذا تنها چیزی که از تو می خواهم این است که به وظائف شرعیت عمل نمائی و آن گونه باشی که خداوند متعال و نبی مکرم اسلام (ص) و ائمه معصومین سلام الله علیه اجمعین خواسته اند.
و بکوش که بچه ها هم همین گونه بار بیایند (البته این سفارش بنده حقیر به تمام خواهران و برادران ایمانیم هست).
#وصیت_نامه_شهدا
#وصیت_نامه_موضوعی
#شهید_عبد_المهدی_مغفوری
#تکلیف_محوری
#امام_عاشق_عبادت_بود
یکی از نزدیکان ایشان می گوید:
امام هیچگاه از اذکار و نوافل و مستحبات غافل نمیماند،حتی در حال قدم زدن ذکر می گفت و زیارت می خواند و در هر فرصت مناسبی که پیش می آمد قرآن می خواند و معمولاً بعد از نماز صبح قبل از نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و یا در هر فرصت دیگر مقید به این مستحب الهی بود.
🔆 و ما بارها که در روز خدمت ایشان میرسیدیم ایشان را مشغول خواندن
قران می یافتیم.
🔆در منزل خیابان دربند شمیران، بارها امام را با صدای ملکوتی مشغول خواندن دعای کمیل دیدیم.
🔆امام در نجف اشرف هر روز در ماه رمضان، ده جزء قران می خواندند.
سیمای فرزانگان ص135
#ابها_به_درون_کاسه_برمیگردد
#حضرت_سید_هاشم_حداد میگوید:
🔆 در زمانی که ساکن منزل پدر زنم بودیم، یک شب زمستان که برای#تهجد بلند شدم#کاسه_چینی پر از آب و خنک در بالای سرم بود بدون اختیار پا روی کاسه گذاشتم و#شکست و ابهایش ریخت.
🔆 من تکان خوردم که ای وای! فردا مادرزنم چه#بلایی به سرمن خواهد آورد؟
🔆 همین که این مطلب از#ذهنم گذشت دیدم#کاسه درست شده و با تمام آبهایش برسر جای خود است.
کتاب ستارگان سپهر سلوک ص139
#کرامتی_از_علامه_طباطبایی
🔆پس از واقعه#هفتم_تیر که نزدیکان
می خواستند#شهادت_ایت_الله_بهشتی را به علت کسالت علامه به ایشان خبر بدهند.
🔆در همین احوال یکی از اطرافیان حضرت #استاد به اتاقی که ایشان در آنجا بود میرود که#علامه به او چنین میفرماید:
🔆 چه به من بگویید و چه نگویید من آقای#بهشتی را میبینم که درحال#صعود و پرواز است.
کتاب ستارگان سپهر سلوک ص192
#چشم_برزخی_ایت_الله_گلپایگانی
#عارف_بزرگ_و_متقی سید جمال الدین گلپایگانی می فرمود:
🔆وقتی از شهر اصفهان به نجف مشرف شدم تا مدتی مردم را به صورت های #برزخی آنان می دیدم.
🔆به صورتهای#وحوش و حیوانات و #شیاطین، تا آن که از کثرت مشاهده ملول شدهام.
🔆یک روز که به#حرم_مطهر مشرف شدم از#امیرالمومنین خواستم که این حالت را از من بگیرد من طاقت ندارم.
🔆آن حضرت هم آن#حال را از من گرفت. از آن به بعد مردم را به صورت های#عادی می دیدم.
کتاب ستارگان سپهر سلوک ص88
#دم_مسیحایی_عارفی_بزرگ
حاج شیخ حسین ازغدی ساعت ساز
می گفت :
برادری داشتم مصروع که در اثر حمله صرع در جوی آب افتاده و مرده بود
آب جنازه او را برده بود و #جسد در زیر #پلی مانده بود.
چون جسد#مانع جریان آب میشد، آبیاران به جستجوی علت بند آمدن آب پرداختند و جنازه را پس از یکی دو ساعت از زیر#پل بیرون کشیدند.
خلاصه جنازه را روی#زمین خواباندیم و با پارچه ای آن را پوشانیم.
در آن هنگام حاج شیخ حسنعلی اصفهانی در ده ما که#حصارنام داشت ساکن و به#ریاضتی مشغول بودند.
باری گریه کنان به خدمتشان رفتم و ماجرا را برای ایشان #تعریف کردم.
آن مرد بزرگ بالای سر جسد برادرم حضور یافتند و با#انگشت خود بر پیشانی او اشارتی کردند و#دعایی خواندند ناگاه برادرم که نزدیک دو ساعت زیر پل در آب#مغروق مانده بود عطسه کرد و برخاست.
کتاب ستارگان سپهر سلوک ص31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمینه ای که باعث نگارش منشور روحانیت شد.