eitaa logo
تاج بندگی
185 دنبال‌کننده
348 عکس
454 ویدیو
3 فایل
خواهر من مدافع حرم باش مراقب چادر مادرم باش ارتباط با ادمین. @najis2h منتظر انتقادات پیشنهادات شما هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷بسم رب الشهید🌷 شهید مدافع حرم نام:شهید اسماعیل غلامی یار احمدی محل ولادت:خرم آباد.لرستان تاریخ ولادت:۱۳۵۹/۱۰/۱۲ محل شهادت:سوریه تاریخ شهادت:۱۳۹۸/۸/۲۹ محل مزار:لرستان،خرم آزاد،آرامشتان صالحین،قطعه شهدای کرامت ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🙏لطفا کانال مارا به دوستانتان معرفی کنید ╭┅────────┅╮ 🌹@tajbandegii ╰┅────────┅╯
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پسر کو ندارد نشان از پدر ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🙏لطفا کانال مارا را به دوستانتان معرفی کنید ╭┅────────┅╮ 🌹@tajbandegii ╰┅────────┅╯
توجه سلام خدمت همراهان عزیز ان شاالله به برکت حضرت صاحب الزمان عج قصد داریم گروه تواشیح و سرود ثقلین کرمانشاه رو مجددا راه اندازی کنیم که به دلایلی توقف فعالیت زده بودیم رو راه اندازی کنیم نکات مهم در تلاشیم ۹۰درصد تمرینات به صورت مجازی باشه و این بسته به هماهنگ شدن بچه ها باهمه عضویت از سن ۹ تا ۱۵ بین دختر خانوم ها و آقا پسرهای عزیز هست البته به استثنای عزیزانی که سن کمتری دارن اما توانایی اجرا و حفظ خوبی دارند ان شاالله عکسها و مشخصات گروه قبل رو هم میزاریم برای اطلاعات بیشتر آیدی حقیر @najis2h مراجعه کنید @tajbandegii
❥••●❥●••❥ 💠 احساس می‌کردم از دهانش آتش می‌پاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم کشیدم و پشت پلکم همچنان مصطفی را می‌دیدم که با دستی پر از خون سینه‌اش را گرفته بود و از درد روی زمین پا می‌کشید. سوزش زخم شانه، مصیبت خونی که روی صندلی مانده و همسری که حتی از حضورش وحشت کرده بودم؛ همه برای کشتنم کافی بود و این تازه اول مکافاتم بود که سعد بی‌رحمانه برایم خط و نشان کشید :«من از هر چی بترسم، نابودش می‌کنم!» 💠 از آینه چشمانش را می‌دیدم و این چشم‌ها دیگر بوی خون می‌داد و زبانش هنوز در خون می‌چرخید :«ترسیدم بخواد ما رو تحویل بده، نابودش کردم! پس کاری نکن ازت بترسم!» با چشم‌هایش به نگاهم شلاق می‌زد و می‌خواست ضرب شصتش تا ابد یادم بماند که عربده کشید :«به جون خودت اگه ازت بترسم، نابودت می‌کنم نازنین!» هنوز باورم نمی‌شد عشقم قاتل شده باشد و او به قتل خودم تهدیدم می‌کرد که باور کردم در این مسیر اسیرش شده و دیگر روی زندگی را نخواهم دید. 💠 سرخی گریه چشمم را خون کرده و خونی به تنم نمانده بود که صورتم هرلحظه سفیدتر می‌شد و او حالم را از آینه می‌دید که دوباره بی‌قرارم شد :«نازنین چرا نمی‌فهمی به‌خاطر تو این کارو کردم؟! پامون می‌رسید دمشق، ما رو تحویل می‌داد. اونوقت معلوم نبود این جلادها باهات چیکار می‌کردن!» نیروهای امنیتی سوریه هرچقدر خشن بودند، این زخم از پنجه هم‌پیاله‌های خودش به شانه‌ام مانده بود، یکی از همان‌ها می‌خواست سرم را از تنم جدا کند و امروز سعد مقابل چشم خودم مصطفی را با چاقو زد که دیگر عاشقانه‌هایش باورم نمی‌شد و او از اشک‌هایم پشیمانی‌ام را حس می‌کرد که برایم شمشیر را از رو کشید :«با این جنازه‌ای که رو دستمون مونده دیگه هیچکدوم حق انتخاب نداریم! این راهی رو که شروع کردیم باید تا تهش بریم!» 💠 دیگر از چهره‌اش، از چشمانش و حتی از شنیدن صدایش می‌ترسیدم که با صورتم به پنجره پناه بردم و باران اشک از چشمانم روی شیشه می‌چکید. در این ماشین هنوز عطر مردی می‌آمد که بی‌دریغ به ما محبت کرد و خونش هنوز مقابل چشمانم مانده بود که از هر دو چشمم به جای اشک خون می‌بارید. ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💞با ما همراه باشید💞 ╭┅───────┅╮ 🌹@tajbandegii ╰┅───────┅╯
❥••●❥●••❥ در این کشور غریب تنها سعد آشنایم بود و او هم دیگر قاتل جانم شده بود که دلم می‌خواست همینجا بمیرم. پشت شیشه اشک، چشمم به جاده بود و نمی‌دانستم مرا به کجا می‌کشد که ماشین را متوقف کرد و دوباره نیش صدایش گوشم را گزید :«پیاده شو!» 💠 از سکوتم سرش را چرخاند و دید دیگر از نازنین جنازه‌ای روی صندلی مانده که نگاهش را پرده‌ای از اشک گرفت و بی‌هیچ حرفی پیاده شد. در را برایم باز کرد و من مثل کودکی که گم شده باشد، حتی لب‌هایم از ترس می‌لرزید و گریه نفسم را برده بود که دل سنگش برایم سوخت. موهایم نامرتب از زیر شال سفیدی که دیشب سمیه به سرم پیچیده بود، بیرون زده و صورتم همه از درد و گریه در هم رفته بود که با هر دو دستش موهایم را زیر شال مرتب کرد و نه تنها دلش که از دیدن این حالم کلماتش هم می‌لرزید :«اگه می‌دونستم اینجوری میشه، هیچوقت تو رو نمی‌کشوندم اینجا، اما دیگه راه برگشت نداریم!» 💠 سپس با نگاهش ادامه مسیر را نشانم داد و گفت :«داریم نزدیک دمشق میشیم، باید از اینجا به بعد رو با تاکسی بریم. می‌ترسم این ماشین گیرمون بندازه.» دستم را گرفت تا از ماشین پیاده شوم و نگاهم هنوز دنبال خط خون مصطفی بود که قدم روی زمین گذاشتم و دلم پیش عطرش جا ماند. سعد می‌ترسید فرار کنم که دستم را رها نمی‌کرد، با دست دیگرش مقابل ماشین‌ها را می‌گرفت و من تازه چشمم به تابلوی میان جاده افتاد که حسی در دلم شکست. 💠 دستم در دست سعد مانده و دلم از قفس سینه پرید که روی تابلو، مسیر زینبیه دمشق نشان داده شده و همین اسم چلچراغ گریه را دوباره در چشمم شکست. سعد از گریه‌هایم کلافه شده بود و نمی‌دانست اینبار خیال دیگری خانه خاطراتم را زیر و رو کرده که دلم تنها آغوش مادرم را تمنا می‌کرد. همیشه از زینبیه دمشق می‌گفت و نذری که در حرم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) کرده و اجابت شده بود تا نام مرا زینب و نام برادرم را ابوالفضل بگذارد؛ ابوالفضل پای نذر مادر ماند و من تمام این اعتقادات را دشمن آزادی می‌دیدم که حتی نامم را به مادرم پس دادم و نازنین شدم. 💠 سال‌ها بود خدا و دین و مذهب را به بهانه آزادی از یاد برده و حالا در مسیر مبارزه برای همین آزادی، در چاه بی‌انتهایی گرفتار شده بودم که دیگر امید رهایی نبود... ... ❥••●❥●••❥ به قلـ✍️ـم ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💞با ما همراه باشید💞 ╭┅───────┅╮ 🌹@tajbandegii ╰┅───────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف: إنّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِكُم ولا ناسین لِذِكرِكُم و لَولا ذلِكَ لَنَزلَ بِكُم اللّأْواءُ وَاصطَلَكُمُ الأَعداءُ ما در رعایت حال شما هیچ کوتاهی نمی‌کنیم و یاد شما را از خاطر نمی‌بریم وگرنه محنت و دشواریها شما را فرا می‌گرفت و دشمنان شما را از بُن و ریشه قلع و قمع می‌ساختند. 📚بحار الانوار، ج ٥٣، ص ٧٢ 1 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🙏لطفا کانال مارا را به دوستانتان معرفی کنید ╭┅────────┅╮ 🌹@tajbandegii ╰┅────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{شهید محمد علی صمدی: خواهران گرامی!! حجاب شما برتر از خون شهیدان است و دشمن پیش از آن که از خون شهید به هراس آید، از حجاب کوبنده تو وحشت دارد!! ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🙏لطفا کانال مارا را به دوستانتان معرفی کنید ╭┅────────┅╮ 🌹@tajbandegii ╰┅────────┅╯
10.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴تعریف دقیق و کامل شاهین نجفی از اهداف جنبش زن زندگی آزادی 🔹بفرستید برای اونایی که میگفتن دنبال لخت شدن نیستیم ⛔️ کانال رسمی 👇🏻 @tajbandegii
یه مسئول میشه آقا جانمون رهبر مملکت که عباش و نمیده کسی نگهداره که برا کسی زحمت نشه یه مسئول هم میشه اون آقایانی که موکت زیر پاشون میندازن برا کلنگ زنی که کفششون کثیف نشه این برا اونایی که حضرت خورشید مارو با چهارتا مسئول کبریتی بی ارزش مقایسه میکنن @tajbandegii
┈••✾❀🕊﷽🕊❀✾••┈ «آیت نور خدا» یا رب تو به گوشه دلم کن یک نگاه بیچاره و درمانده و پیرم ز گناه حق است اگر نبینی دردِ دل من اما یک نگاهی به دل عالم کن سرد است و سیاه است و پر از اندوه است غم هست و گناه است و دل پر خون است عشق نیست میان همه عالمیان اما دل آقای جهان پر نور است رنگ بی رنگی دنیا قلب اوست نقطه پرگار عالم خال اوست چهره نورانی و عدل و صفا هم نزد اوست اشتر بی ساربان گر روح ماست صاحبش هست صاحب عصر و زمان گر بیاید غفلت از ما میرود چشمه نورش جاری می شود عدل دنیا را بگیرد در برش ریشه ظلم و ستم را میکند ای خدا ای خالق هستیِ ما از تو خواهیم آیت نور تو را گر نگاهی بر دل عالم کنی نور خلقت را به ما روشن کنی الهم عجل الولیک الفرج.... شاعر: ف ه‍ . علیخانی ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🙏لطفا کانال مارا را به دوستانتان معرفی کنید ╭┅────────┅╮ 🌹@tajbandegii ╰┅────────┅╯