صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست حافظ مسکین غلام و چاکر دوست
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
من به خورشید ایمانی ندارم
چشم های تو
دست های تو
نفس های تو
آغوش تو
و صدایت
که طنین می شود در گوشِ من
ایمانِ من است
و این چنین عاشقانه گفتنم
از برکت ِ صبح بخیر های توست جانِ من
#پریناز_ارشد
@takbitnab
🌹🌹🌹
گاهی بهانه ای دارم،
برای دوست داشتنت
برای لبخندهايت
وقتی،
صبح را به اشتياقت
از پشت پرده ی آسمان،
به طلوع نگاهت می نشينم ...
#عرفان_یزدانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بگو دوستم داری تا به قدیسی بدل شوم
بگو دوستم داری تا از کتاب شعرم کتاب مقدس بسازی
تقویم را واژگون میکنم
و فصلها را جابهجا میکنم اگر تو بخواهی
بگو دوستم داری تا شعرهایم بجوشند
و واژگانم الهی شوند
عاشقم باش تا با اسب به فتحِ خورشید بروم
دل دل نکن
این تنها فرصت من است تا بیاموزم
و بیافرینم!
#نزار_قبانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
از ثبات خودم این نکته خوش آمدکه به جور
در سر کوی تو از پای طلب ننشستم
بعد از اینم چه غم از تیر کج اندازحسود؟!
چون به محبوب کمان ابروی خود پیوستم...
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
مکن عتاب از این بیش و جور بر دل ما
مکن هر آن چه توانی که جای آن داری
به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاست
به قصد جان من خسته در کمان داری
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی
مگر لیلی نمیداند که بی دیدار میمونش
فراخای جهان تنگست بر مجنون چو زندانی
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
چشمان تو
سلام بهاریست
در خشکسالی بیداد
که یارای دشنه گرفتن نیست اما
آواز تو
گلولهی آغاز
که بال گشودست به جانب دیوار
دیوارها اگر که دود نگشتند
آواز پاک تو
رود بزرگ میهن
این رود، در لوت میدمد
تا در سرتاسر این جزیرهی خونین
سروها و سپیدار
سایه سار تو باشد.
#خسرو_گلسرخی
@takbitnab
🌹🌹🌹
در دیـنِ مـن
بوسـیدنت قـبل از خـواب
از واجبـات اسـت!
دور ڪه بـاشی،
بوسیدنِ عڪست
حڪمِ تیَـمُـم اسـت
وقـتِ بیآبي...
#علی_سید_صالحی
@takbitnab
🌹🌹🌹
کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش وملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینهام پر درد میشد
ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ میزد
اشکهایم همچو باران دامنم را رنگ میزد
وه … چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
شاعری در چشم من میخواند شعری آسمانی
در کنارم قلب عاشق شعله میزد
در شرار آتش دردی نهانی
نغمهی من
همچو آواری نسیم پر شکسته
عطر غم میریخت بر دلهای خسته
پیش رویم :
چهره تلخ زمستان جوانی
پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی
سینهام :
منزلگه اندوه و درد و بد گمانی
کاش چون پاییز بودم
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانهای افتادهام در دام دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هرکه چون مندر ازل یک جرعه خورد از جام دوست
بس نگویم شمهای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
حافظ اندر درد او میسوز و بیدرمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بیآرام دوست
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
ما بغیر از یار اول کس نمیگیریم یار
اختیار اولین یارست و کردیم اختیار
سر یکی داریم و دریک تن نمیباید دو سر
دل یکی داریم و در یکدل نمیگنجد دو یار
#اوحدی_مراغه_ای
@takbitnab
🌹🌹🌹
خو کرده به خلوت، دل غم فرسایم
کوتاه شد از صحبت مردم، پایم
تا تنهایم، هم نفسم یاد کسی است
چون هم نفسم کسی شود، تنهایم
#شیخ_بهایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
من عشق ترا به جان خریدم
تو مهر مرا به یاوه مفروش
هرگز نشود غمت ز یادم
تو نیز مرا مکن فراموش
#سنایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
زيباى من
قبل از تو
شعرهاى من
سخنى چون ديگر سخنها بود
از وقتى كه تو را دوست مىدارم
شعرهايم، زيباترين واژههايى است
كه براى مردم مىنويسمشان
#نزار_قبانى
@takbitnab
🌹🌹🌹
چه حس بدیه
جای یک نفر
تو زندگیت همیشه خالی باشه
و تو به اندازهٔ تمام رفتن ها
و تمام خداحافظیهای دنیا
بی همسفرترین خسته دنیا باشی...
#امیر_وجود
@takbitnab
🌹🌹🌹
من کویری خشکم اما ساحلی بارانیم
ظاهری آرام دارد باطن طوفانیم
مثل شمشیر از هراسم دست و پا گم میکنند
خود ولی در دستهای دیگران زندانیم
بس که دنبال تو گشتم شهره ی عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانیم
می زند لبخند بر چشمان اشک آلود شمع
هر که باشد باخبر از گریه ی پنهانیم
هیچ دانایی فریب چشمهایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم می دهد نادانیم
#سجاد_سامانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
اگر چه دل به کسی داد، جانِ ماست هنوز
به جانِ او که دلم بر سرِ وفاست هنوز
ندانم از پیِ چندین جفا که با من کرد
نشانِ مِهرِ وی اندر دلم چراست هنوز؟
به راز گفتم با دل: «ز خاطرش بگذار»
جواب داد: «فلانی! از آنِ ماست هنوز»
چو مرده باشم اگر بگذرد به خاکِ لحد
به بانگ نعره برآید که: «جانِ ماست هنوز»
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تنم تابوت غمگینی که جانم رانمی فهمد
دل تنگم حصار استخوانم را نمی فهمد
شبیه بغض نوزادی که ساعتهاست می گرید
پر از حرفم کسی اما زبانم را نمیفهمد
انارم دانه دانه دانه دانه دانه غم دارم
کسی تا نشکنم راز نهانم را نمیفهمد
دلم تنگ است و می گریم،دلم تنگ است و میخندم
کسی که نیست دیوانه جهانم را نمی فهمد
چنان درآتش غم سوخته جانم که میدانم
پس ازمرگم کسی نام و نشانم را نمیفهمد
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلم دل از هوس یار بر نمیگیرد
طریق مردم هشیار بر نمیگیرد
بلای عشق خدایا ز جان ما برگیر
که جان من دل از این کار بر نمیگیرد
همیگدازم و میسازم و شکیباییست
که پرده از سر اسرار بر نمیگیرد
وجود خسته من زیر بار جور فلک
جفای یار به سربار بر نمیگیرد
رواست گر نکند یار دعوی یاری
چو بار غم ز دل یار بر نمیگیرد
چه باشد ار به وفا دست گیردم یک بار
گرم ز دست به یک بار بر نمیگیرد
بسوخت سعدی در دوزخ فراق و هنوز
طمع از وعده دیدار بر نمیگیرد
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ایّام جشن خواجه لولاک احمد است
آن خواجه ای که بر همه عالم سرآمد است
نوری که جلوه گر شده از جانب حرا
نور جمال ختم رسالت محمّد(ص) است
ای تشنه جام کرمت آب حیات
نور تو چراغ خضر شد در ظلمات
در جشن رسالتت بود هدیۀ ما
بر مقدم و بر حُسن جمالت صلوات
از کوه حرا جلال حق پیدا شد
وز جلوۀ او پیر فلک بُرنا شد
جبریل امین گفت به احمد که بخوان
اسلام از آن پیام حق احیا شد
ای خواجۀ کل نشان عزت تبریک
ای سید لولاک نبوت تبریک
بر اهل سماوات و زمین، تا عرصات
فرخنده بهار عید بعثت تبریک
بر ارض و سما نور هدایت تابید
نوری که از آن وام ستاند خورشید
طی گشت شب تیرۀ بیدادگری
سر زد ز دل غار حرا صبح امید
از غار حرا جلوه دادار رسید
از خلوت حق حافظ اسرار رسید
از دامن سبز جبل النور امروز
سالار امم احمد مختار رسید
ماهی که نمود از جبل النور ظهور
از پرتو خود کرد جهان را پر نور
از جلوه نور احمدی کوه حرا
شد منزلتش فراتر از وادی طور
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
ن وقلم زتو قوس وقدم زتو.
جانا محمد.
بام وحرم زتو باغ عدن زتو.
جانا محمد.
توکه شاهی توکه ماهی به سرما تو پناهی.
توکه نوری وسروری همه لطفی وصفایی.
کعبه قیام تو قبله نمای تو.
کل کتاب حق حرف وکلام تو.
جانامحمد
شافی محشری بابای کوثری.
لام والف تویی زیبای مهتری.
دل برده ای زما جان برده ای زما.
درپای عشق تو کل بقای ما.
جانامحمد.
چه بگویم زکتابت چه نویسم زخدایت.
رخ ورویت نشود وصف که تومحمود خدایی.
#حسین_افخمی_عقدا
@takbitnab
🌹🌹🌹
کاشکی صد چشم از این بی خوابتر بودی مرا
تا نظر میکردمی در منظر زیبای تو
ای که در دل جای داری بر سر چشمم نشین
کاندر آن بیغوله ترسم تنگ باشد جای تو
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دل دیوانه چه جائیست که باشد جایت
بر سر و چشمم اگر جای کنی جاست ترا
جان بخواه از من بیدل که روانت بدهم
بجز از جان ز من آخر چه تمناست ترا
#خواجوی_کرمانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
وه تو پروانه چه خوش سوختی امشب کز مهر
شمع تا صبح بگرید سر خاکستر تو
#نظام_وفا
@takbitnab
🌹🌹🌹