بهارا، زنده مانی، زندگی بخش
به فروردین ما فرخندگی بخش
هنوز اینجا جوانی دلنشین است
هنوز اینجا نفسها آتشین است
مبین کاین شاخه بشکسته خشک است
چو فردا بنگری، پر بید مشک است
مگو کاین سرزمینی شوره زار است
چو فردا در رسد، رشک بهار است
اگر خود عمر باشد، سر برآریم
دل و جان در هوای هم گماریم
میان خون و آتش ره گشاییم
ازین موج و ازین طوفان برآییم
دگربارت چو بینم، شاد بینم
سرت سبز و دلت آباد بینم
به نوروز دگر، هنگام دیدار
به ایین دگر آیی پدیدار...
#هوشنگ_ابتهاج
@takbitnab
🌹🌹🌹
خوش خبر باشی ای نسیم شمال
که به ما میرسد زمان وصال
قصّةُ العشقِ لا انفصام لها
فُصِمَت ها هُنا لسانُ القال
ما لِسَلمی و من بذی سَلَمِ
أینَ جیرانُنا و کیف الحال
عَفَتِ الدارُ بعدَ عافیةٍ
فاسألوا حالَها عَنِ الاطلال
فی جمالِ الکمالِ نِلتَ مُنی
صَرَّفَ اللهُ عَنکَ عَینَ کمال
یا برید الحِمی حَماکَ الله
مرحباً مرحباً تعال تعال
عرصهٔ بزمگاه خالی ماند
از حریفان و جام مالامال
سایه افکند حالیا شب هجر
تا چه بازند شب روان خیال
ترک ما سوی کس نمینگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال
حافظا عشق و صابری تا چند
نالهٔ عاشقان خوش است بنال
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
سین هفتم
سیب سرخی است
حسرتا
که مرا نصیب
از این سُفرهٔ سُنَت
سروری نیست
شرابی مرداَفکن در جامِ هواست
شگفتا
که مرا بدین مستی
شوری نیست
سبوی سبزه پوش
در قابِ پنجره
آه
چنان دورم
که گویی جز نقشِ بی جانی نیست
و کلامی مهربان
در نخستین دیدارِ بامدادی
فغان
که در پسِ پاسخ و لبخند
دلِ خندانی نیست
بهاری دیگر آمده است
آری
اما برای آن زمستانها که گذشت
نامی نیست
نامی نیست ...
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل
هر کو شنید گفتا للهِ دَرُّ قائل
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
از شافعی نپرسند امثال این مسائل
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم
گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل
دل دادهام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیّةُ السجایا محمودةُ الخصائل
در عین گوشهگیری بودم چو چشم مستت
و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم
وز لوح سینه نقشت هرگز نگشت زایل
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یا رب ببینم آن را در گردنت حمایل
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلدادۀ عشق
در ره عشق تو ایدوست ز پا افتادم
کی اثربخش شود در دل تو فریادم
رشته¬ی بنده گی ات را به دو عالم ندهم
بپذیری اگرم در دو جهان آزادم
بس که طوفان زدۀ عشق تو ام، دارم بیم
موج طوفان خیالت به کَنَد بنیادم
غیر سرمایه¬ی عشق تو به بازار وجود
هستی خویش به سودای تو از کف دادم
همه شب از غم هجران تو ای بدر مُنیر
به سماوات رود تا به سحر فریا دم
آنچه در مدرسه عشق تو آموخته ام
غیر غم فلسفه¬ای یاد نداد استادم
(سایه¬ی طوبی و دلجوئی حور و لب حوض
بهوای سر کوی تو برفت از یادم)
شمع هر انجمنی طایر دلخسته منم
که کند پرتو مهر تو بحق دلشادم
از کرم گوشۀ چشمی به من محزون کن
تا شود مایه¬ی جان تا به صف میعادم
با دلی غمزده از هجر «مقدم» می گفت
دارم امیــد که از لطف کنی امــدادم
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
رسد به دولت وصل تو کار من به اصول
قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول
چو بر در تو من بینوای بی زر و زور
به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول
کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم
که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول
من شکستهٔ بدحال زندگی یابم
در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول
خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت
که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول
دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول
چه جرم کردهام ای جان و دل به حضرت تو
که طاعت من بیدل نمیشود مقبول
به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
بازار عمل
تا قیامت نشوی مستأصل
توشه بردار ز بازار عمل
قطع امید مکن از داور
که سرشتست گِل ما ز ازل
اوست بر کل جهان هستی بخش
قادر لم یزل و عزّ و جل
هر که دل بست به او پیروز است
مشکل او نشود لاینحل
هر که آمد به جهان بی تردید
می خورد بر سر او سنگِ اجل
رشته¬ی عمر بود چون کوتاه
دل نبندی به درازای اَمَل
می کند وزن ترازوی عمل
گر گنه ذره بود یا خردل
ذرّه ها روز حسابست حساب
خوان مفصّل خبر از این مجمل
به سراغت برسد قاصد مرگ
اوج گیری اگر از بُرج زحل
با خدا باش که ایمان و خلوص
بشکند هیمنۀ لات و هبل
وای بر آنکه ز تلخی کلام
کام را تلخ کند چون حنظل
عبرت از گردش ایام بگیر
که جهانست همه پند و مثَل
هر چه دین حکم نماید حق است
غیر از آنست همه قول و غزل
آنکه با ظلم هم آواز شود
با خرد نیست بگو لایعقل
مهربان باش «مقدم» با خلق
تا شود شهد کلام تو عسل
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
مشک را گفتند:
تو را یک عیب هست
با هر که نشینی
از بوی خوشت به او دهی.
گفت:
زیرا که ننگرم با کی ام
به ان بنگرم که من کی ام!
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
دو پایم خسته از رنج دویدن
به خود گفتم که در این اوج دیگر...
صدایم را خدا خواهد شنیدن
بسوی ابرهای تیره پرزد
نگاه روشن امیدوارم
ز دل فریاد کردم کای خداوند
من او را دوست دارم ...،
دوست دارم...
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشق آمد و شولای سبزش را به روی دلم کشید
دلم بیدار شد، شکوفه داد و خندید بی آنکه حدس زده باشم
دیوارههای دلم فرو ریخت
و من مبتلا شدم به عشق
مبتلا شدم به همهچیز و همهکس
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
چون تو، موجی بیقرار ای عشق در عالم نبود
هفت دریا پیش طوفان تو جز شبنم نبود
از قلمفرسایی تقدیر، بر لوح وجود
نامت آن روزی رقم میخورد، کاین عالم نبود
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غمها بزداید
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم
هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
در عالَم جود جاودانست جواد
بر آل علی عزیزِ جانست جواد
یا فاطمه گریه کن به حال پسرت
جان داده به غربت و جوانست جواد
#ولی_الله_کلامی_زنجانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
با یاد شما به شور و شینم هر شب
دلتنگ حریم کاظمینم هر شب
در فکر غریبی تو هستم هر روز
گریه کن روضهی حسینم هر شب
#سیدمجتبی_شجاع
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
ممنون عنایت تو هستم خیلی
مدیون ولایت تو هستم خیلی
آقا تو بهتر از همه میدانی
دلتنگ زیارت تو هستم خیلی
#سیدمجتبی_شجاع
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
ما در غم و محنت تو گفتیم: حسین
با گریه به غربت تو گفتیم: حسین
وقتی که شنیدیم تو هم...لب تشنه...
در اوج مصیبت تو گفتیم: حسین
#سیدمجتبی_شجاع
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اُردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
#محمود_ژوليده
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
حالا کبوتران پَر خود را گشوده اند
یک سایبان برای تنت دست و پا کنند
#علی_اکبر_لطیفیان
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
این پشت بام از ته گودال بهتر است
در زیر سایهبانِ هزاران کبوتر است
#محمدجواد_شیرازی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
خدائی باز هم این غیرت کبوترها
که مرهمی شده بر زخم جسم پرپرتان
به روی بام به جسم تو سایه گستردند
که لااقل نخورد آفتاب پیکرتان
#مهدی_مقیمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
زهر آمد و بر جوانهی تاک افتاد
بر پیرهن دل رضا چاک افتاد
وقتی که اذان صبح سر میدادند
خورشید غروب کرد و بر خاک افتاد
#روح_الله_عیوضی
@takbitnab
🌹🌹🌹
برگ سبز 2
اوّل ذی حجّه گل های محبت رسته شد
گوهر عصمت به دریای کرم پیوسته شد
تا که از وصل دو گل ایجاد گردد چون بهشت
عقد زهرا و علی در آسمان ها بسته شد
حوریان از فرط شادی د ست بر هم می¬زنند
عرشیان بر روی بام عرش پرچم می¬زنند
در سرای وحی برپا گشته جشنی باشکوه
از علی و فاطمه کرّوبیان دم می¬زنند
سرچشمه¬ی انوار امامت زهراست
دُرّ صدف بحر کرامت زهراست
او جان محمد است و جانان علیست
خورشید سپهر برج عصمت زهراست
محبوبه¬ی ذات سرمدی یا زهرا
مرآت خصال احمدی یا زهرا
در شأن تو شد سوره¬ی کوثر نازل
تو عطر گل محمدی یا زهرا
زهرا که گل سرسبد ایجاد است
در مکتب صبر برترین استاد است
گلزار نبوت و امامت شاداب
زان کوثر وحی تا صف میعاد است
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
برگ سبز۲
به جز یاد تو دل را همدمی نیست
فزونتر از غم هجرت غمی نیست
به درد و سوز و هجران تو سوگند
برابر با نگاهت عالمی نیست
دلم خون شد دلارامی نیامد
مرا تسکین آلامی نیامد
چراغ عمر شد کم نور اما
از آن گمگشته پیغامی نیامد
غم عشق ترا با جان خریدیم
ملامت ها ز بدخواهان شنیدیم
ولی با این همه رنج و مرارت
براهت دوخته چشم امیدیم
تو بر منظومه هستی پناهی
اسیرت ماه گردون تا به ماهی
تو چون آئینه ایزد نمائی
که سوی حق نباشد جز تو راهی
تو جان آفرینش را قراری
تو پائیز مریدان را بهاری
چه خوش باشد که صبح جمعه ای را
بروی چشم یاران پا گذاری
تو ای آرامش دل ها کجائی
الا ای شمع محفل ها کجائی
گره در کارم و دلخسته و زار
الا حلال مشکل ها کجائی
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشق را با گفت و با ایما چه کار
روح را با صورت اسما چه کار
عاشقان گویاند در چوگان یار
گوی را با دست و یا با پا چه کار
هر کجا چوگانش راند میرود
گوی را با پست و با بالا چه کار
آینهست و مظهر روی بتان
با نکوسیماش و بدسیما چه کار
سوسمار از آب خوردن فارغست
مر ورا با چشمه و سقا چه کار
آن خیالی که ضمیر اوطان اوست
پاش را با مسکن و با جا چه کار
عیسیی که برگذشت او از اثیر
با غم سرماش و یا گرما چه کار
ای رسایل کشته با نادی غیب
رو تو را با گفت و با غوغا چه کار
#مولانا
- غزل شمارهٔ ۱۱۰۲
@takbitnab
🌹🌹🌹