گاهی که میپرسند از من
اهل کجایی،
میمانم
یک ستارهی دلتنگ
و یا یک پرندهی عاشق
اهل کجاست؟
گاهی که میپرسند از من
میمانم
کجای جهان ایستادهام
که نمیدانم...
#عبدالرضا_شهبازی
@takbitnab
🌹🌹🌹
کس دل ندهد بدو که خونخوار منست
جان رفت چه جای کفش و دستار منست
تو نیز برو دلا که این کار تو نیست
این کار منست کار من است کار منست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۳۸۰
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
هر چه خواهی به قدر استعداد
حضرت آن کریم خواهد داد
این عطایش به ما بود دایم
خواه در مصر و خواه در بغداد
#شاه_نعمت_الله_ولی
- دوبیتی شمارهٔ ۹۵
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای جان و جهان، جان و جهان گم کردم
ای ماه زمین و آسمان گم کردم
می بر کف من منه بنه بر دهنم
کز مستی تو راه دهان گم کردم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۱۵۸
@takbitnab
🌹🌹🌹
هرکه او از خدای ناترسد
از من و تو دگر کجا ترسد
ترسم از ذات اوست تا دانی
دلم از دیگری چرا ترسد
#شاه_نعمت_الله_ولی
- دوبیتی شمارهٔ ۱۵۴
@takbitnab
🌹🌹🌹
در آتش خویش چون دمی جوش کنم
خواهم که دمی ترا فراموش کنم
گیرم جانی که عقل بیهوش کند
در جام درآئی و ترا نوش کنم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۲۱۵
@takbitnab
🌹🌹🌹
ز صورت گر شوی فانی ازین معنی بقا یابی
ازین و آن چو بگذشتی همه نور خدا یابی
درین دریای بی پایان اگر غرقه شوید چون ما
به عین ما نظر می کن که عین ما ز ما یابی
#شاه_نعمت_الله_ولی
- دوبیتی شمارهٔ ۲۵۳
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای دل گر ازین حدیث آگاهی تو
زین تفرقهٔ خویش چه میخواهی تو
یک لحظه که از حضور غایب مانی
آن لحظه بدانکه مشرک راهی تو
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۴۸
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای ساقی جان برین خوش آواز برو
ساز ازلیست هم بر این ساز برو
ای باز چو طبل باز او بشنیدی
شه منتظر تست سبک باز برو
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۵۰
@takbitnab
🌹🌹🌹
چون برسی به بحر ما واقف حال ما شوی
تا نرسی به ما چو ما عارف ما کجا شوی
موج و حباب را بمان آب چو تشنگان بجو
تا که به عین ما چو ما واصل عین ما شوی
#شاه_نعمت_الله_ولی
- دوبیتی شمارهٔ ۲۶۵
@takbitnab
🌹🌹🌹
همچو رویت، ماهی اَندر آسمان باشد؟ نباشد
یا چو خالت، هندوی هندوستان باشد؟ نباشد
عاشق پژمرده چون من در جهان یابی؟ نیابی
چون تو دلبر، دلبری نامهربان باشد؟ نباشد
کشتهی تیر تو افتادهست و تو جویی؟ نجویی
کشتی و یک لحظه هم دیدی فغان باشد؟ نباشد
اختری همچون رُخت از خاوران تابد؟ نتابد
مَهوشی، سیمینتنی، سنگین نهان باشد؟ نباشد
تلخیِ شیرین چو تو، کِی گفت گر یابد؟ نیابد
وَانْدر این دنیا چو من فرهادسان باشد؟ نباشد
همچو«شارق» بندهای از جان و دل داری؟ نداری
چونتو هم-ای بیوفا!-سوزندهجان باشد؟ نباشد
#شارق_بروجنی
@takbitnab
🌹🌹🌹
صدبار بدی کردی و دیدی ثمرش را
نیکی چه بدی داشت؟ که دیدی ثمرش را!
هرکس به تو بد کرد، نیاور تو به رویش
در فرصت مطلوب، درآور پدرش را!
آنگاه اگر کینهی تو کم نشد از او
بعد از پدرش، گیر سراغ پسرش را!
خوب است که آدم به کسی بد ننماید
خوب است بپاید همهی دور و برش را
یا اینکه اگر کار بدی کرد، بداند
باید به طریقی بکند پاک اثرش را
آنکس که خرش میرود آنجا که نباید
حتماً نگرفته جلوی کار خرش را!
آن یار که ارقامِ حسابش شده میلْیارد
باید که نگیرند جلوی سفرش را
برعکس، بگویند هنر کرد که در رفت!
در گینس هم ثبت کنند این هنرش را!
دادیم پر و بالش و حالا نگرانیم
دیگر نتوانیم بچینیم پرش را!
گفتند که خوب است ببخشیم بدی را
بخشیدم و هر مرتبه دیدم بَتَرش را!
شلوارِ لیِ گلپسرش بس که میافتد
مردم همه دیدند دو ثلثِ کمرش را!
بسیار از این جنس مسائل همهجا هست
بگذار نگوییم از این بیشترش را
خالق سرِ خلقت، نظر از خلق نپرسید
خوب است بپرسند از آدم نظرش را!
#مهران_حسینی
@takbitnab
🌹🌹🌹
آشفتهی زلف اوست هرجا تابیست
دیوانهی چشم اوست هرجا خوابیست
زندانیِ آه ماست هرجا سوزیست
اخراجی چشم ماست هرجا آبیست!
#سوادی_گجراتی
@takbitnab
🌹🌹🌹
جرم تو به گردن من اصلاً
باریک چو موی، گردن اصلاً
دیوار من از نخست کوتاه
بردار کلنگ و بشکن اصلاً
دریای خطا منم، تو را هیچ
خود تر نشدهاست دامن اصلاً
حرفت همه حقّ و نیّتت پاک
این واضح و آن مبرهن اصلاً
کار تو نبود دست و پا را-
بستن ابداً، شکستن اصلاً
گیرم همه گنجِ عشق داری
دست تو کلید مخزن اصلاً
کو میل نشاط و ذوق مستی؟
چشمت میِ صوفیافکن اصلاً
نالیدن من، حزین و خاموش
بانگ تو، صریح و روشن اصلاً
با اینهمه معتدل جفا کن
گاهی ز جفای خود حیا کن!
#سمانه_کهرباییان
@takbitnab
🌹🌹🌹
دل تو بارگاه الله است
خلوت خاص نعمت الله است
دل مرنجان و دل به دست آور
گر دلت زین حکایت آگاه است
#شاه_نعمت_الله_ولی
- دوبیتی شمارهٔ ۵۱
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای دل چه کنی به عشوه خود را خرسند
پای تو فرو گلست و این پایه بلند
بالغ شدهای ببر زباطل پیوند
چون طفل زانگشت مزیدن تا چند
#انوری
- رباعی شمارهٔ ۱۵۴
@takbitnab
🌹🌹🌹
انگورم و در زیر لگد میگردم
هر سوی که عشق میکشد میگردم
گفتیکه به گرد من چرا میگرد
گرد تو نیم به گرد خود میگردم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۱۵۴
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو جان آفرینش را قراری
تو پائیز مریدان را بهاری
چه خوش باشد که صبح جمعه ای را
بروی چشم یاران پا گذاری
تو ای آرامش دل ها کجائی
الا ای شمع محفل ها کجائی
گره در کارم و دلخسته و زار
الا حلال مشکل ها کجائی
مران ایدوست از خود آشنا را
نگاهی گاه گاهی بی نوا را
پی دیدار سیمای تو ایدوست
همیشه دوست دارم جمعه ها را
رُخ از یاران نهان کردی و رفتی
سفر تا بیکران کردی و رفتی
بهار سینه چاکان را ز حسرت
چو گل ریز خزان کردی و رفتی
الا ای خاک راهت توتیایم
الا ای کوی تو دارالشفایم
سرِ سجّاده راز و نیازت
دعایم کن دعایم کن دعایم
تو ای آرامش دل ها کجائی
الا ای شمع محفل ها کجائی
گره در کارم و دلخسته و زار
الا حلال مشکل ها کجائی
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
فردا دیر است …
امروزت را همین امروز ، زندگی کن !
همین امروز لذتش را ببر ،
و همین امروز برای آرزوهایت تلاش کن …
حسرت ، یعنی در گذشته جا مانده ای ،
و نگرانی یعنی ، اسیرِ آینده ای شده ای که هنوز نرسیده و اتفاقاتی که هنوز نیفتاده !
آینده ای که شاید نرسد
و اتفاقاتی که شاید نیفتد !
بیخیالِ چیزهایی که نبودنشان کیفیتِ بودنت را کم میکند ،
آرامش و لبخند را در آغوش بگیر و امروز را همان جوری که دوست داری زندگی کن …
#نرگس_صرافیان_طوفان
@takbitnab
🌹🌹🌹
هرکس در چیزی استعداد دارد؛
انیشتین در فیزیک
ابن سینا در پزشکی
بتهوون در موسیقی
پیکاسو در نقاشی
و اما استعداد من در "دوست داشتن توست"
اگر تو نبودی، من بی استعداد ترین فرد روی زمین بودم!
#مهدی_رباطی_شازده
@takbitnab
🌹🌹🌹
حاشا که به عالَم از تو خوشتر یاریست
یا خوبتر اَز دیدن رویَت کاریست...
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
بر دیده ره خیال بستی
در سینه به جای جان نشستی
#خاقانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
هـزار فتنه به هــر گوشه ای برانگیزند
قرار عقل برفت و مجال صبر نماند
که چشم و زلف تو از حد برون دلاویزند
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گاهی دلت
برای خودت تنگ میشود ،
پنجشنبه است و من
خودم برای خودم
گریسته ام ...
#حسین_عربی
@takbitnab
🌹🌹🌹
رفتن را
گام هايی ست ،
جسور، و بی اميد ؛
من بہ قدم هايی اميد بستہ ام ،
از جنسِ آمدن ...
#مهیار_مظلومی
@takbitnab
🌹🌹🌹