به یاد تو، غزل عاشقانه کم داریم
دلِ شکسته و آهِ شبانه کم داریم
نسیم عطر تو پیچیدهاست در همهجا
برای دیدنت آیا نشانه کم داریم؟
سزای ما قفس زندگی نبود، بیا!
پرندههای توییم، آب و دانه کم داریم
اگرچه از غم دنیا همیشه دَم زدهایم
برای از تو سرودن، ترانه کم داریم
هزار مرتبه از تو جدا شدیم و هنوز
برای با تو نبودن بهانه کم داریم...
#محمدحسن_جمشیدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
وقتی عاشقم،
نور سيّالی میشوم
پنهان از نظرها
و شعرها در دفتر شعرم
کشتزارهای گل ابريشم
و گلهای داوودی میشوند
وقتی عاشقم،
آب از انگشتانم فوران میکند
و سبزه بر زبانم میرويد
وقتی عاشقم،
زمانی میشوم خارج از هر زمان...
#نزار_قبانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
چه عجب چنین که دارم به دل آرزوی رویت
که ز تن برون رَود جان و بماند آرزویت
مرو از نظر، که دانم نرود به هیچصورت
ز دلم هوای وصلت، ز سرم خیال رویت
به هزار طعنه، خلقی ز پی ملامت من
گُنهم همین که دارم هوسِ رُخ نکویت
ز چمن نخاست سروی که بُود مثالِ قدّت
به جهان نرَست یک گل که بُود به رنگ و بویت
سر راه من بدینسان بگِرفت آبِ دیده
که ز هیچسو نیابم رهِ آمدن به سویت
به رهِ طلب، از آنرو ننشسته «حیدر» از پا
که نباشدش قراری -چو صبا- به جستوجویت...
#حیدر_هروی
@takbitnab
🌹🌹🌹
روی پیشانیام سیاه شده
دستمال سپید مرطوبم
دارم از دست میروم امّا
نگرانم نباش، من خوبم!
هیچ حسّی ندارم از بودن
تیغ حس میکند جنونم را
دارم از دست میدهم کمکم
آخرین قطرههای خونم را
در صف جبرِ خاک، منتظرم
اختیار زمان تمام شود
زندگی مثل فحش ارزان بود
مرگ باید گران تمام شود!
از سرم مثل آب میگذرد
خاطراتی که تلخ و شیرین است
زندگی را به خواب میبینم
مرگ، تعبیر ابن سیرین است!
در سرت کلّ خانه چرخیدن
توی تقدیر، در به در گشتن
هیچ راهی برای رفتن نیست
هیچ راهی برای برگشتن
خودکشی بر چهارپایهی عشق
مثل اثبات دالّ و مدلولیست
نگرانم نباش... من خوبم
مرگ یک اتّفاق معمولیست...!
#یاسر_قنبرلو
@takbitnab
🌹🌹🌹
همیشه راز من از چشم خلق پنهان است
اگرچه دور و برم همزبان فراوان است
روایت از غم عشق تو نزد بیگانه
شبیه روضه گرفتن میان میخانهست!
دلم گرفته برایت، بگو چه باید کرد؟
که آنچه از منِ عاجز گرفته دل، جان است
دلم گرفته و این اتّفاق تازه که نیست
همیشه رشت هوایش هوای باران است
تو پشت پنجرهای نیستیّ و این یعنی
که نردهها همگی میلههای زندان است
به فکر کندن کوهم! که غیر دل کندن
هر آنچه میل تو باشد، برایم آسان است
به جز تو روی کسی وا نکردهام آغوش
که روی رَحل فقط جا برای قرآن است
بدون شک رگ خوابم به دست توست هنوز
اگر که بعد تو هر خواب من پریشان است...
#حسین_صبح_خیز
@takbitnab
🌹🌹🌹
علم، چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست، نادانی
نه محقّق بُود، نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند...!
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
آتش و آدم
ترکیبی نامتجانس است
من از میان این آتشِ
گُر گرفته در رؤیاها و عشقها
غیرممکن است سالم برگردم؛
بازگشت من، اندوهبار خواهد بود
کاش مثل نان بودم،
چه زیبا برمیگردد
از سفر آتش...
#رسول_یونان
@takbitnab
🌹🌹🌹
ساعدِ سیم را به رخ مانده به خواب رفتهای
وه که هلال کردهای ماه تمام خویش را!
مردهام از برای یک حرف حیاتبخش تو
کاشکی امتحان کنی لطف کلام خویش را...
#مشفقی_بخارایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
منم ز نیک و بد دهر، دَم فرو برده
سرِ وجود به جیب عدم فرو برده
چو صورتم ز بد و نیک کائناتْ خموش
گشاده چشم تماشا و دَم فرو برده
بنفشهوار ز هر سو سیاهبختی چند
به گِرد کوی تو سرها به هم فرو برده
صفاست -«پرتوی!»- از اشکْ خاکساران را
که بیغبار بُود خاکِ نَم فرو برده...
#پرتوی_تبریزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
او را که در آغوش خودش تنگ گرفت،
از جان و دلش کدورت و زنگ گرفت
ناگاه شکست در خود و آینه شد
این شیشه چه زهر چشمی از سنگ گرفت...
#جلیل_صفربیگی
@takbitnab
🌹🌹🌹
برخیز و طواف کن بر آن قطب نجات
مانندهٔ حاجیان به کعبه و به عرفات
چه چسبیدی تو بر زمین چون گل تر
آخر حرکات شد کلید برکات
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۲۴۱
@takbitnab
🌹🌹🌹
دل همچو کبوتر است و شاهد باز است
تا ظن نبری که شیخ شاهد باز است
بر شاهد اگر ز روی معنی نگری
بر تو در حق ز روی شاهد باز است
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۴۱
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای عشق تو بر هم زده کاشانهی ما را
آراسته آیینِ غمت خانهی ما را
ای باد! پریشان مکن آن سلسلهی زلف
زاین بیش مرنجان دل دیوانهی ما را
از دولت سودای تو افسانهی شهریم
کس نیست که گوید به تو افسانهی ما را
این طرح که غم در دل ویران من افکند
در هم شکند کلبهی ویرانهی ما را
از خون جگر شد قدحِ دیده لبالب
ای شوخ! ببین ساغر و پیمانهی ما را
از بختِ سیه بین که بشد عمر و نیفروخت
یک شب مَهِ رخسار تو کاشانهی ما را
«رامی!» چه توان کرد؟ که آن شمع دلافروز
پروا نکند سوخته پروانهی ما را...
#شرف_تبریزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
برای فتح منِ خسته، جنگ لازم نیست
فقط بخند تو -آری- تفنگ لازم نیست
نیاز نیست به تزریق، کشتن ما را
هوا هوای تو باشد، سُرنگ لازم نیست
به جز همین که تو در ساحلی، دگر چیزی
برای خودکشیِ یک نهنگ لازم نیست
خرابه کردنِ یک شهر را، غمت بس بود
مغول نخواهد و تیمورِ لنگ لازم نیست
دلِ گرفتهی ما را به قلب خود نسپار
که در شکستنِ این شیشه سنگ لازم نیست
سیاهمویی و لب سُرخ، یککدام بس است
که میزبان تو که باشی، دو رنگ لازم نیست
من از نگاه بیفتم، تو میروی بالا
در این مقایسه الّاکلنگ لازم نیست
بهانه کرد که چون شاعرم، هوسبازم!
بگو نخواستمت دیگر، انگ لازم نیست...
#سجاد_شهیدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
از شوق تو مجنونم و از عشق تو لبریز
آن خندهی تو، کشته جهان را و مرا نیز
در بند تو بودن چقدَر حال عجیبیست
سربازِ اسیرم به دلِ لشکر چنگیز!
حتماً که نباید به کَفَت دشنه ببینیم!
آن غمزهی چشمان تو چون خنجر خونریز
مشروط مرا خواستهای؟ هرچه تو گویی
ستّارتر از من چه کسی هست به تبریز؟!
ای وای بر احوال من آندَم که نباشی
ای وای به دلباختگان در مَه پاییز
یکچند کنارم بنِشین و سخنی گو
تا کِیف کنم از لب و دندان شکرریز...
#حمیدرضا_منصورزاده
@takbitnab
🌹🌹🌹
دل کس به تو -ای به جور مایل!- ندهد
دیوانه مگر دهد، که عاقل ندهد
دیوانه مرا خوانی و این معلوم است!
عاقل به چنین ستمگری دل ندهد...
#صباحی_بیدگلی
@takbitnab
🌹🌹🌹
چشمهاى بسته، بازترند
و پلک، پردهایست
كه منظره را عميقتر مىكند
بُگذار رودخانه از تو بُگذرد
و سنگهاش در خستگىات تهنشين شوند،
بُگذار بخشى زنده از مرگ باشى
و ريشهها به اعماقت اعتماد كنند
جنگل، تنها يک درخت است
كه در هزاران شكل
از خاک گريختهاست...
#گروس_عبدالملكيان
@takbitnab
🌹🌹🌹
دی خوش پسری دیدم اندر زوزن
گر لاف زنی ز خوبرویان زو زن
او بر دل من رحم نکرد و زن کرد
خود داد منش ستاند زو زن
#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۱۴۱
@takbitnab
🌹🌹🌹
اَحداث زمانه را چو پایانی نیست
احوال جهان را سر و سامانی نیست
چندین غم بیهوده به خود راه مده
کاین مایهی عمر نیز چندانی نیست...
#باباافضل_کاشانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
از زلف پریشان تو صد دل مفتون
در چاهِ زَنَخدان تو صد دل مَکنون
صد رستم از آن بند بیفتد به کمند
صد بیژن از این چاه نیاید بیرون...
#ادیب_قاسمی_کرمانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
یا زهرا(س)
فاطمه ای امّید جان علی(ع)
ای که بودی به تن روان علی(ع)
عطر روح تو روح می¬بخشید
بر شبستان گل فشان علی(ع)
نورت ای چلچراغ خانه ی وحی
بود خورشید آسمان علی(ع)
داغ جانسوزت ای حبیبۀ حق
سوخت تا مغز استخوان علی(ع)
از فراق تو ای شکوفۀ دین
ناله ها بود در نهان علی(ع)
بر سر تربت تو جاری بود
دل شب اشک دیدگان علی(ع)
بعد داغ تو کاش می دیدی
قد از بار غم کمان علی(ع)
گریه ی زینبین با حسنین
بود پژواک آستان علی(ع)
کاش بودی به عینه می دیدی
طعنه ی تلخ دشمنان علی(ع)
ای مدینه تو شاهدی چه گذشت
بعد زهرا به کودکان علی(ع)
ای قلم در بیان وصفت مات
بر جمال و جلال تو صلوات
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
بسیج
پنجم آذر که باشد روز فرمان بسیج
تهنیت باد از دل و جان بر عزیزان بسیج
باغبان این گلستان بود چون روح خدا
آبیاری شد بدست او گلستان بسیج
کاش بودم یک بسیجی این سخن از پیر ماست
قلب من گفتا بسیج است آنکه بدجان بسیج
قله های عشق و ایمان را بسیجی فتح کرد
ای بنازم رمز عشق و شور و عرفان بسیج
عهد و پیمان بست از روز نخستین با امام
نشکند با رهبر خود عهد و پیمان بسیج
یافت درس استقامت از حسین ابن علی
مظهر ایثار و ایمانند یاران بسیج
لرزد از خوف بسیجی، پایۀ کاخ ستم
می هراسد دشمن از خشم خروشان بسیج
پرچم نصر و من اله را چو برگیرد بدوش
کیست در دنیا که گردد مرد میدان بسیج
نقش تبلیغات دشمن میشود نقشی برآب
از حضور چشمگیر رادمردان بسیج
عرصه کار و تلاش و جبهۀ علم و کمال
هست در دست توانای جوانان بسیج
ای بسیجی بر لباس رزم خودکن افتخار
چون درخشد در جهان نام درخشان بسیج
از «مقدم» بر بسیجی ها درود بی کران
تــا ابد روشن بود شمع فروزان بسیج
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
در خط پیمبرم... خدایا شکرت
دلدادهی حیدرم... خدایا شکرت
دیگر چه سعادتی از این بالاتر...
زهرا شده مادرم... خدایا شکرت
#سیدمجتبی_شجاع
@takbitnab
🌹🌹🌹
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
هر کوچهی ما پیام زهرا دارد
راهی به فراز بام زهرا دارد
بر طاق فلک نشیند از قدر و شرف
هر منطقهای که نام زهرا دارد
#سیدمحمد_رستگار
@takbitnab
🌹🌹🌹
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
دردیست به سینهاش که بی تسکین است
در خویش شکسته، ساکت و غمگین است
از سرخی روی یاس میشد فهمید
پاییز چقدر سیلیاش سنگین است!
#منصوره_محمدی_مزینان
@takbitnab
🌹🌹🌹