eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
دل رمیده به امید این جهان مگذار به شاخ بی ثمر بیدآشیان مگذار بهشت ،تشنه دیدارخودحسابان است حساب خود زکسالت به دیگران مگذار ترابه چاه خطاسرنگون نیندازد دلیرتوسن گفتارراعنان مگذار اگر به دست ولب خویش دوستی داری به هرچه می رود ازدست،دل برآن مگذار به مهروماه فلک چشم راسیاه مکن به این تنور دل ازبهریک دونان مگذار نفس به کام من ازضعف ،استخوان شده است توهم به لقمه ام ای چرخ استخوان مگذار صلاح درسپر افکندن است عاجز را به انتقام فلک ،تیر درکمان مگذار زدام لاغری این صید رارهایی نیست عبث تو ناوک دلدوز درکمان مگذار عنان سیل سبکروبه دست خودرایی است سخن چو روی دهدمهر بردهان مگذار به لامکان تجردبرآی عیسی وار چومهربیضه درین تیره خاکدان مگذار عزیز مصر به جان می خرد متاع ترا متاع یوسفی خود به کاروان مگذار حریف موجه کثرت نمی شوی صائب قدم زگوشه عزلت به آستان مگذار - غزل شمارهٔ ۴۶۸۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
ای آنک تو خواب ما ببستی رفتی و به گوشه‌ای نشستی ای زنده کننده هر دلی را آخر به جفا دلم شکستی ای دل چو به دام او فتادی از بند هزار دام رستی رستی ز خمار هر دو عالم تا حشر ز دام دوست مستی با پر بلی بلند می‌پر چون محرم گلشن الستی رو بر سر خم آسمان صاف تا درد بدی بدی به پستی دولت همه سوی نیستی بود می‌جوید ابلهش ز هستی گیرم که جمال دوست دیدی از چشم ویش ندیده استی ای یوسف عشق رو نمودی دست دو هزار مست خستی خامش که ز بحر بی‌نصیبی تا بسته نقش‌های شستی - غزل شمارهٔ ۲۷۴۱ @takbitnab 🌹🌹🌹
ترا به هرگذری هست بیقراردگر مرابجز تو درین شهر نیست یار دگر ترا اگر غم من نیست غم مباد ترا که جز غم تو مرا نیست غمگسار دگر بگیر خرده جان مرا و خرده مگیر که در بساط ندارم جز این نثار دگر به کوچه باغ بهشتم زکوی او مبرید که وا نمی شودم دل ز رهگذار دگر ز آستان تو چون نا امید برگردم؟ که هست هر سرمویم امیدواردگر بغیر عشق که از کاربرده دست ودلم نمی رود دل و دستم به هیچ کاردگر مراازان گل بی خار، خارخاری بود زیاده شدزخط سبز خار خاردگر ز طوق فاخته درخاک دامها دارد ز شوق صید توهر سروجویبار دگر غبار خط نشدامسال هم عیان ز رخش افتاد مشق جنونم به نوبهار دگر گرفته ام زجهان گوشه ای که دل می خواست چه دام پهن کنم از پی شکاردگر مرا بس است سویدای خال اوصائب که مهرکوچک شه راست اعتبار دگر - غزل شمارهٔ ۴۶۹۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
چشم که بر تو می‌کنم چشم حسود می‌کنم شکر خدا که باز شد دیده بخت روشنم هرگزم این گمان نبد با تو که دوستی کنم باورم این نمی‌شود با تو نشسته کاین منم دامن خیمه برفکن دشمن و دوست گو ببین کاین همه لطف می‌کند دوست به رغم دشمنم عالم شهر گو مرا وعظ مگو که نشنوم پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم گر بزنی به خنجرم کز پی او دگر مرو نعره شوق می‌زنم تا رمقیست در تنم این نه نصیحتی بود کز غم دوست توبه کن سخت سیه دلی بود آن که ز دوست برکنم گر همه عمر بشکنم عهد تو پس درست شد کاین همه ذکر دوستی لاف دروغ می‌زنم پیشم از این سلامتی بود و دلی و دانشی عشق تو آتشی بزد پاک بسوخت خرمنم شهری اگر به قصد من جمع شوند و متفق با همه تیغ برکشم وز تو سپر بیفکنم چند فشانی آستین بر من و روزگار من دست رها نمی‌کند مهر گرفته دامنم گر به مراد من روی ور نروی تو حاکمی من به خلاف رای تو گر نفسی زنم زنم این همه نیش می‌خورد سعدی و پیش می‌رود خون برود در این میان گر تو تویی و من منم - غزل ۴۱۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
سود ندهد عامل بیدادگر را کارخیر شاهد ظلم است ازاهل عمل آثار خیر کوته اندیشی که خیر ازمال مردم می کند دست و دامان تهی برگردداز بازارخیر پایه ظلم وستم راعامل بیدادگر می دهد براهل بینش عرض از آثار خیر روزی مرغان شود تخمی که زیر خاک نیست پیش مردم از تنگ ظرفی مکن اظهار خیر صرف کن درخیر نقد زندگانی را که نیست در شبستان عدم شمعی به جز انوار خیر نور از آیینه میبارد سکندر را به خاک بی گهر هرگز نگردد ابر گوهر بار خیر نام جم ازجام در دورست تا افلاک هست ماندگی هرگز ندارد گردش پرگارخیر صحبت نیکان بود مشاطه بدگوهران رتبه تمکین بود تعجیل رادر کارخیر تامی لعل شفق در شیشه افلاک هست صائب از گردش نیفتد ساغرسرشارخیر - غزل شمارهٔ ۴۶۳۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
سماع آمد هلا ای یار برجه مسابق باش و وقت کار برجه هزاران بار خفتی همچو لنگر مثال بادبان این بار برجه بسی خفتی تو مست از سرگرانی چو کردندت کنون بیدار برجه هلا ای فکرت طیار برپر تو نیز ای قالب سیار برجه هلا صوفی چو ابن الوقت باشد گذر از پار و از پیرار برجه به عشق اندرنگنجد شرم و ناموس رها کن شرم و استکبار برجه وگر کاهل بود قوال عارف بدو ده خرقه و دستار برجه سماح آمد رباح از قول یزدان که عشقی به ز صد قنطار برجه به عشق آنک فرشت گوهر آمد چو موج قلزم زخار برجه چو زلفین ار فروسو می‌کشندت تو همچون جعد آن دلدار برجه صلایی از خیال یار آمد خیالانه تو هم ز اسرار برجه بسی در غدر و حیلت برجهیدی یکی از عالم غدار برجه بسی بهر قوافی برجهیدی خموشی گیر و بی‌گفتار برجه - غزل شمارهٔ ۲۳۴۱ @takbitnab 🌹🌹🌹
🌺شعر امام خمینی(ره) در مدح حضرت فاطمه زهرا و حضرت معصومه ای ازلیت به تربت تو مُخَمّر وی ابدیّت به طلعت تو مقرّر آیت رحمت ز جلوۀ تو هویدا رایت قدرت در آستین تو مُضمَر جودت هم‌بسترا به فیض مقدس لطفت هم‌بالشا، به صَدرِ مُصَدّر عصمت تو تا کشید پرتو به اجسام عالَم اجسام گردد، عالم دیگر جلوۀ تو نور ایزدی را مَجلی عصمتِ تو سرّ مُختفی را مظهر گویم واجب تو را، نه آنَتْ رتبت خوانم ممکن تو را، ز ممکن برتر ممکن اندر لباس واجب پیدا واجبی اندر ردای امکان مَظهر ممکن امّا چه ممکن، علتِ امکان واجب، امّا شعاع خالق اکبر ممکن امّا یگانه واسطۀ فیض فیض به مهتر رسد و زآن پس کهتر ممکن امّا نمودِ هستی از وی ممکن اما ز ممکنات فزون‌تر وین نه عجب زآنکه نور اوست ز زهرا نور وی از حیدر است و او ز پیمبر نور خدا در رسول اکرم پیدا کرد تجلی ز وی به حیدر صفدر وز وی تابان شده به حضرت زهرا اینک ظاهر ز دخت موسی جعفر این است آن نور کز مشیت «کُن» کرد عالم، آن کو به عالم است منوّر این است آن نور کز تجلّی قدرت داد به دوشیزگان هستی زیور شیطانْ عالِم شدی اگر که بدین نور ناگفتی آدم است خاک و من آذر آبروی ممکنات جمله از این نور گر نَبُدی، باطل آمدند سراسر جلوۀ این خود عَرَض نمود عَرَض را ظِلّش بخشود، جوهریّت جوهر عیسی مریم به پیشگاهش دربان موسی عمران به بارگاهش چاکر آن یک چون دیده‌بان فرا شده بر دار وین یک چون قاپقان معطّی بر در یا که دو طفلند در حریم جلالش از پی تکمیل نفس آمده مُضطر آن یک انجیل را نماید از حفظ و ین یک تورات را بخواند از بر گر که نگفتی امام، هستم بر خلق موسی جعفر، ولیّ حضرت داور فاش بگفتم که این رسول خدایست معجزه‌اش می‌بوَد همانا دختر دختر جز فاطمه نیابد چون این صُلب پدر را و هم مَشیمه مادر دختر چون این دو از مَشیمۀ قدرت نامد و ناید دگر هماره مقدّر آن یک امواج علم را شده مبدأ وین یک افواج حلم را شده مصدر آن یک موجود از خطابش مَجلی وین یک معدوم از عقابش مُستر آن یک بر فرق انبیا شده تارک وین یک اندر سرْ اولیا را مِغفر آن یک در عالم جلالت «کعبه» وین یک در مُلک کبریایی «مشعَر» لَمْ یَلِدم بسته لب وگرنه بگفتم دختِ خدایند این دو نور مُطهّر آن یک کون و مکانش بسته به مَقنَع وین یک ملک جهانش بسته به مِعجر چادرِ آن یک، حجابِ عصمت ایزد مِعجَر این یک، نقابِ عفت داور آن یک بر ملک لایزالی تارک این یک بر عرش کبریایی افسر تابشی از لطفِ آن، بهشت مُخَلَّد سایه‌ای از قهر این، جحیم مُقعَّر قطره‌ای از جودِ آن بِحار سماوی رشحه‌ای از فیض این ذخایر اغبر آن یک خاک مدینه کرده مزیّن صفحه قم را نموده این یک انور خاک قم این کرده از شرافت جنّت آب مدینه نموده آن یک کوثر عرصه قم غیرت بهشت برین است بلکه بهشتش یَساولی است برابر زیبد اگر خاک قم به عرش کند فخر شاید گر لوح را بیابد همسر خاکی عجب خاک، آبروی خلایق ملجأ بر مسلم و پناه به کافر گر که شنیدندی این قصیده «هندی» شاعر شیراز و آن ادیب سخنور آن یک طوطی صفت همی نسرودی ای به جلالت ز آفرینش برتر وین یک قمری نمط هماره نگفتی «ای که جهان از رخ تو گشته منوّر» (ره) @takbitnab 🌹🌹🌹
با نااهلان اگر چو جانی باشی ما را چه زیان تو در زیانی باشی گیرم که تو معشوق جهانی باشی آری باشی، ولی زمانی باشی - رباعی شمارهٔ ۱۷۹۴ @takbitnab 🌹🌹🌹
این صفات بد اگر از خود جدا سازی چو من نعمت الله زمان باشی و سلطان زمن غیبت و نمامی و حرص و حسد این هر چهار باز بخل و کینه و آنگه طمع بشنو ز من - دوبیتی شمارهٔ ۲۲۱ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر زانکه چو خاک ره ستم‌کش باشی چون باد همیشه در کشاکش باشی زنهار ز دست ناکسان آب حیات بر لب مچکان گرچه در آتش باشی - رباعی شمارۀ ۱۷۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
در راه طلب اگر تو نیکو باشی فرماندهٔ این سرای نه توی باشی اول قدم آن است که او را طلبی واخر قدم آن است که خود او باشی - رباعی شمارهٔ ۱۷۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
دنیا نسزد ازو مشوش بودن از سوز غمش دمی در آتش بودن ما هیچ و جهان هیچ و غم و شادی هیچ خوش نیست برای هیچ ناخوش بودن - رباعی شمارهٔ ۵۳۲ @takbitnab 🌹🌹🌹
کنارم باش ، این پاییز ، کنارم باش ، می ترسم ... خزان را دوست دارم من ، ولی بی تو ؛ خیابان ، کوچه ها ، این شهر ، این پاییز ؛ تو را بدجور کم دارد ! بدون تو ؛ گلوی آسمان ها ؛ درد می بارد ، صدای خش خش این برگ ها بی تو ؛ صدای نابهنجاریست باور کن ؛ به بانگِ مرگ می مانَد ! اگر باشی ، اگر همراهِ من باشی ؛ خزان زیباترین فصل است ، می دانم ... کنارت ، چای می چسبد ؛ به وقتِ شامگاهان ، در هوای سرد و بارانی ... کنارت کوچه ها زیبا ، درختان ، آسمان ، گنجشک ها زیبا ، کنارت بازهم دیوانه ی باران و پاییزم ... کنارم باش ماهِ من ، که با تو چای می چسبد ، که با تو عاشقی کردن ، دویدن ، شهر در پاییز را دیدن ؛ که با تو کافه گردی ، شعر خواندن ، مبتلا بودن ؛ در این پاییز ، می چسبد ، عجب پاییز ، می چسبد ! کنارِ تو ؛ خزان زیباترین فصل است ، می دانی ؟! @takbitnab 🌹🌹🌹
این برگ‌های زرد به خاطر پاییز نیست که از شاخه می‌افتند قرار است تو از این کوچه بگذری و آن‌ها پیشی می‌گیرند از یکدیگر برای فرش کردن مسیرت.. گنجشک‌ها از روی عادت نمی‌خوانند، سرودی دسته‌جمعی را تمرین می‌کنند برای خوش‌آمد گفتن به تو.. باران برای تو می‌بارد و رنگین‌کمان – ایستاده بر پنجه‌ی پاهایش – سرک کشیده از پسِ کوه تا رسیدن تو را تماشا کند. نسیم هم مُدام می‌رود و بازمی‌گردد با رؤیای گذر از درز روسری و دزدیدن عطر موهایت! زمین و عقربه‌ی ساعت‌ها برای تو می‌گردند و من به دورِ تو! @takbitnab 🌹🌹🌹
نیاز به هیچ ساز و کوبه ای نیست ! برای نواختن زیباترین موسیقی دنیا کافی ست از " تو " بخواهند روی برگ های پاییزی قدم بزنی... @takbitnab 🌹🌹🌹
رها نمی‌کند این بغض وگرنه می‌گفتم با شما که عشق چه می‌کند با آدم! @takbitnab 🌹🌹🌹
هستی من رفت و خیالش نماند این که تو بینی نه منم ،بلکه اوست @takbitnab 🌹🌹🌹
مرا از حبس آغوشت چه اصراری به آزادی؟ برای ماهیان تُنگ، آزادی گرفتاریست… @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر دوست داشتنت را فرياد كنم ابرها لاله می بارند آسمان سرخ می شود تو باران می شوی و من سبز خواهم شد @takbitnab 🌹🌹🌹
میکند سلسله‌ی زلف تو دیوانه مرا میکشد نرگس مست تو به میخانه مرا متحیر شده‌ام تا غم عشقت ناگاه از کجا یافت در این گوشه‌ی ویرانه مرا @takbitnab 🌹🌹🌹
میلاد علیه السلام مبارک باد ای دوست مراد اهل‌بیت آمده است یک گل ز نژاد اهل‌بیت آمده است امروز تمام سائلان می گویند میلاد جواد اهل بیت آمده است * امشب که جواد، قامت افراشته است با جلوه‌ی خود بذر سحر کاشته است گر غرق به نوراست زمین، شمس شموس گلبوسه ز روی ماه برداشته است * درمانده ام از دوست فرج می طلبم سرخط سفر به سوی حج می طلبم من عیدی خود را شب میلاد جواد از درگه ثامن الحجج می طلبم * گنجینه ای از جود وسخا آوردند آئینه ای از صدق و صفا آوردند با خلق جواد اهل‌بیت از فردوس یک دسته‌ی گل بهر رضا آوردند @takbitnab 🌹🌹🌹
میلاد علیه السلام مبارک باد آمدی خیل ملائک به شعف آمده اند سوی گهواره ی تو با کف و دف آمده اند ای کریم بن کریم بن کریم بن کریم فقرا سوی تو از سمت نجف آمده اند @takbitnab 🌹🌹🌹
میلاد علیه السلام مبارک باد نام تو حلاوت‌ست مثل صلوات جودست و اجابت‌ست مثل صلوات ریزد گلِ نور از آسمانِ هشتم میلاد تو برکت‌ست مثل صلوات @takbitnab 🌹🌹🌹
میلاد علیه السلام مبارک باد در ماه خدا ، طلوع کردی چون ماه از برکت تو، شکسته شد ، پشت گناه مانند تو دیگر به جهان (لم یولد) لا حول ولا قوه الا بالله *** نام تو حلاوت است مثل صلوات جود است و اجابت است مثل صلوات ریزد گل نور ، از آسمان هشتم میلاد تو برکت است مثل صلوات @takbitnab 🌹🌹🌹
میلاد علیه السلام مبارک باد بر روح عبادت و نیایش صلوات بر قطب نمای علم و دانش صلوات در روز ولادت جواد بن رضا بر مظهر جود و فضل و بخشش صلوات @takbitnab 🌹🌹🌹