eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.4هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
ای عشق، من که عقل خود از دست داده‌ام دیوانه‌ام مگر که تو را هم رها کنم؟! @takbitnab 🌹🌹🌹
قلبت شبيه کوره‌ی داغ و گداخته آواى تو شبيه به آواى فاخته آواره و فراری و بی‌خانمان شده‌ست هركس كنار خانه‌ی تو، خانه ساخته! تو مرهمى كه كشف نشد تا به حال، آه من مبتلا به يک مرض ناشناخته تو آن‌كسى كه برده هميشه قمار را من آن‌كسم كه پيش تو يک‌عمر باخته دست خودم كه نيست گلم! خسته می‌شود اسبى كه در مسابقه بى‌وقفه تاخته حالا بگو به من كه مرا با چه می‌كشى؟ با يک تفنگ پرشده يا تيغِ آخته؟ با من بساز و شِكوه نكن، چون كه عاشقت با خوب و بد -هرآنچه كه دارى تو- ساخته... @takbitnab 🌹🌹🌹
خواستم سوز دل خویش بگویم با شمع داشت خود او به زبان آنچه مرا در دل بود... @takbitnab 🌹🌹🌹
وصال او به زمانی هزار روز کند فراق او ز شبی صدهزار سال کند! @takbitnab 🌹🌹🌹
خانه خسته است، در اتاق‌های فوقانی دیگر زندگی جریان ندارد، خانه رنج می‌کشد در سکوت در گوشه‌ی شمالی خانه تَرکی‌ست که توفان در آن دمیده‌است و رگه‌های آبی، سبز رنگ از آن جاری‌ست خانه فلج است؛ نمی‌تواند بدود یا جایی برود که آرزویش را دارد چگونه‌است خوابِ آن شادمانی کوچکش؟ چه شد آن اشتیاق به زیبایی؟ چه غم‌انگیز است دیدن پوست انداختن دیوار و خزیدن زردیِ دود و زمان بر سفیدی‌اش... @takbitnab 🌹🌹🌹
از عزیزان با تو ما را هست پیوند دگر جای یوسف را نگیرد هیچ فرزند دگر خار دیوار تو از مژگان بود گیرنده تر هر سرمو از تو چون زلف است دلبند دگر از گرفتاران، سر بندی است هرکس را جدا هست ما را با تو از هر بند پیوند دگر می رسیدش ،بنده شایسته گر می کرد ناز جز تو گر می بود در عالم خداوند دگر شور من چون بلبلان از نوشخند غنچه نیست تلخ دارد زندگی بر من شکرخند دگر خوبه وحدت کرده مستغنی است از همصحبتان نیست نخل خوش ثمر محتاج پیوند دگر شد ز سنگ کودکان روشن که باغ دهر را نیست چون دیوانگان نخل برومند دگر گرچه هرکس راست پیوندی به آن نخل امید قطع پیوند از دو عالم هست پیوند دگر چون نباشد خواب من شیرین در آغوش لحد؟ من که نشکستم به دل جز آرزو قند دگر کی به فکر صائب بی آرزو خواهد فتاد؟ آن که در هر گوشه دارد آرزومند دگر - غزل شمارهٔ ۴۶۲۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر خلق چنانکه من منم دانندم همچون سگ ز در بدر رانندم ور زانکه درون برون بگردانندم مستوجب آنم که بسوزانندم - رباعی شمارهٔ ۴۳۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
آنکس که ترا به چشم ظاهر دیده است بر سبلت و ریش خویشتن خندیده است وانکس که ترا ز خود قیاسی گیرد آن مسکین را چه خارها در دیده است - رباعی شمارهٔ ۱۴۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
دنیای بحرانی تکیه ایدل بر بنای عالم فانی مکن فکر آسایش در این دنیای بحرانی مکن زرق و برق این قلمرو جز سرابی بیش نیست خویش را سرگرم با امیال نفسانی مکن ابر نیسان باش و باران بر سر یاران ببار دیده ای را از ستم چون ابر نیسانی مکن چون کریمان بی نوایان را کرامت کن، ولی از زراندوزان به عشق زر ثناخوانی مکن در وفای عهد بدعهدی مکن ای راد مرد همدلی با ناکسان در سُست پیمانی مکن گرچه می دانی که دشمن می زند طبل نفاق با منافق سیرتان ایدوست هم خوانی مکن منطقی برخورد کن با کینه توزان حسود گر که بی تاثیر هم شد سنگ پرّانی مکن از مکافات عمل چون اهل دل غافل مباش روز زیبا را ز ابر کینه ظلمانی مکن در تجارت خانه ی دنیا پی تزویر خلق سبحه صددانه را چون دام شیطانی مکن طاعتی بهتر «مقدم» چون که از اخلاص نیست کســب عزت بهر خـود از داغ پیشانی مکن @takbitnab 🌹🌹🌹
عقل را نایب خدا دانش خاطر او ز خود مرنجانش هر کتابی که عقل بنویسد عاقلانه به عقل می‌ خوانش - دوبیتی شمارهٔ ۱۸۲ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر خلق چنانکه من منم دانندم همچون سگ ز در بدر رانندم ور زانکه درون برون بگردانندم مستوجب آنم که بسوزانندم - رباعی شمارهٔ ۴۳۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
دم به دم از نفس باد سحر غنچه‌ها می‌شد باز باغ‌های گل سرخ یك گل سرخ درشت از دل دریا برخاست! چون گل افشانی لبخند تو در لحظه‌ی شیرین شكفتن! خورشید! چه فروغی به جهان می‌بخشید! چه شكوهی...! همه عالم به تماشا برخاست! @takbitnab 🌹🌹🌹
تو همان دوست داشتنی هستی که هر صبح دلم به هرم نفسهایت، شکوفه میدهد. و دستانم سبز میشود از یادت مرا بنواز با تصنیف لبهایت ببر تا پرواز کبوتران تا غوغای سپید یاسها روشنی بریز در چشم جهان شُکر که صبح است و طلوعی و یادِ یاری @takbitnab 🌹🌹🌹
من همصدا با همه پرنده ها به خوشبختی لبخند خواهم زد. آغوشم را از آرامش صبح پر می‌کنم تا آغاز شوم مانند روزهای آفتابی... @takbitnab 🌹🌹🌹
از درخت آویختمش! کنار زردها ، نارنجی ها و سرخ ها همین امروز از درخت آویختمش غمی که گوشه ی دل داشتم. پاییز آمد پاییز ِ زیبا آمد و رقصان ، آوازی بر لب دارد: بگذار بشوید باران بگذار برقصد در باد بگذار سبز هایت زرد و نارنجی و سرخ شوند بیاویز به شاخه های درختان غمت را که زندگی بی زردها و نارنجی ها و سرخ ها و رویشی دوباره، بی فراموشی و گذشتن زیبا نیست! از درخت آویختمش بشوی دل ِ مرا،باران که می رقصم این پاییز را دست در دست بادهای آوازه خوان... @takbitnab 🌹🌹🌹
چشم هایت عذابم می دهند لب هایت اما ، امان از لب هایت که اغواگرانه به بوسه دعوتم می کنند و دست هایت که همیشه پر از مهربانی و نوازشند و موهایت که پر از هوای پاییز است پاییز با تو حال و هوای دیگری دارد @takbitnab 🌹🌹🌹
محبوب من شما، تجلی عشقی در ثانیه ثانیه‌های زمان در لحظه لحظه‌ی عمر و در سلول به سلول تنِ من هر وقت هرجا سخنی از عشق به میان میاید من ناخودآگاه یاد شما می‌افتم عنصر وجودی شما حتما از عشق است و عشق بنیادی ترین عنصر این دنیای بی‌نهایت است ...! @takbitnab 🌹🌹🌹
زبانش بند می‌آید کسی که عاشقت باشد نبین اینقدر بعضی‌ها برایت شعر می‌خوانند... @takbitnab 🌹🌹🌹
این جهان را هر کسی در وصف دلداری نوشت من به سوی او روم او هم به سوی سرنوشت فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن @takbitnab 🌹🌹🌹
عمری به هوس باد هوی پیمودم در هر کاری خون جگر پالودم در هر چه زدم دست زغم فرسودم دست از همه باز داشتم آسودم - رباعی شمارهٔ ۴۳۲ @takbitnab 🌹🌹🌹
خیال داشتنت را از یاد برده‌ام خیال خودت امّا هست... عطر تنت را نمی‌دانم عطر یادت امّا، بوی نم باران میدهد... بوی نرگس مستی که در پشت خواب هفت سالهٔ شرابی ناب، روئیده و من از بوی یاد تو گاهی، مست میشوم... خیال داشتنت را از یاد برده‌ام خیال چشم‌هایت امّا هست... گاهی میان آینهٔ خاک خوردهٔ تنهایی‌ام، پلک میزنی و من تصویر در تصویر، تصویری از شکست میشوم... خودت نمی‌دانی من امّا از تو جوانه میزنم از یاد تو هر بار، هست میشوم... @takbitnab 🌹🌹🌹
آنکس که ترا به چشم ظاهر دیده است بر سبلت و ریش خویشتن خندیده است وانکس که ترا ز خود قیاسی گیرد آن مسکین را چه خارها در دیده است - رباعی شمارهٔ ۱۴۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
عمری‌ست تا از جان و دل ای جان و دل! می‌خوانمت تو نیز خواهان منی می دانمت، می دانمت گفتی اگر دانی مرا آیی و بستانی مرا ای هیچگاه ناکجا ! گو کی؟ کجا بستانمت ...؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
و تو ای دوست همچو رقصِ فریبنده ی رنگ به رنگِ خزان..... زیبا و به سخاوتِ طلایه‌های برگ‌ ریزانِ پاییزی.... مهربان‌ و گر به مِهر از قلبِ قلمم‌ می‌چکد عاشقانه ای... رنگِ تصورِ گلخند های تو مُهر است پشت تصویر بر خیال آن. @takbitnab 🌹🌹🌹
تو همان دوست داشتنی هستی که هر صبح دلم به هرم نفسهایت، شکوفه میدهد. و دستانم سبز میشود از یادت مرا بنواز با تصنیف لبهایت ببر تا پرواز کبوتران تا غوغای سپید یاسها روشنی بریز در چشم جهان شُکر که صبح است و طلوعی و یادِ یاری @takbitnab 🌹🌹🌹