سعدیا پیکر مطلوب برای نظر است
ور نبینی چه بُوَد فایده چشم بصیر..!
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
باز امشب از طوفان و از باران بگویم
از حضرت روح اللہ و یاران بگویم
ازخون واز شمشیر دارم من حکایت
ازماہ بھمن میکنم امشب روایت
امشب قلم برداشتم خودباوری شد
حرف دل من با شما یک مثنوی شد
گفتم قلم بنویس،وقت واژہ یابی است
جانم بہ قربان ھرآنکس انقلابی است
این ماہ یعنی ماہ سرکوب شیاطین
آزادی مردم از آن طاغوت ننگین
این ماہ یعنی امتحانی سخت دادن
بھر خدا و دین او در خون فتادن
سرمای بھمن زور را زنجیرمیکرد
گرمای خون والفجر را تفسیر میکرد
پیغام بھمن هست در سیر هدایت
با جان و دل کلّ وجودت با ولایت
باید در این ره از منافق دور گردیم
درخط روح اللہ غرق نورگردیم
داریم ما از برکت راه حسینی
یک ملت و یک انقلاب و یک خمینی
این ماہ بھمن یادگار آفتاب است
ھر ساعتش صد خاطرہ از انقلاب است
این ماہ بھمن ماہ بیداری یاران
میریخت،نارنجک، گلولہ ھمچو باران
در آن طرف تانک و مسلسل ھای عالی
دراین طرف مردم ھمہ بادست خالی
بین خیابان،کوچہ کوچہ لالہ پرپر
فریاد مردم یک صدا اللہ اکبر
پای پیاده یک دل و یک رنگ بودیم
دشمن سوارتانک، مابا سنگ بودیم
لحظہ بہ لحظہ شام تیرہ روز میشد
خون بود،برشمشیرھا پیروزمیشد
یادش بخیر آن روز دستہ دستہ یاران
فریاد میدادند امام آمد بہ ایران
یارب بحق عالمان و مو سپیدان
یارب بحق حرمت خون شھیدان
یارب تو را سوگند بر نورحسینی
پایندہ دار این نھضت و نام خمینی
یارب بہ دستان ابوالفضل علمدار
این رهبر فرزانه ی ما را نگهدار
#یوسف_حق_پرست_اشتهاردی (غریب)
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلدادۀ عشق
در ره عشق تو ایدوست ز پا افتادم
کی اثربخش شود در دل تو فریادم
رشته¬ی بنده گی ات را به دو عالم ندهم
بپذیری اگرم در دو جهان آزادم
بس که طوفان زدۀ عشق تو ام، دارم بیم
موج طوفان خیالت به کَنَد بنیادم
غیر سرمایه¬ی عشق تو به بازار وجود
هستی خویش به سودای تو از کف دادم
همه شب از غم هجران تو ای بدر مُنیر
به سماوات رود تا به سحر فریا دم
آنچه در مدرسه عشق تو آموخته ام
غیر غم فلسفه¬ای یاد نداد استادم
(سایه¬ی طوبی و دلجوئی حور و لب حوض
بهوای سر کوی تو برفت از یادم)
شمع هر انجمنی طایر دلخسته منم
که کند پرتو مهر تو بحق دلشادم
از کرم گوشۀ چشمی به من محزون کن
تا شود مایه¬ی جان تا به صف میعادم
با دلی غمزده از هجر «مقدم» می گفت
دارم امیــد که از لطف کنی امــدادم
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
نخواه چشم ببندم به روی رفتن تو
که وقت رفتنِ جان، چشم باز میماند!
#امیر_اکبرزاده
@takbitnab
🌹🌹🌹
اینکه هنوز پای تو ماندم، گناه نیست
عشق است جان من! هوسِ گاهگاه نیست
تو فکر میکنی که وظیفهست، لیکن این-
-کاری که میکنم -به خدا- اشتباه نیست
من معتقد به عشقم و معشوق من تویی
هرچند با تو حال دلم روبهراه نیست
اندوهِ یک جزیرهی بیرونقم ولی
روحم شبیه روح تو بیسرپناه نیست
شادم که توی دفتر قاضیّ کائنات
پروندهام به قدر پشیزی سیاه نیست
شیداییام چو خلعت شاهیست بر تنم
این خوشردا مناسب هر پادشاه نیست
به برق توی چشمِ غزلهای من نخند
رعدیست عاشقانه که در هر نگاه نیست...
#منصور_نارویی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گویا که جهان بعد تو زیباشدنی نیست
حتّی گرهِ اخم خدا واشدنی نیست
از حاصلضرب من و تو، عشق بهپا شد
از خاطرهام عشق تو منها شدنی نیست
من با تو -همیشه، همهجا- ما شدنی بود
من با تو شدن، ایندفعه گویا، شدنی نیست
آغوش من و عشق تو و لحظهی دیدار
رؤیای قشنگیست و امّا شدنی نیست
از دوری هم، هردو چه بیمار و خرابیم
اندازهی این عشق که معناشدنی نیست
پایان کلامم، من و تو، آخر این شعر
با وصله و اصرار و دعا... ما شدنی نیست...
#مرتضی_مهرعلیزاده
@takbitnab
🌹🌹🌹
طالعی دارم آنکه از پی آب
گر رَوم سوی بحر، بر گردد!
وَر به دوزخ رَوم پی آتش
آتش از یخ فسردهتر گردد!
وَر ز کوه التماسِ سنگ کنم
سنگ نایاب چون گهر گردد!
وَر سلامی بَرم به نزد کسی
هر دو گوشش به حکم، کر گردد!
اسب تازی اگر سوار شوم
زیر رانم روان چو خر گردد!
اینچنین حادثات پیش آید
هرکه را روزگار برگردد
با همه، شکر نیز باید گفت
که مبادا از این بَتَر گردد...!
#لطفالله_نیشابوری
@takbitnab
🌹🌹🌹
سادهلوحی!
آدم که نباید هر چیزی رو باور کنه؛
من میگم گوشهای آدم
باید یکیش در باشه و یکیش دروازه
دنیا رو سیاحت کن،
این درختا را تماشا کن،
این کفترا، این گلا، این دنیای فانی،
یه لقمه بخور، بخواب، صبح پا شو،
باز از نو شروع کن، دنبال چی میگردی؟
حالا اینایی که گفتم
بی شعر و شاعری پیش نمیره...؟
#عباس_معروفی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گُنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم
گوشهی چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم
#سیدعلی_سیدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مدتی هست میان دل من با غم تو
بوسه و ناز و نیاز و بغلی هست عجیب
#جواد_مزنگی
@takbitnab
🌹🌹🌹
به گل، ترانهی مرغان بینوا عبث است
فسونِ دوستیام با تو بیوفا عبث است
دلم به سینه کنون کز تغافلت خون شد
تسلّیام به نگههای آشنا عبث است
به هرزه، داد به دیوان آسمان نبری
که پیش مدّعیان، عرض مدّعا عبث است
چنان که گشته تو را شیوه پاسِ بُوالهوسان
شکایتم به تو بیگانهآشنا عبث است
بد از رفاقت نیکان نکو نخواهد شد
سَموم را سرِ همراهی صبا عبث است
زبانِ تیغ، به نرمی نمیشود کوتاه
ملایمت به حریفان بیحیا عبث است
تلاش دولتِ اکسیرِ رنگ زردِ «حزین»
نگشته تا مسِ قلب تو کیمیا، عبث است...
#حزین_لاهیجی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی
بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی
بیوفا نگار من، میکند به کار من
خندههای زیر لب، عشوههای پنهانی
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟
ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمیخواهیم
حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی
رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده، میکند گریبانی
زاهدی به میخانه، سرخ روز میدیدم
گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی
زلف و کاکل او را چون به یاد میآرم
مینهم پریشانی بر سر پریشانی
خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی
ما سیه گلیمان را جز بلا نمیشاید
بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی
#شیخ_بهایی
- غزل شمارهٔ ۲۵
@takbitnab
🌹🌹🌹
کسی سکوت را نمیشناسد!
سکوت یعنی کلمه و موسیقی،
پیوند بین هر آنچه زنده است،
پیوند بین هر آنچه ماناست تا ابد
بُگذار دهان باز کنم و هیچ نگویم،
سکوت، کودکیست که به دنیا نیامد
بگذار نت شفّاف کاملی باشم،
بیزوال و ماندنی تا ابد...
#اسیپ_ماندلشتام
@takbitnab
🌹🌹🌹
بازآمدم تا بیابم دردآشنای دلم را
بازآمدم تا ببینی ویرانههای دلم را
از هرکه جز تو گسستم، صدبار در خود شکستم
فرصت بده تا بسازم از نو بنای دلم را
هستم اسیر تباهی، جاماندهام در سیاهی
از دست دادم -الهی- بیتو بهای دلم را
تنها تو نِعمَ الحبیبی، تنها تو نِعمَ الطّبیبی
تنها خودت میشناسی درد و دوای دلم را
هرچند غرق گناهم، امّا تویی تکیهگاهم
دلخوش به اینم که این عشق، دارد هوای دلم را
#محمدحسین_مهدویان
@takbitnab
🌹🌹🌹
منم آن مرغ که گر بند مرا برداری
نروم جایی و بر بام تو خواهم پرواز
#اسدالله_اشتری
@takbitnab
🌹🌹🌹
عجب که بر منِ مسکین دَمی نظر کردی
به خستهجان و پریشاندلی گذر کردی
ز راه لطف نمودی دلِ غمینی شاد
دَمی ز نالهی افتادگان حذر کردی
من اَرچه هیچ نبودم پسندِ خاطر تو
وفت به عهد، پسندیده بود اگر کردی
ندیدهام به جهان جز جفا ز مَهرویان
تو چون هوای جفا را ز سر برون کردی؟
زبان شِکوه ندارم ز چون تو سیمینی
اگر در آتشِ غم، چهرهام چو زر کردی...
#عفت_ایروانیان
@takbitnab
🌹🌹🌹
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازے دهر
با همه تلخے و شیرینی
خود مے گذرد
عشق ها مے میرند
رنگ ها رنگ دگر مے گیرند
و فقط خاطره هاست
ڪه چه شیرین و چه تلخ....
دست ناخورده به
جا مے مانند ......
#مهدی_اخوان_ثالث
@takbitnab
🌹🌹🌹
تردیدم و مایل به یقینی که تو داری
مشتاق همان یا که همینی که تو داری
هرکس گرویده ست به آیین و مرامی
من کافرم وپیرو دینی که تو داری
با پای خودم آمده ام تا که بیفتم
در بند فرحزاد کمینی که تو داری
خود خواسته ام دایره در دایره باشم
تا حلقه شوم دور نگینی که تو داری
حظ می برم از خوانش تکراری چشمت
از شعر ازل گفتِ نوینی که تو داری
کی از چپ و از راست خوشم آمده هرگز
اما چه یسار و چه یمینی که تو داری
نو تا برسد کهنه خریدار ندارد
نونو شده پیشین و پسینی که تو داری
هنگامه ی عشق است و غزلخوانی عشاق
این هم ز بلندای جبینی که تو داری
#محمدعلی_ساکی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بیم رسوایی ندارم ، ساقیا جامم بده ...
ای فدای چشم مستت ، ای قمر کامم بده ،
دست بگشا جانب ما ، ای مهار عاشقان ،
منتظر بنشسته ام ، مستانه پیغامم بده ،
#راحم_تبریزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
طنزصبراجباری
گرکسادایدوست وضع کاروباره صبرکن
رنگ ورویت ازکسادی زردوزاره صبرکن
گرکه ماندی گیج وویج واس وپاس وهاج وواج
چشمه چشمت مثال ابشاره صبرکن
دخل وخرجت گرنمی خواندتواصلابی خیال
یاکه دخلت بیست وخرجت بیست وچاره صبرکن
گرنداری اه تاباناله سودایش کنی
یامیان اسمان هایک ستاره صبرکن
گرفرورفتی میان قرض ها تا خرخره
یاگلویت ازتو رم درفشاره صبرکن
باوزیرجنگ منز ل دایمادرجال جنگ
کارتان گرنق نق ودادوهواره صبرکن
گرگره درکا ری اما انکه داردپارتی
میشودحل مشگل بایک اشاره صبرکن
گرکه میخواهی بگیری وام بهرازدواج
بگذرازخیرش بدون استخاره صبرکن
گرکه صاحب خانه ات باشدخسیس وپرطمع
اخم وتخمش مثل برج زهرماره صبرکن
محتکرمانندزالومیمکدگرخون خلق
مثل بادنجان بم افت نداره صبرکن
سختی ماوشماباشدهمین صدسال وبس
تاکنی پیداپس ازان راه چاره صبرکن
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
مردی که به راه عشق جان فرساید
باید که بدون یار خود نگراید
عاشق به ره عشق چنان میباید
کز دوزخ و از بهشت یادش ناید
#سنایی
- رباعی شمارهٔ ۱۸۰
@takbitnab
🌹🌹🌹
حق همی گوید: چه آوردی مرا؟
اندر این مُهلت که دادم من تو را
عمرِ خود را در چه پایان برده ای؟
قُوت و قوّت در چه فانی کرده ای؟
گوهرِ دیده کجا فرسوده ای؟
پنج حسّ را در کجا پالوده ای؟
چشم و گوش و هوش و گوهرهای عرش
خرج کردی، چه خریدی تو زِ فرش؟
#مثنوی_مولانا دفتر سوم
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم
به دوستی تو با کائنات کین دارم
زمانه دامن آخر زمان گرفت و هنوز
من از تو دست تظلم در آستین دارم
تو اجتناب ز غیر از نگاه من داری
من اضطراب به بزم از برای این دارم
تو واقف خود و من واقف نگاه رقیب
تو پاس خرمن و من پاس خوشهچین دارم
چنان به عشق تو مستغرقم که همچو توئی
ستاده پیش من و چشم بر زمین دارم
به دور گردی من از غرور میخندد
حریف سخت کمانی که در کمین دارم
هزار تیر نگاهم زد و گذشت اما
هنوز چاشنی تیر اولین دارم
به پیش صورت او ضبط آه خود کردن
گمان به حوصله صورت آفرین دارم
بس است این صله نظم محتشم که رسید
به خاطر تو که من بندهای چنین دارم
#محتشم_کاشانی
- غزل شمارهٔ ۴۱۸
@takbitnab
🌹🌹🌹
با رقیب آمدی به محفل من
برق غیرت زدی به حاصل من
جان به آسانی از غمت دادم
وز تو آسان نگشت مشکل من
جانم از تن سفر نمیکردی
گر نمیرفتی از مقابل من
کینم انداختند در دل تو
مهرت آمیخت در دل من
تشنهٔ آب زندگی بودم
خاک میخانه گشت منزل من
شوق زخم دگر به جان دارد
دل مجروح نیم بسمل من
خنجری زد به سینهام قاتل
که فزون ساخت حسرت دل من
قابل تیغ او شدم آخر
کار خود کرد بخت مقبل من
میدهد جان فروغی از سر شوق
هر که بیند جمال قاتل من
#فروغی_بسطامی
- غزل شمارهٔ ۴۱۳
@takbitnab
🌹🌹🌹
شهادت #امام_موسی_کاظم علیه السلام
یک جرعه از آن نگاه لازم داریم
درسینه فقط حبِ اعاظم داریم
آنروز که بندگان همه حیرانند
روزیست که ما امامِ کاظم داریم
#عادل_حسین_قربان
@takbitnab
🌹🌹🌹