eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟ ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن آستین این ژنده، می‌کند گریبانی زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن! پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی - غزل شمارهٔ ۲۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
کسی سکوت را نمی‌شناسد! سکوت یعنی کلمه و موسیقی، پیوند بین هر آنچه زنده است، پیوند بین هر آنچه ماناست تا ابد بُگذار دهان باز کنم و هیچ نگویم، سکوت، کودکی‌ست که به دنیا نیامد بگذار نت شفّاف کاملی باشم، بی‌زوال و ماندنی تا ابد... @takbitnab 🌹🌹🌹
بازآمدم تا بیابم دردآشنای دلم را بازآمدم تا ببینی ویرانه‌های دلم را از هرکه جز تو گسستم، صدبار در خود شکستم فرصت بده تا بسازم از نو بنای دلم را هستم اسیر تباهی، جامانده‌ام در سیاهی از دست دادم -الهی- بی‌تو بهای دلم را تنها تو نِعمَ الحبیبی، تنها تو نِعمَ الطّبیبی تنها خودت می‌شناسی درد و دوای دلم را هرچند غرق گناهم، امّا تویی تکیه‌گاهم دلخوش به اینم که این عشق، دارد هوای دلم را @takbitnab 🌹🌹🌹
منم آن مرغ که گر بند مرا برداری نروم جایی و بر بام تو خواهم پرواز @takbitnab 🌹🌹🌹
عجب که بر منِ مسکین دَمی نظر کردی به خسته‌جان و پریشان‌دلی گذر کردی ز راه لطف نمودی دلِ غمینی شاد دَمی ز ناله‌ی افتادگان حذر کردی من اَرچه هیچ نبودم پسندِ خاطر تو وفت به عهد، پسندیده بود اگر کردی ندیده‌ام به جهان جز جفا ز مَه‌رویان تو چون هوای جفا را ز سر برون کردی؟ زبان شِکوه ندارم ز چون تو سیمینی اگر در آتشِ غم، چهره‌ام چو زر کردی... @takbitnab 🌹🌹🌹
در گذرگاه زمان خیمه شب بازے دهر با همه تلخے و شیرینی خود مے گذرد عشق ها مے میرند رنگ ها رنگ دگر مے گیرند و فقط خاطره هاست ڪه چه شیرین و چه تلخ.... دست ناخورده به جا مے مانند ...... @takbitnab 🌹🌹🌹
تردیدم و مایل به یقینی که تو داری مشتاق همان یا که همینی که تو داری هرکس گرویده ست به آیین و مرامی من کافرم وپیرو دینی که تو داری با پای خودم آمده ام تا که بیفتم در بند فرحزاد کمینی که تو داری خود خواسته ام دایره در دایره باشم تا حلقه شوم دور نگینی که تو داری حظ می برم از خوانش تکراری چشمت از شعر ازل گفتِ نوینی که تو داری کی از چپ و از راست خوشم آمده هرگز اما چه یسار و چه یمینی که تو داری نو تا برسد کهنه خریدار ندارد نونو شده پیشین و پسینی که تو داری هنگامه ی عشق است و غزلخوانی عشاق این هم ز بلندای جبینی که تو داری @takbitnab 🌹🌹🌹
بیم رسوایی ندارم ، ساقیا جامم بده ... ای فدای چشم مستت ، ای قمر کامم بده ، دست بگشا جانب ما ‌، ای مهار عاشقان ، منتظر بنشسته ام ، مستانه پیغامم بده ، @takbitnab 🌹🌹🌹
طنزصبراجباری گرکسادایدوست وضع کاروباره صبرکن رنگ ورویت ازکسادی زردوزاره صبرکن گرکه ماندی گیج وویج واس وپاس وهاج وواج چشمه چشمت مثال ابشاره صبرکن دخل وخرجت گرنمی خواندتواصلابی خیال یاکه دخلت بیست وخرجت بیست وچاره صبرکن گرنداری اه تاباناله سودایش کنی یامیان اسمان هایک ستاره صبرکن گرفرورفتی میان قرض ها تا خرخره یاگلویت ازتو رم درفشاره صبرکن باوزیرجنگ منز ل دایمادرجال جنگ کارتان گرنق نق ودادوهواره صبرکن گرگره درکا ری اما انکه داردپارتی میشودحل مشگل بایک اشاره صبرکن گرکه میخواهی بگیری وام بهرازدواج بگذرازخیرش بدون استخاره صبرکن گرکه صاحب خانه ات باشدخسیس وپرطمع اخم وتخمش مثل برج زهرماره صبرکن محتکرمانندزالومیمکدگرخون خلق مثل بادنجان بم افت نداره صبرکن سختی ماوشماباشدهمین صدسال وبس تاکنی پیداپس ازان راه چاره صبرکن @takbitnab 🌹🌹🌹
مردی که به راه عشق جان فرساید باید که بدون یار خود نگراید عاشق به ره عشق چنان می‌باید کز دوزخ و از بهشت یادش ناید - رباعی شمارهٔ ۱۸۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
حق همی گوید: چه آوردی مرا؟ اندر این مُهلت که دادم من تو را عمرِ خود را در چه پایان برده ای؟ قُوت و قوّت در چه فانی کرده ای؟ گوهرِ دیده کجا فرسوده ای؟ پنج حسّ را در کجا پالوده ای؟ چشم و گوش و هوش و گوهرهای عرش خرج کردی، چه خریدی تو زِ فرش؟ دفتر سوم @takbitnab 🌹🌹🌹
ز بس که مهر تو با این و آن یقین دارم به دوستی تو با کائنات کین دارم زمانه دامن آخر زمان گرفت و هنوز من از تو دست تظلم در آستین دارم تو اجتناب ز غیر از نگاه من داری من اضطراب به بزم از برای این دارم تو واقف خود و من واقف نگاه رقیب تو پاس خرمن و من پاس خوشه‌چین دارم چنان به عشق تو مستغرقم که همچو توئی ستاده پیش من و چشم بر زمین دارم به دور گردی من از غرور میخندد حریف سخت کمانی که در کمین دارم هزار تیر نگاهم زد و گذشت اما هنوز چاشنی تیر اولین دارم به پیش صورت او ضبط آه خود کردن گمان به حوصله صورت آفرین دارم بس است این صله نظم محتشم که رسید به خاطر تو که من بنده‌ای چنین دارم - غزل شمارهٔ ۴۱۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
با رقیب آمدی به محفل من برق غیرت زدی به حاصل من جان به آسانی از غمت دادم وز تو آسان نگشت مشکل من جانم از تن سفر نمی‌کردی گر نمی‌رفتی از مقابل من کینم انداختند در دل تو مهرت آمیخت در دل من تشنهٔ آب زندگی بودم خاک می‌خانه گشت منزل من شوق زخم دگر به جان دارد دل مجروح نیم بسمل من خنجری زد به سینه‌ام قاتل که فزون ساخت حسرت دل من قابل تیغ او شدم آخر کار خود کرد بخت مقبل من می‌دهد جان فروغی از سر شوق هر که بیند جمال قاتل من - غزل شمارهٔ ۴۱۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام یک جرعه از آن نگاه لازم داریم درسینه فقط حبِ اعاظم داریم آن‌روز که بندگان همه حیرانند روزی‌ست که ما امامِ کاظم داریم @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام به آیات خدا، زنجیر بستند به دستان دعا، زنجیر بستند چرا تابوت او سنگین نباشد پر پروانه را زنجیر بستند @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام هرگاه غمت به سینه با ناز آید جان بر تن غمدیدۀ من باز آید تا صحن و رواق کاظمینت با شوق مرغ دل خسته‌ام به پرواز آید @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام بابای رئوف عالمین! ادرکنی آقای عزیز کاظمین! ادرکنی بر خاک زدی تو دست و پا لب‌تشنه آیینه‌ی روضه‌ی حسین! ادرکنی @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام زیر علم امام کاظم بودن غرق کرم امام کاظم بودن خوب است ولی عجب صفایی دارد یک شب حرم امام کاظم بودن @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام سرسبزْ دلت، زچشم بارانی توست مبهوتْ ملک ز نور رحمانی توست دنیاطلبان به کنج زندان با هم دیدند هوای نَفْس زندانی توست @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام موسایی و صد جلوه به هر طور کنی هر جا گذری، حکایت از نور کنی تو باب حوائجی و ما حاجتمند ما را نکند ز درگهت دور کنی @takbitnab 🌹🌹🌹
شهادت علیه السلام باب الحوائج گفته‌اند او را، برایش... درمانِ دردِ یک جهان، کاری ندارد @takbitnab 🌹🌹🌹
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید همه روح پذیرید بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید کز این خاک برآیید سماوات بگیرید بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید خموشید خموشید خموشی دم مرگست هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید - غزل شمارهٔ ۶۳۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
اندیشه کن ای جوان از گردش تُند زمان اندیشه کن از بلای همنشینی با بدان اندیشه کن در بهار نوجوانی دانه ی تقوی بکار وز نسیم سرد گلریز خزان اندیشه کن نیش مار و عقرب جرّار را کوچک شمار زینهار از ترکش تیر زبان اندیشه کن نوش دارو بعد جان دادن نمی آید بکار این زمان بهر سرای جاودان اندیشه کن چون زبردستی مزن سیلی بروی زیر دست از دل سوزان و آه خستگان اندیشه کن تا نیفتادی ز پا افتادگان را دستگیر ای توانا تا نگردی ناتوان اندیشه کن ای که گل را می نمائی در گلستان پایمال از نگاه تند و تیز باغبان اندیشه کن تا شوی در بوته¬ی هستی زر کامل عیار از خطا در زیر سقف آسمان اندیشه کن تنگ چشمی های مردم هست از بخل و حسد لاجرم از چشم زخم حاسدان اندیشه کن با توکل نفس سرکش را مهارش کُن مهار از کشاکش ها «مقدم» در جهان اندیشه¬ کن @takbitnab 🌹🌹🌹
جانم ز هواهای تو یادی دارد بیرون ز مرادها مرادی دارد بر باد دهم خویش در این بادهٔ عشق کاین باده ز سودای تو بادی دارد َ @takbitnab 🌹🌹🌹
تا در ره عشــق آشنای تو شدم با صد غم و درد مبتلای تو شدم لیلی ‌وش من به حال زارم بنگر مجنـون زمانه از برای تو شدم َ @takbitnab 🌹🌹🌹