eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ­ساز است زیبایی تو بیش­تر از حدّ مجاز است هرچند که پوشیده غزل گفته­ ام از تو گفتند به اصلاحیه ی تازه نیاز است گفتند و ندیدند کـه آتش نفسم من حتّی هوس بوسه ی تو روح­ گداز است تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد آن دکمه ی لامذهب تو باز که باز است مغرورتر از قویی در حوضچه ی پارک که دور و برش همهمه ی یک گله غاز است گیسوت بلند است و گره دارد بسیار جذابیت قصه­ ات از چند لحاظ است از زلف تو یک تار به رقص آمده در باد چابک­تر از انگشت زنی چنگ نواز است عشق تو تصاویر بهارانه ی چالوس پردلهره مانند زمستان هراز است چون سمفونی نابغه­ ای یک­سره در اوج وقتی که نشیب است؛ زمانی که فراز است ای کاش که هر روز بیایی و بگویم: می خواهم عاشق بشوم باز؛ اجازه است @takbitnab 🌹🌹🌹
هیچ غم نیست گر از خاطر ما غم نرود تا جهانست غم از خاطر آدم نرود زین گذرگاه عدم کیست که خوشدل گذرد یا کدامست کزین خانه به ماتم نرود دام گسترده و ما در طلب دانه ، دریغ کز چنین ورطه کس آسوده مسلّم نرود دل که غمناک نباشد به جوی مشمارش سنگ باشد که بر او چاشنی غم نرود ما ز گمنامی خود گرچه ملولیم، ولی خرم آنست کزو نام به عالم نرود @takbitnab 🌹🌹🌹
به کوی می فروشان هر که رفت افتاد مست آنجا به آزار کسی هرگز ندارد شحنه دست آنجا رهی جز کعبه و بتخانه می جویم که می بینم گروهی بت پرست اینجا و مشتی خودپرست آنجا در آن موقف که عشق لاابالی در حدیث آمد خرد یکباره شد خاموش و در کنجی نشست آنجا به چالاکی برافرازی به هر جا قامت موزون قد بالا بلندان می شود چون سایه پست آنجا من از کار خرابات مغان در حیرتم «روشن» که زاهد توبه ، ساقی شیشه، مطرب دف، شکست آنجا @takbitnab 🌹🌹🌹
چه گوییم چه گوییم که سرگشته چو گوییم همه کوی به کوییم خدایا به که گوییم حریفان همه رفتند ، طبیبان همه خفتند به ما هیچ نگفتند ، خدایا به که گوییم در میکده بستند ، چه دلها که شکستند چه جانها که بخستند، خدایا به که گوییم فزودند جفا را ، ربودند صفا را همه شادی ما را ، خدایا به که گوییم زهی درد زهی درد ، که ماندیم همه فرد پراکنده تر از گرد ، خدایا به که گوییم نه مستیم نه هشیار ، نه خوابیم نه بیدار نه بی جان و نه جاندار ، خدایا به که گوییم شدیم از بد ایام ، گرفتار دد و دام فتاده همه در دام ، خدایا به که گوییم ( مستی ) @takbitnab 🌹🌹🌹
در همهمه‌ی شهر تو را دیدم و رفتم وز گونه‌ی خوشبوی تو بوسیدم و رفتم از سیلی امواج که ساحل گله‌ها کرد از غائله‌ی عشق هراسیدم و رفتم در میکده ساقی می‌ِ چشمان تو آورد قدری ز می چشم تو نوشیدم و رفتم یکبار دلم گفت که این عشق چه زیباست با این سخن از میکده خندیدم و رفتم من گمشده‌ی عشقم و گم‌کرده‌ی راهم راه دلِ خود را ز تو پرسیدم و رفتم اینبار که از باده‌ی چشمان تو خوردم از تلخی صهبای تو ترسیدم و رفتم @takbitnab 🌹🌹🌹
غزلِ شوقِ تو را صرف حواشی نکنم کاخِ احساسِ لطیفم متلاشی نکنم تا سحر پیشِ نگاه تو نشینم و دمی چشم در چشم کسی گر تو نباشی نکنم فکرِ آویشنِ احساس و خیالِ غزلت تا دلم را به غمت ، شب نخراشی نکنم جز لبِ مست تو را در شبِ میخانه ی عشق بر لبِ جامِ غزل هیچ نقاشی نکنم غصّه با دیدن روی تو خودش می میرد و من از دستِ غمت غصّه تراشی نکنم شاد باز آی که این حوضِ تَرَک خورده ی دل یک وجب بی نظرِ مهرِ تو کاشی نکنم درد درمان و غمت آبِ حیات است عزیز فکرِ درمانِ دلم تا که تو باشی نکنم @takbitnab 🌹🌹🌹
روزگار لامروّت، سخت خوارم کرده‌است بی‌تو ای گل! همدم یک مشت خارم کرده‌است خون به چشمانم نشانده، تب به جانم ریخته تشنه‌تر از باغ‌های پر انارم کرده‌است من دهاتی‌زاده‌ی پروانه و گل‌پونه‌ام شهروند شهرِ بوق و قارقارم کرده‌است گفته بودی عاقبت یک روز می‌بینی مرا این قرار نصفه‌ نیمه، بی‌قرارم کرده‌است از صدایت خسته‌تر بودم ولی خوابم نبرد لای لایی خواندنت شب‌زنده‌دارم کرده‌است... @takbitnab 🌹🌹🌹
من که جز هم‌نفسی با تو ندارم هوسی با وجود تو چرا دل بسپارم به کسی زنده‌ام بی تو و شرمنده‌ام از خود، هرچند که دمی از سر رغبت نکشیدم نفسی ناامیدم مکن از صبر و بگو می‌آید عادل ظلم ستیزی، ملک دادرسی به کجا پَر بکشد در هوس آزادی آنکه از بال و پرش ساخته باشد قفسی من کسی جز تو ندارم که به دادم برسد می‌توانی مگر ای عشق به دادم نرسی! @takbitnab 🌹🌹🌹
در من بِدَمی، من زنده شوم... یک جان چه بُوَد، صد جانِ منی! @takbitnab 🌹🌹🌹
‌به خدا غیر خودم چشم بدوزی به کسی مثل مو در جهت باد بهم می‌ریزم @takbitnab 🌹🌹🌹
گاه سوی وفا روی ، گاه سوی جفا روی آنِ منی کجا روی ، بی‌تو به سر نمی‌شود @takbitnab 🌹🌹🌹
رسمش نبود عاشق کنی اما نمانی‌ پای من مرهم که نه، زخم شوی بر تک تکِ اعضای من... @takbitnab 🌹🌹🌹
اخم هایت خفه‌ام می‌کند ای کاش یکی گره‌ی بین دو ابروی تو را شل بکند @takbitnab 🌹🌹🌹
چه زیبا بودی تو و چه فروتنانه از مصیبتِ آرامش نجاتم دادی پیش از تو، هوا مرا می‌کُشت، دعا منطق نداشت، روشنایی منطق نداشت و من به امید دیدن یک خواب شفّاف، شب‌ها با عینک می‌خوابیدم... @takbitnab 🌹🌹🌹
بهانه‌ی بودنم که شدی، بُگذار نامت هرچه می‌خواهد باشد... @takbitnab 🌹🌹🌹
چشمان مرا به راه مگذار در سینه، چراغِ آه مگذار‌ این برکه‌ی از نفس تهی را هم تشنه‌ی روی ماه مگذار بوسیدن او اگر حرام است ما را تهی از گناه مگذار! جانکاه‌تر از غمت ندیدم آتش به کنار کاه مگذار گفتی که بمیرم، او می‌آید ای عشق! سرم کلاه مگذار... @takbitnab 🌹🌹🌹
صفای عشق و محبت بنویس روی صفحه دل این پیام را خوشبوی کن ز عطر محبت مشام را دل را صفای عشق و محبت جلا دهد سرشار کن به خانۀ دل این مرام را خواهی اگر به عزت و آزادگی رسی از بندگان دریغ مدار احترام را حُسن عمل کلید بهشت قیامت است با خواجه فرق نیست قیامت غلام را دنیا نداده خط امانی به هیچ کس بیرون کن از خیال خود این فکر خام را باد غرور و نفس دغا دام دشمن است شیطان نهاده است در این راه دام را رخش مراد یکسره در التزام نیست هرگز خلاف نظم نه بینی نظام ر ا جمشید جم ز جام جهان بهره ای نداشت بُرد از زمانه حسرت و بنهاد جام را پیوسته شکر خالق و همواره یاد او می گسترد بروی بشر فیض عام را باشد طنین نظم «مقدم» تمام پـند شیرین کند ز پند گرانمایه کام را @takbitnab 🌹🌹🌹
از دیگران دل بردن آسان است حرفی نیست! از من اگر دل بردی اما آفرین داری... @takbitnab 🌹🌹🌹
کاش می‌شد عمر خود را هدیه میدادم به او؛ زندگی را دوست دارم مادرم را بیشتر..! @takbitnab 🌹🌹🌹
‌ ‌تو آن وطنی هستی که به دیگران هویت می‌دهد و کسی که تو را دوست ندارد بی‌وطن است! @takbitnab 🌹🌹🌹
چنان آغوش وا کن بر منِ تنها که انگاری نداری بعد از آن آغوش، دیگر در جهان کاری! @takbitnab 🌹🌹🌹
كِــي مي شود با من بيايي ســويِ خانه در دست هايت دستِ من، شانه به شانه كِي مي شود با هم به سرمستي بخوانيم يك نيــمه من، يك نيــمه تو، از يك تـــرانه @takbitnab 🌹🌹🌹
ابر و باد و مه و خورشید و فلکْ عاشق او سخت بیهوده به کارند ! که او آنِ من است @takbitnab 🌹🌹🌹
صدای قلب نیست، صدای پای توست که شب‌ها در سینه‌ام می‌دوی کافی‌ست کمی خسته شوی کافی‌ست بایستی...! @takbitnab 🌹🌹🌹
شتاب عمر چند روز زندگانی پرشتاب از دست رفت عمر ما همچون حبابی روی آب از دست رفت دزد غفلت گوهر مقصود را از من ربود بر سر بازار گردون دُرّ ناب از دست رفت بر لب دیوار آمد آفتابم وی دریغ تا گشودم چشم خود را آفتاب از دست رفت بر جوانی و بهارش گر که دل بستم ولی تا که خود را یافتم دیدم شباب از دست رفت کام دل حاصل نشد پیری گریبان را گرفت حاصلم ناچیده ماند و صبر و تاب از دست رفت تا گلیم خویش را رفتم کشم بیرون ز آب هم گلیم از کف شد و هم موج آب از دست رفت کاروان عمر افتادست در شیب از فراز ظلمت شب شد پدید و ماهتاب از دست رفت اینکه می گویند بالای سیاهی رنگ نیست رنگ موی ما مگر در آسیاب از دست رفت! دولت بیداری وقت سحر را پاسدار ورنه این گنج گرانت بی حساب از دست رفت در سراب این جهان نوشی جدا از نیـش نیست شادکامی ها «مقدم» چون سراب از دست رفت @takbitnab 🌹🌹🌹