eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
نوروز وصالتان حُسینی بادا نیکوییِ حالتان حُسینی بادا در وسعت کُلُ خَیر فی بابِ حُسین سرتاسر سالتان حُسینی بادا @takbitnab 🌹🌹🌹
چشمم به در است بلکه عیدم برسد دل خوش که خبر ز "سررسیدم" برسد مرگ است که می‌دود به سویم شاید او زودتر از سال جدیدم برسد @takbitnab 🌹🌹🌹
یارب ای تو آرامش دل های پریشان یارب نام تو زینت هر دفتر و دیوان یارب ذرّه را با نظری مهر جهانتاب کنی در دل سنگ نهی لعل بدخشان یارب گنج را در دل ویرانه نهی از حکمت در صدف جای دهی لولؤ و مرجان یارب توئی آن ذات قدیم ازلی و ابدی کز دل خاک بر آری گل و ریحان یارب واقفی بر همه اسرار و ضمیر همه کس ناظری بر همه¬ی ظاهر و پنهان یارب برسر خوان کریمانه ی تو چون مهمان دشمن و دوست شود شامل احسان یارب پی به ذات صمدی ات نبرد عقل بشر کائناتند در این دایره حیران یارب تو کریمی و رحیمی و غفوری و ودود من گنهکارم و شرمنده ز عصیان یارب باب لطف و کرمت درگه نومیدی نیست وای من گر نشوم مورد غفران یارب چکنم من که شده حاصل عمرم بر باد رحمتی کن به من بی سر و سامان یارب نظری کن به «مقدم» که توئی امّیدش بـرهانش زغم و آتش حـرمان یارب @takbitnab 🌹🌹🌹
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ گر کافر و گبر و بت‌پرستی بازآ اين درگه ما درگه نوميدی نيست صد بار اگر توبه شکستی بازآ @takbitnab 🌹🌹🌹
فرازی از وَأَنَّکَ لَاتَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمالُ دُونَکَ از غفلت خود همیشه حیران ماندیم از ظلمت خود سخت پریشان ماندیم حاشا که جمالِ تو شود پوشیده ماییم که در حجاب عصیان ماندیم @takbitnab 🌹🌹🌹
یارب بر خلق بی پناهم نکنی محتاج گدا و پادشاهم نکنی موی سیهم سپید کردی به کرم با موی سپید رو سیاهم نکنی @takbitnab 🌹🌹🌹
ای آنکه غلام خسرو شیرینی با عشق بساز گر حریف دینی پیوسته حریف عشق و گرمی میباش تا عاشق گرم از تو برد عنینی - رباعی شمارهٔ ۱۶۹۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
ایزد که جهان به قبضهٔ قدرت اوست دادست ترا دو چیز کان هر دو نکوست هم سیرت آنکه دوست داری کس را هم صورت آنکه کس ترا دارد دوست - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۰۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر صید خدا شوی ز غم رسته شوی ور در صفت خویش روی بسته شوی میدان که وجود تو حجاب ره تست با خود منشین که هر زمان خسته شوی - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۹۲۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
برخیز سحر، ناله و آهی می‌کن استغفاری ز هر گناهی می‌کن تا چند، به عیب دیگران درنگری یکبار به عیب خود نگاهی می‌کن - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۶۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
بد می‌کنی و نیک طمع می‌داری هم بد باشد سزای بدکرداری با اینکه خداوند کریم و است و رحیم گندم ندهد بار چو جو می‌کاری - رباعی شمارهٔ ۱۷۹۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
کی حال فتاده هرزه گردی داند بی‌درد کجا لذت دردی داند نامرد به چیزی نخرد مردان را مردی باید که قدر مردی داند - رباعی شمارهٔ ۲۲۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
زهرا سلام الله علیها یا زهرا(س) ای بهشت از کرامتت آباد آفرینش فدای نامت باد قلم کائنات یا زهرا(س) کی توان وصف تو کند انشاد صدف کائنات را دُرّی یک جهان حُسن در همه ابعاد عصمت و عفت و شرافت تو ثبت شد در کتیبۀ ایجاد مات عقل بشر به توصیفت در ثنایت کم آورد اعداد نشود مورد قبولی حق بی ولایت عبادت عبّاد خانه ی وحی و گلشن توحید شده با عزم و عزّتت آباد کی شود برقرار روز قرار تا نیائی به عرصۀ میعاد بر امامت تو اولین حامی بر ولایت تو برترین امداد یازده گل ز بوستان ولا بر تو نازند تا به صبح معاد من بی مایه جز ولای ترا بهر روز جزا ندارم زاد به ولایت قسم به خاطر تو شده بنیاد ماسوا بُنیاد از «مقدم» چـکامـه¬اش بپـذیر چونکه درگاه توست باب مراد @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر از آتش عشقش نسوزی همچنان خامی بلی، بر شمعِ رخسارش تو را پروانگی خوش‌تر @takbitnab 🌹🌹🌹
حالا که شده فتحِ دلت ثبت جهانی پرچم زدم، آسوده شدم، خانه‌ام آنجاست! @takbitnab 🌹🌹🌹
تپش تپش تپشِ قلب من به خاطر توست به شوقِ بودن تو، نبضِ دل تپیدنی است اگر مدد بکند دستِ پُرسخاوت عشق به دست گرم تو، دستان من رسیدنی است بمان کنار من و شادی جهانم باش بمان که با تو غم از بامِ دل پریدنی است... @takbitnab 🌹🌹🌹
آن گونه را چگونه خداوند آفرید؟ از خاک نه، گمان کنم از قند آفرید! آن ناز را که مثل مهی محو در تو هست در حیرتم خدا به چه ترفند آفرید؟ از گوشه‌گیری منِ عاشق دلش گرفت در گوشه‌ی لبان تو لبخند آفرید تا نگْسلد ز هم همه‌جا، وقت دوری‌ات نزدیک پایتخت، دماوند آفرید تا شاعران به خال لبت پیشکش کنند شیراز آفرید، سمرقند آفرید شیرین من! تو را به هوایی که عاشقان یک عمر کوه را بتراشند، آفرید اعجاز عشق بود که بین دو قلب دور در عرض چند ثانیه، پیوند آفرید دل می‌ربایی از همه، آزادی البته! امّا مرا به جای تو دربند آفرید انگشت‌ها بریده شد و اعتنا نکرد یک اشتباه، حادثه‌ای چند آفرید... @takbitnab 🌹🌹🌹
چگونه می‌توانم در میدان‌های شهر فریاد نزنم که دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم؟ چگونه می‌توانم آفتاب را در کشوهای میزم نگه دارم‌؟ چگونه می‌توانم با تو در پارکی قدم بزنم و ماهواره‌ها کشف نکنند که تو محبوب منی...؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق را با پنج و با شش کار نیست مقصد او جز که جذب یار نیست قوت نقاش باشد آن که او هم تواند زشت کردن هم نکو _دفتر_ششم @takbitnab 🌹🌹🌹
آن لقمه که در دهان نگنجد به طلب وان علم که در نشان نگنجد به طلب سریست میان دل مردان خدای جبریل در آن میان نگنجد به طلب - رباعی شمارهٔ ۷۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
سنگ ملامت گر که خواهی نخورد سنگ ملامت به سرت طرد کن اهل خطا را پسر از دور و برت مصلحت نیست که با بدمنشان بنشینی چون خطائیست خطرناک کنم باخبرت رشته الفت خود را ز دورویان بگسل می نمایم زمنافق صفتان بر حذرت راه پرچاله و چاهست مواظب باشی ای بسا دام که افکنده فلک در گذرت ای جوان بر الف قامت خود تکیه مکن عاقبت داس فلک دال نماید کمرت دیدۀ مرحمت از خلق خدا باز مگیر ای که خواهی نظر لطف کند دادگرت چون شجر باش که گر سنگ زند رهگذری عوض خشم و غضب بذل نمائی ثمرت ریگ بر پای کسی از ره بیداد مزن که زمان سنگ زند در عوض آن به سرت زندگی عرصه و میدان تلاشست و نبرد ای «مــقـدم» نگذاری که بیفتد سپرت @takbitnab 🌹🌹🌹
تو رعد و برق گمان کرده‌ای، ولی به یقین صدا، صدای تَرک‌های استخوان من است! ‌ نگاه کن به همین پرچم موافقِ باد که استعاره‌ای از مردمِ زمان من است...! @takbitnab 🌹🌹🌹
آنکه به تیرِ غمزه‌اش، آهوی دل شکار شد از چه فکندم این‌چنین خسته و رهسپار شد؟ شامِ فراق را مگر نیست به بخت من سحر؟ آه که زندگانی‌ام بر سر انتظار شد بسته شود ز چارسو، راه امید چاره‌جو گر به بلای عشق او با غمِ دل دچار شد من نه به اختیار، پا می‌نهم اَندر این بلا فتنه‌ی چشم جادویش، آفتِ اختیار شد مَه به جبین او نظر کرد و فرو فکند سر مهر ز پرتوِ رُخش، خیره و شرمسار شد در غم روی او -چو من- گل زده چاک پیرهن لاله ز شرم عارضش، چون دلِ داغدار شد سرو ز قامتش خجل گشته و مانده پا به گِل از سر ناز تا روان بر لب جویبار شد هرکه به عشق او ز غم خسته‌دل است، لاجَرم شب همه شب ز سوز دل، هم‌نفس هَزار شد تا سخنش شنیده‌ام، شهد لبش چشیده‌ام طبع فسرده، در سخن این‌همه شهدبار شد دل که ز مردم جهان بود همیشه خسته‌جان دامن عشق او گرفت، از همه بر کنار شد «واجد!» اگر زبون شدی، هم ز غمش فزون شدی خواری عشق، پیش ما مایه‌ی افتخار شد... @takbitnab 🌹🌹🌹
جایی برفتمی که نِی انداختی عرب! گر قطبِ عشق پاک تواَم رهنما نبود... @takbitnab 🌹🌹🌹
این‌همه چرک‌اند و چروکیده‌اند با چه کسی می‌شود آیینه بود؟ @takbitnab 🌹🌹🌹