eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت همه گفتند عید می‌آید پس چرا نا امید می‌آید نکند باز ماه اول ماه بی تو دارد پدید می‌آید گفتم آنکه برایم این یک ماه سفرهٔ روضه چید می‌آید... ...بی تو اما تمام شد رمضان بی تو ماهی جدید می‌آید آنچه می‌خواستی شدم یا نه؟! به نظر که بعید می‌آید عبد بی عارت، عاقبت روزی به نگاهت مفید می‌آید نا امیدانه از تو می‌پرسم کی به نامم شهید می‌آید؟ شب روضه‌ست و باز در ذهنم روضه‌هایی شدید می‌آید :: باز تیری سه شعبه دنبال یک گلوی سپید می‌آید باز با قصد غارت خیمه دست‌هایی پلید می‌آید باز هم شمر جانب گودال پی قطع ورید می‌آید @takbitnab 🌹🌹🌹
شب همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز شب عید است و خدا! عیدی ما مانده هنوز دهه‌ی آخر ماه اول راه سحر است بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه سر این سفره‌ی تو، حال و هوا مانده هنوز کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز گوئیا سفره‌ی او دست نخورده مانده است او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز گریه‌ام صرف تهی بودن اشکم نیست دستم از دامن محبوب، جدا مانده هنوز وای بر من! که ببینم همه فرصت‌ها رفت باز در نامه‌ی من، جرم و خطا مانده هنوز یک نفر بارِ زمین مانده‌ی ما را ببرد کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز تا که در خوف و رجائیم، توسل باقی‌ست رفت امروز ولی روز جزا مانده هنوز هرچه را خواسته بودیم، به احسانِ علی همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز @takbitnab 🌹🌹🌹
ماه رمضان، ماه خدا ، ماه دعا بود از آتش دوزخ دل عشاق رها بود ای ماه! هلال تو به من درس ادب داد شیرینی نام تو حلاوت به رطب داد عمری‌ست که شاگرد همان مکتب قدریم چون آینه‌ها تشنه‌ی نور شب قدریم ای ماه پر از رحمت! و ای ماه پر از عشق! ای راه پر از نعمت! و ای راه پر از عشق! صد نور بر آن دل که پر از ذکر و دعا شد سی روز تمام آمد و مهمان خدا شد در ماه خدا بندگی یار، بهشت است هنگام سحر، لحظه‌ی افطار بهشت است صد حیف از افطار و سحرهای تو ای ماه! بر جان و جهان مانده اثرهای تو ای ماه! ای ماه خدا! رفتی و دلتنگ تو هستیم ما تشنه‌ی آن نغمه و آهنگ تو هستیم آن گریه و آن سوز و گداز تو کجا رفت شب‌های پر از راز و نیاز تو کجا رفت لبریز سلامی و پر از مهر و درودی زنگار از آیینه‌ی دل را تو زدودی ای کاش که بعد از رمضان پاک بمانیم مرهم به دل زخمی صدچاک بمانیم برخیز که هنگام قنوت است برادر آوای دعا سهم سکوت است برادر برخیز که دل‌ها همه لبریز امید است عید آمده، عید آمده، عید آمده، عید است «عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت» @takbitnab 🌹🌹🌹
مقصود ماست دریا، هرچند مثل جوییم از خود گذشته یک‌ ماه، دنبال وصل اوییم یک‌ ماه‌ ما خماریم، ساقی بیار باده کار از قدح گذشته، ما تشنه سبوییم ماه صیام رفت و، عید صیام‌ آمد هم خنده در دهانیم، هم گریه در گلوییم زان بی نشان کجا ما، یابیم یک‌ نشانه تا در مسیر دنیا، دنبال رنگ و بوییم تا نشکنیم خود را، پرواز کی توانیم؟! بیچاره ما که عمری، در قید آبروییم @takbitnab 🌹🌹🌹
ای طالب اگر ترا سر این راهست واندر سر تو هوای این درگاهست مفتاح فتوح اهل حق دانی چیست خوش گفتن لا اله الا الله است - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۹۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر مغز همه بینی و گر پوست همه هان تا نکنی کج نظری، کوست همه تو دیده نداری که درو در نگری ورنه ز سرت تا به قدم اوست همه - رباعی شمارهٔ ۱۵۲ @takbitnab 🌹🌹🌹
دیدیم جمال لا اله الا الله دیدیم جلال لا اله الا الله از دوزخ و از بهشت آزاد شدیم جستیم وصال لا اله الا الله - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۴۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
یک روز ز بند عالم آزاد نیم یک دمزدن از وجود خود شاد نیم شاگردی روزگار کردم بسیار در کار جهان هنوز استاد نیم - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۳۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
مکافات عمل مکن از روی حسد رنجه دل مردم را شاد کن محض خدا مفلس سردرگم ر ا نَبُوَد راه گریزی ز مکافات عمل گر که پرواز کنی نُه فَلَک و طارم را آنچنان زی که چو خورشید فروزندۀ صبح با فرو زندگیت محو کنی انجم را بدمکن تا که نه بینی بجهان بد ز کسی سرکشی تا نکند نفس بکش اَهرُم را از ره فتنه مریدی به مرادش نرسد اسب او هر چه به ساید به زمین هاسُم را آتش کینه تو با آب خِرد کن خاموش مکن انبار پی شعله وری هیزم را قطره¬ای اشک که از خوف خدا ریزد چشم بشکند هیمنه¬ی آتش صد قلزم را بارها گفتمت از راه به بیراهه مرو باز تأکید کنم مرتبۀ چندم را میخورد شیشه و آئینه عمرت بر سنگ گرکنی جای چو عیسی فلک چارم را حق بحق دار رسد تا که «مقدم» بجهان زده خطاط ازل خط وسط گندم را @takbitnab 🌹🌹🌹
نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم @takbitnab 🌹🌹🌹
روزی كه نماند دِگری بر سر كويت دانی كه زِ اغيار وفادارترم من... @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر پایان بگیرد زندگی با بوسه‌های مرگ چه چیزی بهتر از آغوش واکردن برای مرگ چه زندان غم‌انگیزی که زندانبان خود باشی بیاید از در و دیوار دنیایت صدای مرگ خداوندا مرا راحت کن از تبعیدگاه تن چرا یک جای خالی نیست در مهمان‌سرای مرگ به هرجایی که می‌رفتم میان خلق می‌دیدم نگاهی تازه از لبخندها و های‌های مرگ دل من! عشق هم دیگر مرا از خود نمی‌داند ندارم آرزویی در جهان غیر از هوای مرگ @takbitnab 🌹🌹🌹
مستم ز ندای لا اله الا هو هستم ز برای لا اله الا هو این مستی من ز لا اله الا هو جانم بفدای لا اله الا هو - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۴۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
در دام غم تو بسته‌ای هست چو من وز جور تو دل شکسته‌ای هست چو من بر خاستگان عشق تو بسیارند در عهد وفا نشسته‌ای هست چو من - رباعیات - رباعی شمارۀ ۱۴۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
هستی تو سزای این و صد چندین رنج تا با تو که گفت کاین همه بر خود سنج از خوردن و خواستن بر آسا و بباش و آرام گزین که خفته ای بر سر گنج - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۴۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
عالم به خروش لااله الا هوست عاقل بگمان که دشمنست این یا دوست دریا به وجود خویش موجی دارد خس پندارد که این کشاکش با اوست - رباعی شمارهٔ ۱۱۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
به گوش جان رهی منهی ای ندا در داد ز حضرت احدی لا اله الا الله که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب حقیقت آنکه نیابد به زور منصب و جاه به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه - قطعات - قطعه شمارهٔ ۲۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
از ذکر بسی نور فزاید مه را در راه حقیقت آورد گمره را هر صبح و نماز شام ورد خود ساز این گفتن لا اله الا الله را - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
هر یک چندی یکی برآید که منم با نعمت و با سیم و زر آید که منم چون کارک او نظام گیرد روزی ناگه اجل از کمین برآید که منم - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۳۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
دنیای بحرانی تکیه ایدل بر بنای عالم فانی مکن فکر آسایش در این دنیای بحرانی مکن زرق و برق این قلمرو جز سرابی بیش نیست خویش را سرگرم با امیال نفسانی مکن ابر نیسان باش و باران بر سر یاران ببار دیده ای را از ستم چون ابر نیسانی مکن چون کریمان بی نوایان را کرامت کن، ولی از زراندوزان به عشق زر ثناخوانی مکن در وفای عهد بدعهدی مکن ای راد مرد همدلی با ناکسان در سُست پیمانی مکن گرچه می دانی که دشمن می زند طبل نفاق با منافق سیرتان ایدوست هم خوانی مکن منطقی برخورد کن با کینه توزان حسود گر که بی تاثیر هم شد سنگ پرّانی مکن از مکافات عمل چون اهل دل غافل مباش روز زیبا را ز ابر کینه ظلمانی مکن در تجارت خانه ی دنیا پی تزویر خلق سبحه صددانه را چون دام شیطانی مکن طاعتی بهتر «مقدم» چون که از اخلاص نیست کســب عزت بهر خـود از داغ پیشانی مکن @takbitnab 🌹🌹🌹
خود را چو دمی ز یار محرم یابی در عمر نصیب خویش آن دم یابی زنهار که ضایع نکنی آن دم را زیرا که دگر چنان دمی کم‌یابی - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۸۴۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
وقتی بیایی دل فارغ ازغم میشودوقتی بیایی ایجادخرم میشودوقتی بیایی صدق وصفادرسایه مهرومحبت همگام وهمدم میشودوقتی بیایی محوتجلای توای مهردلارا خورشیدعالم میشودوقتی بیایی گلبوسه تاازروی زیبایت بچیند طاق فلک خم میشودوقتی بیایی بیت خدابگشایداغوش ومهیا برخیرمقدم میشودوقتی بیایی بادست توای نقطه پرگارهستی هستی منظم میشودوقتی بیایی ان روزنزدیکست ودنیای پراشوب خلدمجسم میشودوقتی بیایی گلزاردین باهمت جانانه تو سرسبزوخرم میشودوقتی بیایی دل های شیدایی که از هجر تو خونست از شوق مرهم میشودوقتی بیایی اماده ازبهرنماز عشق بستن عیسی ابن مریم میشودوقتی بیایی درجبهه حق گستری بیت خداوند خط مقدم میشود وقتی بیایی @takbitnab 🌹🌹🌹
راهی‌ست راهِ عشق که هیچش کناره نیست آن‌جا جز آن‌که جان بسپارند، چاره نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
‏لأن كتفكِ كان بمثابةِ غيمةٍ أتّكئُ عليها لم أذبل، حتّى عندما صارت الأيام جَفافاً قِفاراً لم أذبل، لأن المطر لم يكن في السماء بل في أعماق قلبي. شانه‌هایت به سانِ ابری است، بر آن‌ها تکیه می‌کنم، پژمرده نمی‌شوم، حتی اگر خشکسالی باشد، پژمرده نمی‌شوم، زیرا باران نه در آسمان، که در اعماقِ قلبِ من است... ‌ @takbitnab 🌹🌹🌹
از ما مدزد خویش به بیگانگان مرو دزدیده سوی غیر نظر می‌کنی مکن ای مه که چرخ زیروزِبَر از برای توست ما را خراب و زیروزِبَر می‌کنی؛ مکن! @takbitnab 🌹🌹🌹