eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق اگر فرمان دهد از جان شیرین هم گذر عشق محبوب است و مقصود است و جان مقصود نی @takbitnab 🌹🌹🌹
رازی است که آن نگار می‌داند چیست رنجی است که روزگار می‌داند چیست آنی که چو غنچه در گلو خونم از اوست من دانم و شهریار می‌داند چیست @takbitnab 🌹🌹🌹
نمیدانم چه میخواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته است در تنگ قفس باز است وافسوس که بال مرغ آوازم شکسته است نمیدانم چه میخواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد خیال ناشناسی آشنا رنگ گهی می سوزدم گه می نوازد پریشان سایه ای آشفته آهنگ ز مغزم می تراود گیج وگمراه چو روح خوابگردی مات و مدهوش که بی سامان به ره افتد شبانگاه درون سینه ام دردیست خونبار که همچون گریه میگیرد گلویم غمی آشفته دردی گریه آلود نمیدانم چه می خواهم بگویم @takbitnab 🌹🌹🌹
دیراست گالیا در گوش من فسانه دلدادگی مخوان دیگر ز من ترانه شوریدگی مخواه دیر است گالیا! به ره افتاد کاروان عشق من و تو؟ آه این هم حکایتی است ... اما درین زمانه که درمانده هر کسی از بهر نان شب دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست ... روزی که بازوان بلورین صبحدم برداشت تیغ و پرده تاریک شب شکافت روزی که آفتاب از هرچه دریچه تافت روزی که گونه و لب یاران هم نبرد رنگ نشاط و خنده گم گشته بازیافت من نیز باز خواهم گردید آن زمان سوی ترانه‌ها و غزلها و بوسه ها سوی بهارهای دل انگیز گل فشان سوی تو عشق من ... @takbitnab 🌹🌹🌹
به پای شعله رقصيدند وخوش دامن كشان رفتند كسي زان جمع دست افشان نشد دمساز خاكستر تو پنداری هزاران نی در آتش كرده اند اینجا چه خوش پر سوز می نالد، زهي آواز خاكستر! @takbitnab 🌹🌹🌹
دلا بسوز و به جان... ... کزین چراغ تو دودی... ... @takbitnab 🌹🌹🌹
اناری دانه کرده، سیب سرخی در بغل دارد دلم اندازه‌ی دنیای دلتنگش، غزل دارد شب طولانی یلداست، بی شک کنج آغوشش شراب کهنه‌ی حی علی خیر العمل دارد کنارش می‌نشینم، در هزار و یک شب ِچشمش حکایتهای شیرینی پر از ضرب‌المثل دارد قرق کرده تمام مهربانی‌های عالم را درون سینه‌ای که ماه و خورشید و زحل دارد میان بوسه‌ها می‌پیچد و هی می‌شود افشا خمارآلوده کندویی، که از شهد و عسل دارد مرا مهمان دنیای قشنگت کن که می‌دانم هوای خانه‌ات مادر! بهاری بی بدل دارد @takbitnab 🌹🌹🌹
ارکیده‌ی وحشی من از دل واژه قد بکش با تن من مقابل سیل شبانه سد بکش با اون نگاه شعله‌بار رو تن بایرم ببار حریم نورو رو سرِ این شبِ نابلد بکش @takbitnab 🌹🌹🌹
هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم روز خود با شب غم دست در آغوش کنیم بلبلانیم که گر لب بگشائیم ای گل همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنیم @takbitnab 🌹🌹🌹
تا عشق تو در میان جان است جـان بر همه چیز کامـران است یارب چه کسی؟ که در دو عالـم کس قیمـت عشــق تو ندانست! عشقت به همه جهان دریغ است زان است که از جهان نهان است انـــدوه تو کوه بی‌قــرار است سودای تو بحر بی کران است @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق معراجی ست سوی بام سلطان جمال از رخ عاشق فرو خوان قصه معراج را @takbitnab 🌹🌹🌹
پرستو باشم و از بام هستی بخوانم نغمه‌های شوق و مستی سرودی سر کنم با خاطری شاد سرود عشق و آزادی ‌پرستی پرستو باشم از بامی به بامی صفای صبح را گویم سلامی @takbitnab 🌹🌹🌹
ای دل ز جان در آی که جانان پدید نیست با درد او بساز که درمان پدید نیست حد تو صبرکردن و خون‌خوردن است و بس زیرا که حد وادی هجران پدید نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
دایم ستیزه با دل افگار می‌کنی با لشکر شکسته چه پیکار می‌کنی؟ ای وای اگر به گربهٔ خونین برون دهم خونی که در دلم تو ستمکار می‌کنی @takbitnab 🌹🌹🌹
دین و دنیا و دل و جان همه دادم چه کنم وای بر حال کسی که اوست گرفتار کسی ناامید است ز درمان دو بیمار طبیب چشم بیمار کسی و دل بیمار کسی @takbitnab 🌹🌹🌹
هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت یکدم خیال روی توام از نظر نرفت جان رفت و اشتیاق تو از جان بدر نشد سر رفت و آرزوی تو از سر بدر نرفت @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر به تحفه جانان هزار جان آری محقر است نشاید که بر زبان آری حدیث جان بر جانان همین مثل باشد که زر به کان بری و گل به بوستان آری @takbitnab 🌹🌹🌹
ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان و از میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه. @takbitnab 🌹🌹🌹
چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد در چشم‌های مست تو نقاش چون نهاد وان جمله چشم‌ها شده حیران چشم تو که صد هزار رحمت بر چشم‌هات باد @takbitnab 🌹🌹🌹
خوش آب حیاتی است روان در نظر ما عالم همه سیراب شد از رهگذر ما از دیدهٔ ما آب روانست به هر سو امید که جاوید بماند اثر ما عمریست که در گوشهٔ میخانه مقیمیم رندان همه سرمست فتاده به درما ما غرقهٔ دریای محیطیم چو ماهی ما را تو به دست آور و می جو خبر ما سودا زدهٔ زلف پریشان نگاریم تا در سر آن زلف چه آید به سر ما خوش نقش خیالیست در این خلوت دیده روشن بتوان دید ببین در نظر ما هر میوه که در جنت اعلی نتوان یافت از نعمت الله طلب و ز شجر ما @takbitnab 🌹🌹🌹
ناشناسی درون سینه من پنجه بر چنگ و رود می‌ساید همره نغمه‌های موزونش گوئیا بوی عود می‌آید آه، باور نمی‌کنم که مرا با تو پیوستنی چنین باشد نگه آن دو چشم شور افکن سوی من گرم و دلنشین باشد بیگمان زان جهان رویایی زهره بر من فکنده دیده عشق می‌نویسم بروی دفتر خویش جاودان باشی ای سپیده عشق @takbitnab 🌹🌹🌹
من هوای خودم را می‌نوشم و در دوردست خودم تنها نشسته‌ام انگشتم خاكها را زیر و رو می‌كند و تصویرها را به هم می‌پاشد، می‌لغزد، خوابش می‌برد تصویری می‌كشد تصویری سبز ؛ شاخه‌ها ... برگ‌ها روی باغ‌های روشن پرواز می‌كنم چشمانم لبریز علف‌ها می‌شود و تپش‌هایم با شاخ و برگ‌ها می‌آمیزد می‌پرم، می‌پرم ! @takbitnab 🌹🌹🌹
از برون خسته یاریم و درون رسته یار لاجرم مست و طربناک و قوی بنیادیم همه مستیم و خرابیم و فنای ره دوست در خرابات فنا عاقله ایجادیم هله خاموش بیارام عروسی داریم هله گردک بنشینیم که ما دامادیم @takbitnab 🌹🌹🌹
جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست در عشق تو بی جسم همی باید زیست از من اثری نماند این عشق ز چیست چون من همه معشوق شدم عاشق کیست @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر حرف های دلم بی اگر بود .. اگر فرصت چشم من بیشتر بود .. اگر می توانستم از خاک یک دسته لبخند پر پر بچینم تو را می توانستم ای دور از دور یک بار دیگر ببینم ... ! @takbitnab 🌹🌹🌹