eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
آرزویم بود و با خلقی بیانش کرده‌ام وای بر من! آرزوی دیگرانش کرده‌ام نیمه جانم کرد، اما تیر آخر را نزد شکر می گویم که قدری مهربانش کرده‌ام دوستان این روزها از هم گریزانند و من دشمنی دارم که در دل میهمانش کرده‌ام سالیانی رفت و از دردم کسی آگاه نیست بس که با لبخند مصنوعی نهانش کرده‌ام امتحان عاشقان دوری ست، اما قلب من طاقت دوری ندارد، امتحانش کرده‌ام... @takbitnab 🌹🌹🌹
دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلای تو بکن رحمی به جان من که گشتم مبتلای تو اگر رای تو این باشد که من دانم جفا بینم جفای جمله عالم را کشم، جانا، برای تو @takbitnab 🌹🌹🌹
قلم بتراشم از هر استخوانم مرکب گیرم از خون رگانم بگیرم کاغذی از پردهٔ دل نویسم بهر یار مهربانم @takbitnab 🌹🌹🌹
گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد هشدار که سرمایه سودای جهان عمرست چنان کش گذرانی گذرد @takbitnab 🌹🌹🌹
شادی بطلب که حاصل عمر دمی ست هر ذره ز خاک کیقبادی و جمی ست احوال جهان و اصل این عمر که هست خوابی و خیالی و فریبی و دمی ست @takbitnab 🌹🌹🌹
گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی کو رفیق رازداری کو دل پرطاقتی @takbitnab 🌹🌹🌹
یا دست بر این قلبِ پریشان شده بگذار یا جمع کن آن موی پریشان شده‌ات را...😠 @takbitnab 🌹🌹🌹
هر سه بی همنفس و خسته دل و تنهاییم منو این کوچه و باران چه به هم می آییم.. @takbitnab 🌹🌹🌹
با چنین بختی که من زادم، عجب نبوَد اگر مادر از نامهربانی، آب در شیرم کند.. @takbitnab 🌹🌹🌹
عشق تو به تار و پودِ جانم بسته‌ست بی روی تو درهای جهانم بسته‌ست از دست تو خواهم که برآرم فریاد در پیش نگاه تو زبانم بسته‌ست ... @takbitnab 🌹🌹🌹
من از ديار عروسکها مي آيم از زير سايه هاي درختان کاغذي در باغ يک کتاب مصور از فصل هاي خشک تجربه هاي عقيم دوستي و عشق در کوچه هاي خاکي معصوميت از سال هاي رشد حروف پريده رنگ الفبا در پشت ميز هاي مدرسه مسلول از لحظه اي که بچه ها توانستند بر روي تخته حرف سنگ را بنويسند و سارهاي سراسيمه از درخت کهنسال پر زدند من از ميان ريشه هاي گياهان گوشتخوار مي آيم و مغز من هنوز لبريز از صداي وحشت پروانه اي است که او را دردفتري به سنجاقي مصلوب کرده بودند @takbitnab 🌹🌹
در ایــن جـادوی شـبِ پـوشیـده از بـرگِ گــلِ کـوکــب دلم دیـوانه بـودن با تـو را مـی خـواسـت @takbitnab 🌹🌹
صبر در عشق تو جانا هله تا چند کنم من که مردم زغمت، حوصله تا چند کنم روزگاریست که با زلف تو در کشمکشم پنجه در پنجه ی یک سلسله تا چند کنم @takbitnab 🌹🌹
چه شبست یا رب امشب که ستاره‌ای برآمد که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم مکنید دردمندان گله از شب جدایی که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم @takbitnab 🌹🌹
دنگ .... دنگ ساعت گیج زمان در شب عمر می‌زند پی درپی زنگ زهر این فکر که این دم گذر است می‌شود نقش به دیوار رگ هستی من لحظه‌ام پر شده از لذت یا به زنگار غمی آلوده است لیک چون باید این دم گذرد پس اگر می‌گریم گریه‌ام بی ثمر است و اگر می‌خندم خنده‌ام بیهوده است دنگ ... دنگ لحظه‌ها می‌گذرد آنچه بگذشت نمی‌آید باز قصه‌ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز... @takbitnab 🌹🌹🌹
فـراق را دلی از سنـگ سخت‌ تر باید مرا دلی‌ ست که با شـوق بر نمی‌آید هنـوز با همه بد عهدی‌ات دعا گویم! بیا ... وگر همه دشنام می‌دهی شاید اگرچه هر چه جهانت به دل خریدارند مَنت به جـان بخرم تا کسی نیفزاید بکش چنان که توانی که بنده را نرسد خلاف آن چه خداونـدگار فرماید نه زنده را به‌تو میلست ومهربانی وبس که مرده را به نسیمت روان بیاساید مپرس کشته‌ی شمشیر عشق را چونی چنان که هرکه ببیند بر او ببخشاید @takbitnab 🌹🌹🌹
الهی ; از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده‌ام، از انس و جان شرمنده‌ام، حتی از روی شیطان شرمنده‌ام، كه همه در كار خود استوارند و این سست عهد، ناپایدار. @takbitnab 🌹🌹🌹
جان می دھم به گوشه زندان سرنوشت سر را به تازيانه او خم نمیكنم افسوس بر دو روزه ھستی نمی خورم زاری براين سراچه ماتم نمی كنم با تازيانه ھای گرانبار جانگداز پندارد آنكه روح مرا رام كرده است جان سختیم نگر كه فريبم نداده است اين بندگی كه زندگیش نام كرده است @takbitnab 🌹🌹🌹
ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن در برومندی ز قحط برگ و بار اندیشه کن از نسیمی دفتر ایام برهم می‌خورد از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن بر لب بام خطر نتوان به خواب امن رفت ایمنی خواهی، ز اوج اعتبار اندیشه کن روی در نقصان گذارد ماه چون گردد تمام چون شود لبریز جامت، از خمار اندیشه کن بوی خون می‌آید از آزار دلهای دو نیم رحم کن بر جان خود، زین ذوالفقار اندیشه کن گوشه‌گیری درد سر بسیار دارد در کمین در محیط پر شر و شور از کنار اندیشه کن پشه با شب زنده‌داری خون مردم می‌خورد زینهار از زاهد شب زنده‌دار اندیشه کن @takbitnab 🌹🌹🌹
بر تن خورشید میپیچد به ناز چادر نیلوفری رنگ غروب تک درختی خشک در پهنای دشت تشنه می ماند در این تنگ غروب از کبود آسمان ها روشنی می گریزدجانب آفاق درو در افق،بر لاله سرخ شفق، میچکد از ابرها باران نور می گشاید دود شب آغوش خویش زندگی را تنگ می گیرد به بر باد وحشی میدود در کوچه ها تیرگی سر میکشد از بام و در شهر میخوابد به لالای سکوت اختران نجوا کنان بر بام شب نرم نرمک باده ی مهتاب را، ماه می ریزد درون جام شب نیمه شب ابری به پهنای سپهر میرسد ز راه و می تازد به ماه جغد میخندد به روی کاج پیر شاعری می ماندو شامی سیاه در دل تاریک این شب های سرد ای امید نا امیدهای من برق چشمان تو همچون آفتاب می درخشید بر رخ فردای من @takbitnab 🌹🌹🌹
آه، اي با جان من آميخته اي مرا از گور من انگيخته چون ستاره، با دو بال زرنشان آمده از دور دست آسمان جوي خشک سينه ام را آب تو بستر رگهايم را سيلاب تو در جهاني اينچنين سرد و سياه با قدمهايت قدمهايم براه @takbitnab 🌹🌹🌹
گاهی میان جمع یا انزوای خویش موسیقی نگاه تو را گوش می‌کنم وز شوق این محال که دستم به دست توست من جای راه رفتن پرواز می‌کنم... @takbitnab 🌹🌹🌹
ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد و اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم @takbitnab 🌹🌹🌹
از خواب چهل ساله خود پا شده ام گم بوده ام و دوباره پیدا شده ام ای حسن شکوهمند غمگین و شگفت امروز چقدر با تو زیبا شده ام !! @takbitnab 🌹🌹🌹
هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست خود ز فلک برتریم وز ملک افزونتریم زین دو چرا نگذریم منزل ما کبریاست @takbitnab 🌹🌹🌹