ای دلباخته از تو
با تو سخن می گویم
که شعرهایت چشم های منند
و انگشتانت از کان طلایند
من در کنار غزل هایت گل می دهم
و از حقیقت شعر تو
لب به دوست داشتنت باز می کنم
و در آشوب نگاه تو
عشق را به آغوش می کشم...
#ثریا_شجاعی_اصل
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو را می خوانم
میان زمین و آسمان
در میان رشته های طلایی نور خورشید
در زیر پلکها درون رویای روشن
پیشانی بلندم را
در ساقه های دوست داشتنت
به لبانت می سپارم
تا در تبلور رنگینی آسمان
وجودم به سبزینگی تبدیل شود...
#ثریا_شجاعی_اصل
@takbitnab
🌹🌹🌹
نامه ات را دیشب
در عبور فاصله ها خواندم
چقدر در کف من بود
چقدر با من غریبه بود
اشک هایم را
بر روی گونه هایم روان ساختم
نالان گفتم
چگونه باختم
بوسه های عشق را؟
که خالی می کرد پشت دلم را....
#ثریا_شجاعی_اصل
@takbitnab
🌹🌹🌹
صبح چشمانت
ملودی است آرام بخش
با آهنگی ملایم برای روحم
و من دلباخته ای مغرور
آمیخته با عطر خوب بودنت
سر بر روی شانه ات میگذارم
به نام تو
شبنم صبح دم را
در باغ امیدم جای میدهم
و با تو عشق می ورزم
و از خواستنی ها زیبا
فقط و فقط تو را
می خواهم ..
#ثریا_شجاعی_اصل
@takbitnab
🌹🌹🌹
در برکه پر از قو
کنار مخمل سبز چمن
همبال با آرزوها
دست در دست تو
بر مدار عشق می رقصم
قلبم چون قلب آهو
ارتعاش نگاهت
صاعقه ی احساس را
درونم می دواند
با رقص لزگی ترک
جریان عشق
در رگانم جاری می شود
تو می ایستی
در التهاب نگاهم
تا کف بزنی
با نگاهت چنگ می گیرد
احساس رنگین کمانم
من پایکوبی می کنم
تا تو از تلاطم عشق
چون خوشه ی انگور
بر روی لبانم
شهد شیرین بریزی....
#ثریا_شجاعی_اصل
@takbitnab
🌹🌹🌹
من یاد تو را
من نام تو را
نشانده ام میان قلبم
در شکل یک ناب عشق
به رخ آینه میتابی
و در جای خالی آغوشم
غلط می زنی
در کافه با گلی سرخ در دست
نسکافه ای سکوت
چشمانم را می خوری
و گرم در پرچین
هجوم نفس هایم
نفس می کشی
خود بگو...!
در عطر تند نبودنت
این دختر دیوانه می تواند
یادت نکند؟
#ثریا_شجاعی_اصل
@takbitnab
🌹🌹🌹
من غرق در سکوت
من غرق در بغض
اما تو بخوان
الف بای زمردین چشمانم را
تا قلبم سوسو بزند
اتاق دربسته ذهنم باز شود
پچ پچم گویاتر شود
بوسه هایم خوابهای سیاه و سفیدت
را رنگین کند
و باورت بشود که من
بی حد و مرز تو را دوست دارم...
#ثریا_شجاعی_اصل
@takbitnab
🌹🌹🌹