eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
دل ر ا چه می دهی که به دارالشفا بریم این مرغ بسمل از دم تیغت کجا بریم یاران مدد کنید که از وادی جنون دیوانه دل گرفته به دارالشفا بریم @takbitnab 🌹🌹🌹
در نو بهار باده ننوشد کسی چرا می در پیاله زهد فروشد کسی چرا مرغان چنین به شوق و بهاران چنین به ذوق همراه بلبلان نخروشد کسی چرا سر رشته ی معامله در دست قسمت است با دشمنان به مهر بجوشد کسی چرا صد دشمنم به خون به حل و تشنه دوست هم این بی خمار باده ننوشد کسی چرا چون دمبدم عنایت توفیق ممکن است در تنگنای نزع نکوشد کسی چرا هم دوستی است عرفی و هم رفع دشمنی عیب غنیم دوست بپوشد کسی چرا @takbitnab 🌹🌹🌹
مژدگانی که جنون را به سرم کاری هست درد را با دل سودا زده ام کاری هست ای مسیحا اثری با نفست نیست، ملاف امتحانی بکن اینک دل بیماری هست @takbitnab 🌹🌹🌹
میل دارم کز می غم در بهشت آیم به هوش یعنی اندر بزم آن حورا سرشت آیم به هوش میل آن دارم که مست افتم به گلزار ارم وز ترنم های مرغان بهشت آیم به هوش @takbitnab 🌹🌹🌹
راحت آمد تاگشاید قفل اندوه از دلم از کلید دست خود یک مشت خاکستر گذاشت @takbitnab 🌹🌹🌹
هرگز مگو که کعبه ز بتخانه خوشتر است هر جا که هست جلوه‌ی جانانه خوشتر است با برهمن حدیث محبت رواست، لیک در دام طایر حرم این دانه خوشتر است تسبیح و زهد خوش بود اما در این دو روز جشن گل است، شیشه و پیمانه خوشتر است گر در بهشت باده کشی فتنه گل کند ساغر کشی به گوشه‌ی میجانه خوشتر است گر شرط دوستی بشناسی به حسن شمع اول محبت تو به پروانه خوشتر است در صحبتی که شرم و ادب نیست فیض نیست زان رو مرو به صحبت بیگانه خوشتر است با نوش نیش مردم چشمم کرشمه‌هاست هم صحبتی به مردم دیوانه خوشتر است کفران نعمت گله مندان بی ادب در کیش من ز شکر گدایانه خوشتر است عرفی منال بیهده، احوال دل مگو کز ناله‌های بی اثر، افسانه خوشتر است @takbitnab 🌹🌹🌹
ممنونم از این شیوه که هر جور که کردی اندیشه نکردی که مرا چون رود از دل @takbitnab 🌹🌹🌹
دل به صد ره می رود اما مراد دل یکی است راه اگر بسیار باشد، باش، منزل یکی است شوق دیدار است کز هر دل به کامی دل گشاد عالمی در گفتگوی خواهش سایل یکی است گر تعلق نیست اسباب جهان مردود نیست صد هزاران پرده پیش دیده ی حایل یکی است عالمی در جلوه و عاشق نبیند غیر دوست گر ز مجنون پرسی اندر کاروان محمل یکی است دوست دشمن را به خون غلطان کنم عرفی، ولی دوست دارم دشمنی را کو را زبان و دل یکی است @takbitnab 🌹🌹🌹
نـمـی دانـم چه امیدم به آن لب هاست، می دانم کـه دارد خـنـده بـر امـید من، لب های میگونش به تیر غمزه اش نازم که صد جا بشکند در دل بـه دسـت مـعـجـز عـیـسـی اگـر آرنـد بـیـرونـش @takbitnab 🌹🌹🌹
هرگز دل کسٖ را بـه گناهی نشکستیم وز بهر جزا طرف کلاهی نشکستیم صد نخل نشاندیم ولی گوشهٔ دستار از طرف چمن شاخ گیاهی نشکستیم @takbitnab 🌹🌹🌹
نسیم صبح چو برگ سمن فروریزد جگر ز نالهٔ مرغ چمن فروریزد فلک نظر به که دارد که نیش غمزهٔ او هزاز ناوک جادوفکن فروریزد @takbitnab 🌹🌹🌹
دادم به چشم او دل اندوه پیشه را غافل که مست می شکند زود شیشه را ای مدعی بکوش که محکم گرفته است عشق همیشه، دامن حسن همیشه را @takbitnab 🌹🌹🌹
باز آ که فراق جان گداز آمده است اندیشهٔ مردنم فراز آمده است باز آ که ز ناچشیده داروی وصال دردی که نرفته بود باز آمده است @takbitnab 🌹🌹🌹
نسیم صبح چو برگ سمن فروریزد جگر ز نالهٔ مرغ چمن فروریزد فلک نظر به که دارد که نیش غمزهٔ او هزاز ناوک جادوفکن فروریزد @takbitnab 🌹🌹🌹
رخسار تو باغ را سراسیمه کند بوی تو دماغ را سراسیمه کند پروانه به رقص آید و از شوقِ درون صد شمعِ چراغ را سراسیمه کند ... @takbitnab 🌹🌹🌹
من صید غم عشوه نمایی که تو باشی بیمار به امید دوایی که تو باشی لطفی به کسان گر نکند عیب بگیرند غارت زدهٔ مهر و وفایی که تو باشی مردم همه جویند نشاط و طرب و عیش من فتنه و آشوب بلایی که تو باشی ای بخت ز شاهی به گدایی نرسیدیم در سایهٔ میمون همایی که تو باشی از بس که ملایک به تماشای تو جمعند اندیشه نگنجد به سرایی که تو باشی خورشید به گرد سر هر ذره بگردد آن جا که خیال تو و جایی که تو باشی عرفی چه کند گر به ضیافت بردش وصل با نعمت دیدار گدایی که تو باشی @takbitnab 🌹🌹🌹
دورم از کوی تو، جا در زیر خاکم بهتر است زندگی تلخ است با حرمان، هلاکم بهتر است من که مجروح خمارم مرهم راحت چه سود جای مرهم بر جراحت برگ تاکم بهتر است گر بکشتی از فراقم، سوختی، منت منه من که در دوزخ به زندان، هلاکم بهتر است ره به امیدم مده عرفی که بی باکم بسی من صلاح خویش دانم، ترسناکم بهتر است @takbitnab 🌹🌹🌹
جز در پناه وصل و دل استوار دوست کس عافیت گمان نبرد در دیار دوست قاتل چنان خوش است که بی رحم تر شود از التماس دشمن و از اعبتار دوست صد تن شهید شهرت و یک تن شهید عشق آن هم به سعی غمزه ی مردم شکار دوست هرگز بهار لطف و خزان ستم نبود در بوستان حسن همیشه بهار دوست بر سر کلاه عزت عشقم حرام باد گر وقت صحبتش ننهم بر کنار دوست عرفی به حال نزع رسیدی و به شدی شرمت نیامد از دل امیدوار دوست @takbitnab 🌹🌹🌹
نسیم صبح چو برگ سمن فروریزد جگر ز نالهٔ مرغ چمن فروریزد فلک نظر به که دارد که نیش غمزهٔ او هزاز ناوک جادوفکن فروریزد @takbitnab 🌹🌹🌹
دورم از کوی تو، جا در زیر خاکم بهتر است زندگی تلخ است با حرمان، هلاکم بهتر است گر بکشتی از فراقم، سوختی، منت منه من که در دوزخ به زندان، هلاکم بهتر است @takbitnab 🌹🌹🌹
دورم از کوی تو، جا در زیر خاکم بهتر است زندگی تلخ است با حرمان، هلاکم بهتر است گر بکشتی از فراقم، سوختی، منت منه من که در دوزخ به زندان، هلاکم بهتر است @takbitnab 🌹🌹🌹
دل به صد ره می رود اما مراد دل یکی است راه اگر بسیار باشد، باش، منزل یکی است شوق دیدار است کز هر دل به کامی دل گشاد عالمی در گفتگوی خواهش سایل یکی است گر تعلق نیست اسباب جهان مردود نیست صد هزاران پرده پیش دیده ی حایل یکی است عالمی در جلوه و عاشق نبیند غیر دوست گر ز مجنون پرسی اندر کاروان محمل یکی است دوست دشمن را به خون غلطان کنم عرفی، ولی دوست دارم دشمنی را کو را زبان و دل یکی است @takbitnab 🌹🌹🌹
خیز و به جلوه آب ده، سرو چمن تراز را آب و هوا ز باده کن، باغچه ی نیاز را صورت حال چون شود، بر تو عیان که همچو سرو ناز تو جنبش از قلم ، چهره گشای راز را آه که طبل جنگ و آن گه به گاه آشتی چاشنی ستم دهد، لطف الم گداز را تا حرم فرشتگان از دل و دین تهی شود رخصت جلوه ای بده، حجله نشین ناز را ای که گشود چشم جان ، در طلب حقیقتی طرف نقاب بر فکن ، پردگی حجاز را شربت ناز را کند، تلخ به کام دلبران عرفی اگر بیان کند، چاشنی نیاز را @takbitnab 🌹🌹🌹
بیا که نغمه گشایان نفس به نی بستند پیاله را به لب شیشه های می بستند دلی که مایهٔ آزادگیست، بی دردان به ذوق سلطنت روم و ری بستند فسانه ها که به بازیچه روزگار سرود کسان به مسند جمشید و تاج کی بستند بیا به ملک قناعت که دردسر نکشی ز قصه ها که به همت فروش طی بستند دلم به فصل خزان زاد و در بهاران مرد ببین که کی در هستی گشاد و کی بستند چو یاسمین خود ای باغ وصل خندان باش که بلبلان تو دست خزان و دی بستند کلید توبه خریدم برای قفل بهشت ولی چه سود که دستم به جام می بستند بگو ز عرفی مجنون به لیلی ای محرم که بر اسیر تو راه طواف حی بستند @takbitnab 🌹🌹🌹
چون دست نمی دَهد وصالت دست من و دامن خیالت... @takbitnab 🌹🌹🌹