eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
دامی‌ست که باید بکشاند به گناهم سیبی که تو انداخته باشی سرِ راهم «ما از تو به‌غیر از تو نداریم تمنا» من لال شوم از تو به‌غیر از تو بخواهم با عقل چه خوبی که نکردم سرِ یک عشق از چاله درآوردم و انداخت به چاهم یک عمر تو رفتی و من از راه رسیدم خورشید سفر کرد و نفهمید که ماهم ای ابر نکن! برکه‌ی دل‌مُرده‌یی آن زیر دل بسته به پیدا شدن گاه‌به‌گاهم @takbitnab 🌹🌹🌹
من خواستم که خواب و خيال خودم شوی رويا شوی، اميد محال خودم شوی لرزيد دستهايم و سرگيجه‌ام گرفت آوردمت دليل زوال خودم شوی يا در دلم شناور و يا بر تنم روان ماهی و ماه حوض زلال خودم شوی هر روز بيشتر به تو نزديک می‌شوم چيزی نمانده است که مال خودم شوی حالا تو چشمهای منی، ابر شو ببار تا قطره قطره گريه به حال خودم شوی عاشق نمی‌شوی؛ سر اين شرط بسته‌ام نه... حاضرم ببازم و مال خودم شوی @takbitnab 🌹🌹🌹
زندان تاریک تو راه چاره‌ای دارد؟ پس من چطوری آمدم‌!؟ بايد دری باشد عیبی ندارد هرچه می‌خواهی ببارانم بگذار اين پايان گريه آوری باشد @takbitnab 🌹🌹🌹
آغوش تو دنياى آن بيگانه خواهد شد با دست شومش گيسوانت شانه خواهد شد با من شكوهى داشتى با او نخواهى داشت قصرى كه جاى جغد شد ويرانه خواهد شد افسانه ى خوشبختى ات گمنام خواهد ماند گمنامىِ بدبختى ام افسانه خواهد شد. پنهان شدى تا مثل از ما بهتران... آرى كرمى كه خود را گم كند پروانه خواهد شد هرشب كه مى پيچد به اندام تو همخوابت از بوى من در بسترش ديوانه خواهد شد @takbitnab 🌹🌹🌹
خواندم دروغ از چشم‌های راستگویت وقتی که برگشتی نیاوردم به رویت یک روز و یک‌شب دست کم‌ در خانه‌ام ماند آه از تو حتی با وفا تر بود بویت در خاطراتت سخت غرقم کرد هر شب یک یادگار ساده قدر تار مویت @takbitnab 🌹🌹🌹
چشم وا کردم و ديدم خبر از رويا نيست هيچکس اين‌همه اندازه‌ی من تنها نيست بی‌تو اين خانه چه سلول بزرگی شده‌است که دگر روشنی از پنجره‌اش پيدا نيست مرگ، آن قسمت دوری که به ما نزديک است عشق، اين فرصت نزديک که دور از ما نيست چشم در چشم من انداخته‌ای، می‌دانی چهره‌ای مثل تو در آينه‌ها زيبا نيست هيچ ديوانه‌ای آنقدر که من هستم نيست چون که اينگونه شبيه تو کسی شيدا نيست مردمِ سر به‌ هوا را چه به روشن‌بينی!؟ ماه را روی زمين ديده‌ام؛ آن بالا نيست... @takbitnab 🌹🌹🌹
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم من که مرداب شدم، کاش تو دریا بشوی... @takbitnab 🌹🌹🌹
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون ‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه ‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بروی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی! @takbitnab 🌹🌹🌹
چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم؟ درست از آب درآیند احتمالاتم تو محشری به خدا، من بهشت گمشده ام تو اتفاق می افتی، من از محالاتم چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم دوباره گیج شدی حتماً از سؤالاتم دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم @takbitnab 🌹🌹🌹
چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم؟ درست از آب درآیند احتمالاتم تو محشری به خدا، من بهشت گمشده ام تو اتفاق می افتی، من از محالاتم چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم دوباره گیج شدی حتماً از سؤالاتم دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم @takbitnab 🌹🌹🌹
می‌خواهمت اندازه‌ی ناباوری‌ات، کاش ما هر دو نگوییم چه اندازه، چه مقدار تحلیلِ تو، تعریف من از عشق، همین است این اندکیِ اندک و بسیاریِ بسیار @takbitnab 🌹🌹🌹
اين و آن هيچ مهم نيست چه فكری بكنند غم نداريم‌، بزرگ است خدای خودمان‌ بگذاريم كه با فلسفه‌شان خوش باشند خودمان آينه هستيم برای خودمان @takbitnab 🌹🌹🌹
میل‌، میل توست‌، امّا بی تو باور کن که من‌ در هجوم بادهای سخت‌، پرپر می‌شوم @takbitnab 🌹🌹🌹
ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی در گوش تو آرام بگوید خبری نیست یا کاش کسی باشد و آرام بگوید: دستان من اینجاست ببین دردسری نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
منم كه در همه ى عمر، از تو پرسيدم كه سهمم از تو چه شد، يا چه بود، مشتى حرف؟ و چشم هاى تو گفتند يك غريبه كه رفت و شاعرى كه برايم سرود مشتى حرف... @takbitnab 🌹🌹🌹
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی چشمِ بد دور! غزل‌خوان شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون ‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه ‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بروی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی! @takbitnab 🌹🌹🌹
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی مست با این، بغلِ آن شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بروی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی @takbitnab 🌹🌹🌹
به دلم گفتم اگر دور شود محبوبم ناشکیبا به قفس مثل تو سر می‌کوبم بر زمین جاذبه و جذب، فراوان دیدم نیست چیزی که بدون تو کند مجذوبم وای! شب‌گریه اگر جای من آرامت کرد آه! اگر آینه تلقین بکند من خوبم! نگرانم که پیامی ندهی صبح شود ای به‌هم ریختنت ساعتِ خوابآشوبم! من خرابِ تواَم ای لذّتِ مشروع و هنوز حدّ ندارد به من این مستیِ نامشروبم جرعه‌ای خواستم از یادِ تو بیرون بروم از تب و تابِ تو انداخت به تاب و توبم! با سوادی که ندارم، به تو ایمان دارم تو ببخشا به مسلمانیِ نامکتوبم داد دیوانگی‌ام پند؛ که چون می‌تازم سنگ اگر سرزنشم کرد نیفتد چوبم @takbitnab 🌹🌹🌹
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی مست با این، بغلِ آن شده باشی جایی بله! یک روز تو هم حال مرا می‌فهمی چون‌که در آینه حیران شده باشی جایی بی‌گناهی‌ست که تهمت زده باشند به او باد، وقتی‌که پریشان شده باشی جایی ماهِ من! طایفه‌ی روزه‌بگیران چه‌کنند؟ شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی صورت پنجره در پرده نباشد از شرم کاش! وقتی‌که تو عریان شده باشی جایی من نشستم بروی مِی بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی @takbitnab 🌹🌹🌹
افتاده و کوچک شده، برخاسته هربار این سایه که دنبال تو راهی‌ست به دیوار آن دلخوری و دلخوشی ماست که زیباست من از غمِ انکار و تو با لذّت دیدار تا هست، به اندازه‌ی روزی که مباداست از خنده‌ام این شوقِ نپاینده نگه‌دار صدبار از ایجاز نگفتن نشنیدی من می‌روم امّا تو تقلّا کن و نگْذار! می‌خواهمت اندازه‌ی ناباوری‌ات، کاش ما هر دو نگوییم چه اندازه، چه مقدار تحلیل تو... تعریف من از عشق، همین است این اندکیِ اندک و بسیاریِ بسیار هر شعر که خواندی و به یاد مَنَت انداخت من گفته‌ام ای خاطره‌‌ی گمشده، ای یار! دل بود، شبی آب شد از چشم من افتاد افتاد، ولی خم نشدم! خم شو و بردار... @takbitnab 🌹🌹🌹
آهو ندیده ای که بدانی فرار چیست صحرا نبوده ای که بفهمی شکار چیست باید سقوط کرد و همین طور ادامه داد دریا نرفته ای بچشی آبشار چیست پیش من از مزاحمت بادها نگو طوفان نخورده ای که بفهمی قرار چیست هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زد یک بار هم سوال نکردی بهار چیست در خلوتت به عاقبتم فکر کرده ای؟ خُب…کیفر صنوبرِ بی برگ و بار چیست؟ روزی قرار شد برسیم آخرش به هم حالا بگو پس از نرسیدن قرار چیست؟… @takbitnab 🌹🌹🌹
نه هر که لعنت شیطان کند مسلمان است هم‌او که خون به‌دلِ خلق کرده شیطان است بگو در آینه‌ای واقعی نگاه کند که این حقیقتِ تکفیر کردنی آن است بریده از تو خدا، نکبتی که می‌بینی بهای بستن یک تارِ مو به ایمان است بنای خانهٔ گردون بنازم از همت که شاه، رهگذری بود و شیخ، مهمان است درخت‌ها همه از دارها بلندترند درخت، ماحصلِ دفن کردنِ دان است مسیل تنگ نکن، ناسزا به آب مگو سزای «سنگ به جو پرت کرده» طغیان است گشاده‌ام درِ ایهام اگر نه تهمتِ کفر در آستینِ گشادِ قبا فراوان است... @takbitnab 🌹🌹🌹
تو ماه کاملی و من جزیره‌ای در آب مرا به مدّ تو هر شب گذشته از سر، آب ستاره‌ها همه‌شب گِرد من شنا کردند تو آسمان مرا کرده‌ای سراسر آب نگاه غمزده‌ام در دلت اثر نگذاشت چنان که عکس درختان بی‌ثمر در آب به غیر ساختن و سوختن چه کار کنم، مرا که چشمی خون است و چشم دیگر آب؟ نه... انتظار زیادی‌ست اینکه فکر کند به سرنوشت من -این تخته‌ی شناور- آب... @takbitnab 🌹🌹🌹
نشستم چای خوردم، شعر گفتم، شاملو خواندم اگر منظورت این ها بود، خوبم، بهترم یعنی! @takbitnab 🌹🌹🌹
تو تشنه‌ی خونی، گلویم تشنه‌ی زخم است پایان دهیم این‌بار؛ من حرفم، تو کارت را... @takbitnab 🌹🌹🌹