فریاد دل در سینه ام محبوس می ماند
عشقی که در من بغضی شدحالا کجا مانده؟
از حنجره تا چشم من راه درازی نیست
باید بگویم تا کمی بغضِ صدا مانده
#فاطمه_حبیبی_مهریاس
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلبری کردن
راااا
بلد نیستم
اما!!!!!
ب پای تو ماندن را خوب بلدم
دلبری کردن
راااا
بلد نیستم
اماااا
سوختن و ساختن
راااا
خوب بلدم،،،،
دلبری کردن
راااا
بلد نیستم
اماااا
عاشقی کردن
راااا
خوب بلدم،،،،،
بلدم
بگویم
ای خوب من!!!!
معجزه ی زندگی من
توووو
رااااا
یک جور دیگر دوست دارم
بیشتر از هر جور؛؛؛؛؛
ای نور
تابیده در زندگی من
با تو بودن را دوست دارم،،،،،،،،،
بودنت
اوج عاشقیست؛!!!!
با تو بودن را دوست دارم؛؛؛؛؛
#الهام
@takbitnab
🌹🌹🌹
بر تو چون ساحل آغوش گشادم
در دلم بود که دلدار تو باشم
واي بر من که ندانستم از اول
روزي آيد که دل آزار تو باشم
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
ز بوی زلف تو مفتونم ای گل
ز رنگ روی تو دلخونم ای گل
من عاشق زعشقت بیقرارم
تو چون لیلی و من مجنونم ای گل
#باباطاهر
@takbitnab
🌹🌹🌹
برقی از منزل لیلی بدرخشید وقت سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
گفتم ببینم روی او یا راه یابم سوی او
رفتم ز جان در کوی او وز جان و تن باز آمدم
از عشق آن جان جهان بگذشتم از جان و جهان
وز مهر آن سرو روان از نارون باز آمدم
#خواجوی_کرمانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشق یک حس قشنگی است سرابش نکنیم
چون به عاشق برسیم مست و نزارش نکنیم
عشق یعنی تو ومن تا دم جان دادن خود
دل به دلدار که دادیم دگرخانه خرابش نکنیم
#فرزانه_بابایی ( قاصدعشق)
@takbitnab
🌹🌹🌹
زان ز روی تو نگــــردانم روی
که به جز روی تو چون روی تو نیست
هیچ شب نیست که اندر طلبت
بسترم خاک سر کـــــوی تو نیست
#انوری
@takbitnab
🌹🌹🌹
یک بار هم
بگو؟!
دوستم داری !
تا طلوعت
صبحهای زیادی را
به دلم بنشانَد.
#مریم_پورقلی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#عشق آمد و شعله بر دلش بر پا داشت
او را به هزار کار مشکل واداشت
پروانه نبود نام پروانه ، اگر
از سوختنِ بال و پرش پروا داشت
#فرزانه_کفاش
@takbitnab
🌹🌹🌹
هر چه دارم در میان خواهم نهاد
بی خبر سر در جهان خواهم نهاد
سود ممکن نیست در بازار #عشق
پس اساسی بر زیان خواهم نهاد
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹
ما ز جـام دوست ، مستي ميکنیم
خویش را فـارغ ز هستي میکنیم
مي ، پلیدی را ز سر بیـرون کند،
عشق را در جـام دل، افزون کند،
چونکه ما مستیم و از هستي تهي،
کي شود هستي ،به مستي منتهي،
مست یعني عاشقي بي قید و بند،
فـــارغ از بود و نبود و چون و چند،
چون و چند از ابلهـــي آید میـــان،
در طریق عاشقي کي ميتـــوان،
عاشقي را خود جهــان دیگــریست،
منطق عاشق همــان پیغمــبریست،
عشق بر عاشق ، دهد دستور را،
عقل کي فهمـد چنین منظور را،
تا نگردی عاشق از این ماجـــرا،
کـــای تواني کرد درک نکته هـــا
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
می کند آن خنده ات
صبح قشنگم را بخیر
جان من لختی بخند
و ساز دل را کوک کن .
#یلدا_کولیوند
@takbitnab
🌹🌹🌹
الهی!
یک چند بیاد تو نازیدم آخر خود را رستخیز گزیدم،
چو من کیست که این کار را سزیدم، اینم بس که صحبت تو ارزیدم.
#خواجه_عبدالله_انصاری
@takbitnab
🌹🌹🌹
ساختم با آتش دل لاله زاری شد مرا
سوختم خار تعلق نوبهاری شد مرا
سینه را چون گل زدم چاک اول از بی طاقتی
آخر از زندان تن راه فراری شد مرا
نیکخویی پیشه کن تا از بدی ایمن شوی
کینه از دشمن بریدم دوستداری شد مرا
#رهی_معیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
دل ز دستم رفت و جان هم، بی دل و جان چون کنم
سر عشقم آشکارا گشت پنهان چون کنم
هرکسم گوید که درمانی کن آخر درد را
چون به دردم دایما مشغول درمان چون کنم
چون خروشم بشنود هر بی خبر گوید خموش
میتپد دل در برم میسوزدم جان چون کنم
عالمی در دست من، من همچو مویی در برش
قطرهای خون است دل، در زیر طوفان چون کنم
در تموزم مانده جان خسته و تن تب زده
وآنگهم گویند براین ره به پایان چون کنم
چون ندارم یک نفس اهلیت صف النعال
پیشگه چون جویم و آهنگ پیشان چون کنم
در بن هر موی صد بت بیش میبینم عیان
در میان این همه بت عزم ایمان چون کنم
نه ز ایمانم نشانی نه ز کفرم رونقی
در میان این و آن درمانده حیران چون کنم
چون نیامد از وجودم هیچ جمعیت پدید
بیش ازین عطار را از خود پریشان چون کنم
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹
چشمان پراز احساس،آن برق نگاه تو
وابسته شدم آخر،این است گناه تو
لب بسته غزل خوانی،باچشم پُراز نازَت
در بین همه غمها ، چشم تو پناه تو
#حمیدرضا_ضیافتی_برخوردار
@takbitnab
🌹🌹🌹
جفا مکن که جفا رسم دلربائی نیست
جدا مشو که مرا طاقت جدائی نیست
مدام آتش شوق تو در درون منست
چنانکه یکدم از آن آتشم رهائی نیست
وفا نمودن و برگشتن و جفا کردن
طریق یاری و آئین دل ربائی نیست
ز عکس چهرهٔ خود چشم ما منور کن
که دیده را جز از آن وجه روشنائی نیست
من از تو بوسه تمنی کجا توانم کرد
چو گرد کوی توام زهرهٔ گدائی نیست
به سعی دولت وصلت نمیشود حاصل
محققست که دولت به جز عطائی نیست
عبید پیش کسانی که عشق میورزند
شب وصال کم از روز پادشاهی نیست
#عبید_زاکانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو را چه غم که یکی در غمت به جان آید
که دوستان تو چندان که میکشی بیشند
مرا به علت بیگانگی ز خویش مران
که دوستان وفادار بهتر از خویشند
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
باز آی دلبـــرا! که دلم بی قـرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مستِ میپرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
سیـری مبـــــاد سوخته ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمهٔ شیرین گوار توست
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست!
ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست ...
#هوشنگ_ابتهاج
@takbitnab
🌹🌹🌹
بی رخت از پا فتادم، بی لبت رفتم ز دست
قدر گل بلبل شناسد، قدر باده می پرست
زاهد، از بدنامیم دیگر مترسان، زانکه من
گر برآرم نام نیکو، پیش بدنامان بد است
#امیرخسرو_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل
هر کو شنید گفتا لله در قائل
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
از شافعی نپرسند امثال این مسائل
گفتم که کی ببخشی بر جان ناتوانم
گفت آن زمان که نبود جان در میانه حائل
دل دادهام به یاری شوخی کشی نگاری
مرضیه السجایا محموده الخصائل
در عین گوشه گیری بودم چو چشم مستت
و اکنون شدم به مستان چون ابروی تو مایل
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم
و از لوح سینه نقشت هرگز نگشت زایل
ای دوست دست حافظ تعویذ چشم زخم است
یا رب ببینم آن را در گردنت حمایل
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
شرط کردی تا بمیرم تا بفهمی عاشقم
مرگ را هم می پذیرم تا بفهمی عاشقم
روز و شب آواز خواند و جان سپرد این مرغ عشق
سالها کردی اسیرم تا بفهمی عاشقم
رفتی و هر ثانیه شلاق ها زد بر تنم
بی کسی ها کرد پیرم تا بفهمی عاشقم
روزگاری را در این هفتاد خوان زندگی
در نبرد دیو و شیرم تا بفهمی عاشقم
نیست یادت؟! کاش می شد مثل ایام قدیم
باز دستت را بگیرم تا بفهمی عاشقم
#وحید_صدیقی
@takbitnab
🌹🌹🌹
چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمیگیرد
سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است
چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمیگیرد
من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار
اگر میگیرد این آتش زمانی ور نمیگیرد
خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت
دری دیگر نمیداند رهی دیگر نمیگیرد
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
پلکهايم گشته خيس از گريهی تنهايیام
پایِ غرقِ تاولم باشد ز رهپيمايیام
در کلاس زندگی، مشقم کوير است و سراب
چون ندارد فَروِدينی سينهی صحرايیام
موجِ طوفانزای غم در چار فصل زندگی
روز و شب درمینوردد اين دل دريايیام
بس که با شبها نشستم، گفتم از دلتنگیام
تيرِ تاريکی شکسته شيشهی بينايیام
مرغ روحم در قفس از شبنشينی خستهاست
تا بياسايم دمی، محتاج يک لالايیام...
#مختار_حقیقت
@takbitnab
🌹🌹🌹