eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.4هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
میم تومادر مادرچه توان گفت ز اوصاف و وفایت. هرگز نتوان تسویه گردد حسابت. ثبت است بدهکاری ما گوشه دفتر. در چرتگه نگنجد زدن خورده کتابت. از بسکه زمهرت سخن آورده بزرگان. در شعر نگنجد که نویسم زصفاتت. تاج سر هر خانه و کاشانه تو هستی. از جان و دل اولاد رود جان بفدایت. گرم است حریم و حرم خانه به عشقت. تسکین بدهد طفل غش از گریه صدایت. زیبایی این اسم خوش وشاد و قشنگت. برتاج فلک جلوه نما گشته نمایت. گویند که تو از زادن ما اهل بهشتی. خواهم ز خدا عذر چو کم کرده نگاهت. باید بزم بوسه بصد شوق به پایت. جایی که بهشت در مثل آورده خدایت. بشکسته قلم در کشش میم تو مادر. چون شهد شکر میکشم الفاظ رسایت. افخم نتواند بدهد دین تو هرگز. عفوش بکن و گو که ببخشیده نهایت. @takbitnab 🌹🌹🌹
شهدلبت نفت چراغ دل من است. زاینسان دلم ز هوای تو روشن است. حرفِ مخالفی اگر بزنی برخلاف عشق. همچون گلوله آتش به خرمن است. @takbitnab 🌹🌹🌹
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند دل اگر تنگ شود مِهر تبدل نکند دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست سر و جان خواه که دیوانه تأمل نکند سِحر گویند حرامست در این عهد ولیک چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند غرقه در بحر عمیق تو چنان بی‌خبرم که مبادا که چه دریام به ساحل نکند به گلستان نروم تا تو در آغوش منی بلبل ار روی تو بیند طلب گُل نکند هر که با دوست چو سعدی نفسی خوش دریافت چیز و کس در نظرش باز تخیل نکند @takbitnab 🌹🌹🌹
زلف تو در کمندِ جنون می‌کشد مرا خوش‌خوش به کوی عشق درون می‌کشد مرا هرجا که می‌گریزم از این فتنه، ناگهان عشقت عنان‌گرفته برون می‌کشد مرا من دل نمی‌دهم به لب و چشم او، که یار گاه از فسانه، گَه به فسون می‌کشد مرا بر خاک آستان تو گریَم به خون دل چون خاک می‌دواند و خون می‌کشد مرا «شاهی»! به کوی عشق مکن بعد از این قرار کاین دل به گوشه‌های جنون می‌کشد مرا... @takbitnab 🌹🌹🌹
حل می شود شکوهِ غزل در صدای تو ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو هر شب به روز آمدنت فکر می کنم هر صبح بی قرارترینم برای تو @takbitnab 🌹🌹🌹
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را چون شیشه‌های دیدهٔ ما پرگلاب کن ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد ساقی به دور بادهٔ گلگون شتاب کن بگشا به شیوه نرگس پرخواب مست را وز رشک چشم نرگس رعنا به خواب کن بوی بنفشه بشنو و زلف نگار گیر بنگر به رنگ لاله و عزم شراب کن زآنجا که رسم و عادت عاشق‌کشی توست با دشمنان قدح کش و با ما عتاب کن همچون حباب دیده به روی قدح گشای وین خانه را قیاس اساس از حباب کن حافظ وصال می‌طلبد از ره دعا یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن @takbitnab 🌹🌹🌹
چه کنم با دلِ شوریدهء دیوانهء مست که دگر باره سرآسیمه شد و رفت از دست پیش از این گر به‌جوانی قدمی می‌رفتی گفتمی آری در طبعِ جوان شوری هست باز پیرانه سرم واقعه‌ای پیش آورد که نخواهد ز بلایی که در افتاد برست گفتمش توبه کن ای غافل از این دل‌بازی کرد و ناکرد همان است و همان باز شکست التفاتش نه و شرمش نه و تیمارش نه کارش این است و جزین کار ندارد پیوست بر دلِ هر دلی آخر چه مُعوَّل باشد مگس است این مثلِ عام که بر مار نشست چه کند در خمِ ابرویِ کمان افتاده هیچ دل جان نبرد عاقبت ارغمزه پرست غصّه‌ها دارم از آن رفته و برگشته زمن غبنِ صیّاد بود صید که از دام بجست صبغه‌الله نتوان کرد به تزویر دگر نقشِ آموخته از ما نتوان بر ما بست بر کسی هیچ حرج نیست نزاری خاموش همه مستیِّ قدیم است ز مبدایِ الست @takbitnab 🌹🌹🌹
آن که باشد که تو را بیند و عاشق نشود؟ یا به عشق تو مجرد ز علایق نشود؟ با تو داردم زازل سابقه عشق ولی کار بخت است و عنایت به سوابق نشود در سرم هست که خاک کف پای تو شوم من برینم، مگر بخت موافق نشود شعله آتش دل، سر به فلک باز نهاد دارم امید که دودش به تو لاحق نشود می‌کند دست درازی سر زلفت مگذار تا به رغم دل من با تو معانق نشود هر که این صورت و اخلاق و معانی دارد که تو داری، ز چه محبوب خلایق نشود؟ شب به یاد تو کنم زنده گواهم صبح است روشن این قول به بی‌شاهد صادق نشود با دهان و لب تو جان مرا رازی هست همه کس واقف اسرار دقایق نشود کار کن کار که کار تو میسر سلمان به عبارات خوش و نکته رایق نشود @takbitnab 🌹🌹🌹
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن دور فلک درنگ ندارد شتاب کن زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب کن خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن روزی که چرخ از گل ما کوزه‌ها کند زنهار کاسه سر ما پرشراب کن ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم با ما به جام باده صافی خطاب کن کار صواب باده پرستیست حافظا برخیز و عزم جزم به کار صواب کن @takbitnab 🌹🌹🌹
تمام روز نگاه من به چشمهای زندگیم خیره گشته بود به آن دو چشم مضطرب ترسان که از نگاه ثابت من می گریختند و چون دروغگویان به انزوای بی خطر پلکها پناه می آوردند...! @takbitnab 🌹🌹🌹
یکی را دست حسرت بر بناگوش یکی با آن که می‌خواهد در آغوش نداند دوش بر دوش حریفان که تنها مانده چون خفت از غمش دوش نکوگویان نصیحت می‌کنندم ز من فریاد می‌آید که خاموش ز بانگ رود و آوای سرودم دگر جای نصیحت نیست در گوش مرا گویند چشم از وی بپوشان ورا گو برقعی بر خویشتن پوش نشانی زان پری تا در خیالست نیاید هرگز این دیوانه با هوش نمی‌شاید گرفتن چشمه چشم که دریای درون می‌آورد جوش بیا تا هر چه هست از دست محبوب بیاشامیم اگر زهرست اگر نوش مرا در خاک راه دوست بگذار بر او گو دشمن اندر خون من کوش نه یاری سست پیمانست سعدی که در سختی کند یاری فراموش @takbitnab 🌹🌹🌹
امشب به دور از تو دلم غمگین و خونبار است در سینه ی غمدیده ام آشوب بسیار است دردی که دارم می کشم از سرنوشت ماست انگار دنیا از من و تو سخت بیزار است دنیا به دور از چشم زیبایت به کامم نیست از داغ عشقت روزگارم تلخ و دشوار است در حسرتت تا صبحدم سردرگریبانم چشم حزین و خسته ام بی وقفه بیدار است ای کاش می دیدی چه آمد بر سرم از عشق عمری ست دنیا بر سر این مرد، آوار است @takbitnab 🌹🌹🌹
عاقلی بودم به عشق یار دیوانه شدم آشنائی یافتم ازخویش بیگانه شدم رشتهٔ شمع وجودم آتش عشقش بسوخت عارفانه با خبر از ذوق پروانه شدم آمدم رندانه در کوی خرابات مغان جام می را نوش کردم باز مستانه شدم مدتی با زاهدان در زاویه بودم مقیم چون ندیدم حاصلی دیگر به میخانه شدم راز جانانه اگر جوئی بجو از جان من زان که جان کردم فدا همراز جانانه شدم خم می را سر گشودم جام می دارم به دست توبه را بشکستم و در بند پیمانه شدم چشم مست نعمت الله در نظر دارم مدام عیب من کم کن اگر سرمست و دیوانه شدم @takbitnab 🌹🌹🌹
دست من و تنهای هر قدر که بگویی سرد است ، تاثیر زمستان نیست ، اینجا، دل پژمرده، تنها دل آدم نیست ، هر جا که نگاهت رفت ، هر چیز که اینجا هست ، درگیر زمستانیست ، تنهایی انسان است ، گویی که زمستان است ، یک جرعه شراب ناب ، یک مزه ی سردرگم ، یک ساقی پا بر جا ، یک دوست بی همتا ، چیزی تو نمیبینی ، یک دست فقط یک دست ، آواره و سرگردان ، آن دست تهی از دست ، هر قدر بگویی سرد است ، دست من و تنهای ، ظلم است ، وقتی که تو اینجایی ، وقتی که تو اینجایی ،... @takbitnab 🌹🌹🌹
ای قد و بالای تو حسرتِ سرو بلند خنده نمی‌آیدت، بهر دل من بخند ای ز تو عالم بجوش، لطف کن، ارزان فروش خندهٔ‌شیرین نوش راست بفرما، بچند؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
شب وداع و غم هجر و درد تنهایی دل شکسته و محزون کجا شکیبایی سواد دیده ی من روشنی ز روی تو یافت مرو مرو که ز چشمم برفت بینایی @takbitnab 🌹🌹🌹
نه آسان دیدنِ رویت، نه ممکن دوری از کویت ندانم چون کنم، در وادیِ حیرت گرفتارم .... @takbitnab 🌹🌹🌹
بر سر کوی دلارام، به جان می‌گردم روز و شب در پی دل، گرد جهان می‌گردم غم دوران جهان کرد مرا پیر و چه غم بخت اگر یار شود باز جوان می‌گردم @takbitnab 🌹🌹🌹
درد تو به جان خریدم و دم نزدم درمان تو را ندیدم و دم نزدم از حرمت درد تو ننالیدم هیچ آهسته لبی گزیدم و دم نزدم... @takbitnab 🌹🌹🌹
مرا تو جان عزیزی و یار محترمی به هر چه حکم کنی بر وجود من حکمی غمت مباد و گزندت مباد و درد مباد که مونس دل و آرام جان و دفع غمی @takbitnab 🌹🌹🌹
ای ز غمِ فراقِ تو جانِ مرا شکایتی بر در تو نشسته‌ام منتظرِ عنایتی گرچه بمیرم از غمت‌ هم‌ نکنی به من نظر ور همه خون کنی دلم، هم نکنم شکایتی @takbitnab 🌹🌹🌹
من با صدایِ نفس کشیدنت هم عاشقی می کنم... حتی اگر آرام و بی صدا، خودم را بگذارم در دست‌هات و بروم! حتی وقتی از کنارت رد شوم، برای پرت نشدنِ حواست بویِ تنت را پُک بزنم... نه! تو را با هیچ چیز عوض نمیکنم! حتی با زندگی. @takbitnab 🌹🌹🌹
‌زن که باشی نمی توانی انکار کنی تشنه ی بوی تن مردت هستی همیشه و هر لحظه دست خودت نیست زن که باشی آفریده می شوی برای عشق ورزیدن برای نگاههای مهربانانه برای بوسه های آتشین... @takbitnab 🌹🌹🌹
منم آنکس که میسازد کنار تو جهانش را در آغوش تو میبیند بهشت جاودانش را تو آن‌ هستی که‌ میبخشد، دمادم مِهر برعالم همانند درختی بر، اهالی سایه بانش را مرا اینگونه میخوانند "همان ‌دیوانه ‌عاشق که چشمان ‌سیه ‌پوشی ازو بِسْتانده‌ جانش را بنازم بر وفای گل که حتی بعد پژمردن زِعطرش میتوان فهمید نشان باغبانش را تو دریای دل خود را به من بسپار وفارغ باش که غم هرگز نیافرازد به دریا بادبانش را اگرچه شاعرت هستم، به توصیفت شوم عاجز من از دریای تو بردم فقط یک استکانش را @takbitnab 🌹🌹🌹
بخت آن ندارم که یارم کند یاد من حال من که گوید،که گوید به صیاد من گرچه شده دل زار گرفتاربه بیداد او عاقبت رسد عشق،رسد عشق به فریاد من ساقیا کجایی ،کجایی که در آتشم وز غمش ندانی ،ندانی چه ها می کشم @takbitnab 🌹🌹🌹