eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
از چشم تو به منظره‌ی روشنی، دری‌ست صبحی که با تو صبح شود، صبح دیگری‌ست روشن شده‌ست چشمِ جهان از نگاه تو ای آنکه در نگاه تو، از مهر منظری‌ست گاهی به آفتاب اگر خیره می‌شوی این هم عنایتی‌ست که از ذرّه‌پروری‌ست در حلقه‌ی سماعِ نگاهت جهان خوش است چرخی بزن که رقص تو را زهره، مشتری‌ست هر دفتری که از تو نگوید، سیاهه‌است هر مصرعی که وصف تو را گفته، دفتری‌ست با بی‌کرانِ چشم تو ای آیه‌ی غزل ما را چه احتیاج به مضمون دیگری‌ست...؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر می‌آیی، مرا بنگر که چشم‌هایم را آتش زده‌ام تا مشعلی به دست‌های شما بسپارم... @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر هوس‌طلبی، دل تهی کن از غم عشق که پُر شود ز هوا شیشه‌ای که خالی شد @takbitnab 🌹🌹🌹
ای کاش که من بدانمی کیستمی در دایرهٔ حیات با چیستمی گر پنبهٔ غفلتم نبودی در گوش بر خود به هزار دیده بگریستمی - رباعی شمارهٔ ۱۷۵۰ @takbitnab 🌹🌹🌹
خانه در حسرتت ای ماه، همیشه ابریست دوری از تو، بخدا تجربه ی خوبی نیست "عشق" پیچیده ترین کشف بشر در "هیچ" است! راستی، فلسفه ی عشق نمی دانی چیست؟ هرکسی عشق تو را در غزلم حس کرده آفرین گفته و داده ست به چشمانت بیست چارراه دل من از سه طرف مسدود است رد شو، مانند همه پشت ترافیک نایست این غزل،درددل ماهی رود و ماه است ماهی از حسرت ماهش همه ی عمر گریست بعد فهمید که ماه،عاشق خورشید شده خشک شد اشکش ...اما دو سه شب بیش نزیست! @takbitnab 🌹🌹🌹
آدمـی گاهی درون غصـه پنـهـان می شــود در هوای بی کسی ها خیس بـاران می شود در سـرای تیـره بختی بـا هـزاران درد و غم فصل پاییز و بهـارش چون زمستان میشود گـر گـرفـتــار نـگاری خـوش قد و بـالا شـود در فراقـش خانـه ی دل عـین زندان میشود خیـره می گردد به چشمان سیاه و دلکشش در قـفـای نرگس مستش پریشان می شـود می سپارد دل بـه دریای جنـون دیوانـه وار زورق بشکسته اش در گیر طوفان می شود گرچه او دارد به دل داغی زمعشوقش، ولی عاقبـت این زخمـهای کهـنه درمان می شود می زنـد دل را بـه دریـا بـا گدار و بی گــدار همدم صـد نـاله ی نی در نـیسـتان میشـود می نـشـیند در مسـیـر بـوی عـطـر زلـف یـار دیـده از شـوق وصـالش غـرق باران میشود بغض دیرینی گلویش می فشارد روز وشب رفـته رفـته درد بی مهری نمایان می شود @takbitnab 🌹🌹🌹
واپس مانی ز یار واپس باشی از شاخ درخت بگسلی خس باشی در چشم کسی تو خویش را جای کنی تو مردمک دیدهٔ آن کس باشی - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۹۷۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
باور کن جهان عاریت را اعتباری نیست باور کن خزان زندگانی را بهاری نیست باور کن چو باید زین جهان رفتن بساط خویش را برچین که از دام اجل راه فراری نیست باور کن اگر خواهی سعادت پیشه کن تقوای ایزد را که از تقوا نکوتر هیچ کاری نیست باور کن پناه آور ز وسواس شیاطین بر خدا ای دوست که از دشمن به جز کین انتظاری نیست باور کن توکل کن بخالق شکر نعمت را بجای آور که جز خالق بشر را هیچ یاری نیست باور کن بروز شادکامی ها غنیمت دان سلامت را که چون از پا درافتی غمگساری نیست باور کن عزیزم در جوانی راه طاعت پیشه کن زیرا به پیری چون رسی حال و قراری نیست باور کن اگر چه گل بود با خار امّا فاش می گویم به گل زار محبت هیچ خاری نیست باور کن مشو مغرور بر طاعت حذر کن از ریا زیرا عبادت با ریا را هیچ باری نیست باور کن شود خاک این تن خاکی «مقدم» آنچه می¬ماند زکــار نیک بهتر یادگاری نیســت باور کن @takbitnab 🌹🌹🌹
تو به بارانی می‌مانی که هواشناسی هرچه پیش‌بینی‌اش می‌کند، نمی‌آید... @takbitnab 🌹🌹🌹
تو آمدیّ و جهانی سیاه‌لشکر شد به حُسن‌های تو اکنون سپاه می‌گویند @takbitnab 🌹🌹🌹
در شام من، ستاره‌ی دنباله‌دار باش چرخی بزن که نامتناهی ببینمت @takbitnab 🌹🌹🌹
کار هرکس از پریشانی به سامانی رسید غیر کار من که در سامان پریشان است و بس! @takbitnab 🌹🌹🌹
از دمِ تیغِ دو ابروت، به جولانگه عشق همچنان برگ خزان سر به زمین می‌ریزد @takbitnab 🌹🌹🌹
جان روز چو مار است به شب چون ماهی بنگر که تو با کدام جان همراهی گه با هاروت ساحر اندر چاهی گه در دل زهره پاسبان ماهی - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۸۲۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر چه دیوار افکند سایه دراز باز گردد سوی او آن سایه باز این جهان کوهست و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا ... _دفتر_اول @takbitnab 🌹🌹🌹
(س) کیست زهرا(س) حبیبۀ معبود پارۀ جان احمد محمود در حریمش به امر حق جبریل با ادب می گرفت اذن ورود کیست زهرا که جرم آدم را حق تعالی به حرمتش بخشود کشتی نوح را کرامت او رهنما شد به ساحل مقصود یاد او شد امان ابراهیم تا که شد سرد آتش نمرود با توسل بذات او موسی در دل رود نیل ایمن بود با جواز محبتش عیسی شد خلاص از صلیب قوم جهود خضر با پرتو محبت او ره به آب حیات می پیمود چون خدایش ستوده در قرآن بخدا وصف اوست نامحدود با توسل بذات حضرت او گشت مقبول توبه داود فــاطمه ای شفیعۀ عرصات بر جمال و جلال تو صلوات @takbitnab 🌹🌹🌹
دل پیش دارد از سر زلفت شبی دراز آن طاقت از کجا که به پایان رساندش؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
ای چون علم بلند در صحرائی وی چون شکر شگرف در حلوائی زان میترسم که بدرگ و بدرائی در مغز تو افکند دگر سودائی - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۷۱۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
مشهد الرضا(ع) قبلۀ دل¬ها شهر مشهد که قبلۀ دل هاست تاج رفعت به تارک دنیاست ارض توس است و قطعه ای ز بهشت وادی امن زادۀ موساست اهل دل را هماره دیده و دل سوی این آستان جود و سخاست کعبه را اغنیا طواف کنند این حرم حج و کعبه فقراست خاک او توتیای چشم ملک کوی او باغ جنت المأواست به کجا میروی پی درمان این حریم رضا و دار شفاست صبحگاهان که سرزند خورشید اولین بوسه گاه او اینجاست نور تا عرش میرسد از فرش این زمین جلوه گاه عرش خداست او نه تنها که ضامن آهوست بلکه از مهر ضامن الغرباست پارۀ جان خواجه لولاک گل بی خار گلشن طاهاست صف بصف قدسیان برای طواف زین مکان تا به عالم بالاست ای صبا مژده ده به خضر و بگو که بیا چشمۀ بقا اینجاست شمس تابان و چلچراغ سپهر بقعه و بارگاه شمس ضحاست ساکنان سرادق ملکوت چشم امیدشان بر این درگاست نزند دست رد به سینه کس چون رئوفست و جان مهر و وفاست پرچم روی بام گنبد او سوی جنت دلیل و راهنماست این حرم این جلالت و عظمت طاق در زیر گنبد میناست هر دلی چون کبوتری عاشق سوی این بارگاه عشق رهاست عطر گیسوی حوریان بهشت شمّه ای زین رواق و صحن و سراست قلب ایران و جلوۀ جانان حرم قدسی امام رضاست زین حرم تا بهشت راهی نیست سایه اش مثل سایه¬ی طوباست وصف من ذرّه است و او خورشید مدح من قطره در بر دریاست شعر من گرچه نارساست ولی یا رضا مستحق یک امضاست تــــو پناهی تمام عالم را لطف کن از کرم «مقدم» را @takbitnab 🌹🌹🌹
آمد ز در، به‌پای ستاد و سلام کرد ننْشسته، کار مجلسیان را تمام کرد آشوب و فتنه این‌همه اَندر زمانه چیست، در عهد ما اگر نه قیامت قیام کرد؟ پوشید روی دلبری خویشتن ز من نادان در این گمان که به من احترام کرد! بر لب رسید جان من از رنج انتظار تا مِی‌فروش، باده ز ساغر به جام کرد آن‌کس که کرد تیغ تو بر عاشقان حلال بر غیر دوست، دیدن رویت حرام کرد خرّم کسی که با تو شبی آورد به روز خوشدل کسی که با تو یکی روز، شام کرد لعلت دمید جان نویی در تنِ جهان چشمت نگر، به غمزه‌گری قتل عام کرد! نقّاشِ دهر، صورتی از حُسن و دلبری ابداع کرد و دلبر «آزاد» نام کرد... @takbitnab 🌹🌹🌹
بازهم سرشکسته‌ام کردی ای دل ساده! خسته‌ام کردی پر و بالت نداده بودم کاش که چنین دست‌بسته‌ام کردی مثل آیینه‌ها ترک خوردی خُرد و از خود گسسته‌ام کردی ایستادی مقابلم یک عمر بُهتِ در خود نشسته‌ام کردی چوبِ عقلِ زمانه را خوردی عاقبت سرشکسته‌ام کردی... @takbitnab 🌹🌹🌹
ای دست برده از همه خوبان به دلبری ناوردمت به دست و بماندم ز دلبری کارم ز دست رفت چو بردی دلم تمام دستی تمام داری در کار دلبری! ای در صف جمال، زبردست نیکُوان در حُسن، زیردست تو هم حور و هم پری جانم به دست توست، خوش آمد تو را، ببَر دست خوش تواَم که ز جانم تو خوش‌تری... @takbitnab 🌹🌹🌹
در نفی تو عقل را امان نتوان دید جز در ره اثبات تو جان نتوان داد با اینکه ز تو هیچ مکان خالی نیست در هیچ مکان ترا نشان نتوان داد - رباعی شمارهٔ ۶۸۴ @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر نشد که به شکل دوا بیایی، پس به شکل قحطی و درد و بلا بگیر مرا! @takbitnab 🌹🌹🌹
گذشتی از من و گفتی صلاح‌مان دوری‌ست به‌خیر نیست شبم بعد خیرخواهی تو @takbitnab 🌹🌹🌹