eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
چونی و چه باشد چون تا قدر تو را داند جز پادشه بی‌چون قدر تو کجا داند عالم ز تو پرنورست ای دلبر دور از تو حق تو زمین داند یا چرخ سما داند این پرده نیلی را بادیست که جنباند این باد هوایی نی بادی که خدا داند خرقه غم و شادی را دانی که که می‌دوزد وین خرقه ز دوزنده خود را چه جدا داند اندر دل آیینه دانی که چه می‌تابد داند چه خیالست آن آن کس که صفا داند شقه علم عالم هر چند که می‌رقصد چشم تو علم بیند جان تو هوا داند وان کس که هوا را هم داند که چه بیچارست جز حضرت الاالله باقی همه لا داند شمس الحق تبریزی این مکر که حق دارد بی مهره تو جانم کی نرد دغا داند - غزل شمارهٔ ۶۱۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
غیر حق باطلست تا دانی عقل از این غافل است تا دانی موج بحریم و عین ما آبست عالمش ساحلست تا دانی هر که عالم نشد به علم رسول به خدا جاهلست تادانی آنکه دانست این سخن به تمام بندهٔ کاملست تا دانی هر تجلی که بر دلت آید از خدا نازل است تا دانی هر که غیر از خداست ای درویش همه بی حاصل است تا دانی کشتهٔ عشق و زنده ام جاوید سیدم قاتل است تا دانی - غزل شمارهٔ ۱۴۶۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت بفرما لعل نوشین را که زودش باقرار آرد در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد - غزل شمارهٔ ۱۱۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
همین که می‌خندی دوباره دلم ضعف می‌رود دوباره واژه‌ها صف می‌کشند برای سرودنت، برای بوسیدنت دوباره بیچاره‌ات می‌شوم دوباره عاشقت... @takbitnab 🌹🌹🌹
به سان ایوان خانه‌ای به خواسته‌ام اشراف دارم و کافی است دست زنی در دستم باشد تا آزادی‌ام را در آغوش گیرم و جزر و مد هم از نو در تنم آغاز گردد. @takbitnab 🌹🌹🌹
کوچه پس کوچه های قلبت چه جای امنی برای قدم های من است دوست داشتنت قشنگ، عشقت پر از امنیت و خواستنت پر از لطافت است حالا با این همه خوبی چرا من هم تو را نخواهم؟ میخواهمت جان دلم با تمام قلبم @takbitnab 🌹🌹🌹
در حریر بنفش به شعری میمانی نا نوشته نا خوانده اما تا دلت بخواهد زیبا و عاشقانه ! @takbitnab 🌹🌹🌹
چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد چه بسی نعره مستان که ز گلزار برآمد ز رخ ماه خصالش ز لطیفی وصالش همه را بخت فزون شد همه را کار برآمد @takbitnab 🌹🌹🌹
دفتـر شعرم را که میگشایم مُشتی از تـو بیرون میریزد هوا به تو آغشته میشود! و میترسم که نکند یک شهـر عاشقت بشود آهای.. دردانـه ی برگ برگِ نوشته ها از تـو گفتن چه عالـمی دارد ... @takbitnab 🌹🌹🌹
دستِ مرا بگیر که باغ نگاهِ تو چندان شکوفه ریخت که هوش از سَرم ربود... @takbitnab 🌹🌹🌹
عمر که بی‌عشق رفت هیچ حسابش مگیر آب حیاتست عشق در دل و جانش پذیر هر که جز عاشقان ماهی بی‌آب دان مرده و پژمرده است گر چه بود او وزیر عشق چو بگشاد رخت سبز شود هر درخت برگ جوان بردمد هر نفس از شاخ پیر هر که شود صید عشق کی شود او صید مرگ چون سپرش مه بود کی رسدش زخم تیر سر ز خدا تافتی هیچ رهی یافتی جانب ره بازگرد یاوه مرو خیر خیر تنگ شکر خر بلاش ور نخری سرکه باش عاشق این میر شو ور نشوی رو بمیر جمله جان‌های پاک گشته اسیران خاک عشق فروریخت زر تا برهاند اسیر ای که به زنبیل تو هیچ کسی نان نریخت در بن زنبیل خود هم بطلب ای فقیر چست شو و مرد باش حق دهدت صد قماش خاک سیه گشت زر خون سیه گشت شیر مفخر تبریزیان شمس حق و دین بیا تا برهد پای دل ز آب و گل همچو قیر - دیوان شمس - غزلیات - غزل شمارهٔ ۱۱۲۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
هزار جهد بکردم که یار من باشی مرادبخش دل بی‌قرار من باشی چراغ دیده شب زنده دار من گردی انیس خاطر امیدوار من باشی چو خسروان ملاحت به بندگان نازند تو در میانه خداوندگار من باشی از آن عقیق که خونین دلم ز عشوه او اگر کنم گله‌ای غمگسار من باشی در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند گرت ز دست برآید نگار من باشی شبی به کلبه احزان عاشقان آیی دمی انیس دل سوکوار من باشی شود غزاله خورشید صید لاغر من گر آهویی چو تو یک دم شکار من باشی سه بوسه کز دو لبت کرده‌ای وظیفه من اگر ادا نکنی قرض دار من باشی من این مراد ببینم به خود که نیم شبی به جای اشک روان در کنار من باشی من ار چه حافظ شهرم جوی نمی‌ارزم مگر تو از کرم خویش یار من باشی - غزل شمارهٔ ۴۵۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
سوختی جانم چه می‌سازی مرا بر سر افتادم چه می‌تازی مرا در رهت افتاده‌ام بر بوی آنک بوک بر گیری و بنوازی مرا لیک می‌ترسم که هرگز تا ابد بر نخیزم گر بیندازی مرا بندهٔ بیچاره گر می‌بایدت آمدم تا چاره‌ای سازی مرا چون شدم پروانهٔ شمع رخت همچو شمعی چند بگدازی مرا گرچه با جان نیست بازی درپذیر همچو پروانه به جانبازی مرا تو تمامی من نمی‌خواهم وجود وین نمی‌باید به انبازی مرا سر چو شمعم بازبر یکبارگی تا کی از ننگ سرافرازی مرا دوش وصلت نیم شب در خواب خوش کرد هم خلوت به دمسازی مرا تا که بر هم زد وصالت غمزه‌ای کرد صبح آغاز غمازی مرا چو ز تو آواز می‌ندهد فرید تا دهی قرب هم آوازی مرا - غزل شمارهٔ ۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
از سر کوی تو گر عزم سفر می‌داشتم می‌زدم بر بخت خود پایی که برمی‌داشتم داشتم در عهد طفلی جانب دیوانگان می‌زدم بر سینه هر سنگی که برمی‌داشتم زندگی را بیخودی بر من گوارا کرده است می‌شدم دیوانه گر از خود خبر می‌داشتم دل چو خون گردید، بی‌حاصل بود تدبیرها کاش پیش از خون شدن دل از تو برمی‌داشتم می‌ربودندم ز دست و دوش هم دردی‌کشان چون سبو دست طلب گر زیر سر می‌داشتم می‌فشاندم آستین بر رنگ و بوی عاریت زین چمن گر چون خزان برگ سفر می‌داشتم جیب و دامان فلک پر می‌شد از گفتار من در سخن صائب هم‌آوازی اگر می‌داشتم - غزل شمارهٔ ۱۰۲ @takbitnab 🌹🌹🌹
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است حیف باشد که ز کار همه غافل باشی نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف گر شب و روز در این قصه مشکل باشی گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی - غزل شمارهٔ ۴۵۶ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر داد کنی درخور خود داد کنی بیچاره کسی را که تواش یاد کنی گفتی تو که بسیار بیادت کردم من میدانم که چون مرا یاد کنی - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۹۱۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
نیست در رفتن دل هیچ گناهی از من کششی دیده ام از جلوه یاری که مپرس @takbitnab 🌹🌹🌹
هدیه می دهم قلبم را با تمام شکوه دلتنگی را به حراج می گذارم به قیمت تمام شکوفه و سرسپرده ام به تو بهار جانم خواهان دردها و غم های توام به روز می شود نسخه ی عشق من به تو دلتنگی را بگذار آغوش بهار باز است برای تمام پاییزها @takbitnab 🌹🌹🌹
چه خوش گزیده‌امت از بساط حسن‌فروشان نه عاشق تو، که من عاشق بصیرت خویشم @takbitnab 🌹🌹🌹
 پیچیده اش می کنی این قصه سر و ته ندارد این قصه جاریست تا تو هستی و من برایِ هربار دیدنت هزار بار نقشه میکشم... هزار بار زیرِ لب با خود جملاتی می چینم که آخرش ختم خواهد شد ... به لال شدن پیشِ چشمانت...! @takbitnab 🌹🌹🌹
شعر گفتن عشق میخواهد و بهانه و و یک دل، پرنده دل من به بهانه ی عشقت بال میزند شاعرانه گی را و پرواز میکند تا اخرین بیت چشمانت @takbitnab 🌹🌹🌹
من بی‌دل و دل داده در راه تو افتاده والله که نمی‌دانم جای دگر افتادن... @takbitnab 🌹🌹🌹
در لحظه‌ی شیرین شكفتن! خورشید! چه فروغی به جهان می‌بخشید! چه شكوهی...! همه عالم به تماشا برخاست! ‌‌ @takbitnab 🌹🌹🌹
شنبه ات را گره زده ام به پیچک غزل هایم که عاشقانه هایش سبز کند هفت روزِ هفته ات را .... @takbitnab 🌹🌹🌹
سلام اعضای محترم کانال با توجه به بعضی مسائل پیش آمده فعلا کانال بروزرسانی نخواهد شد در صورتیکه عزیزان بخواهند از مطالب کانال استفاده نمایند با همین ای دی کانال در پیام رسان سروش پلاس و روبیکا در خدمت عزیزان هستیم .