نگٖارا، بیتو برگ جان ندارم
سر کفـر و غـم ایمان ندارم
به امید خیالت میدهم جان
وگرنه طاقت هجـران ندارم
#عراقی
@takbitnab
🌹🌹🌹
معشوق چون نقاب ز رخ در نمیکشد
هر کس حکایتی به تصور چرا کنند
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای صبا گر بگذری
بر کوی مهرافشان دوست
یار ما را گو سلامی،
دل همیشه یاد اوست...
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
یک قطره ی بی قرار در چشمِ زن است
تا دید دوباره چمدان دستِ من است
اما چمدان همیشه هم غمگین نیست
گاهی چمدان به معنیِ آمدن است
#آرش_شفایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
در وصل جمالش گل خندان منست
در هجر خیالش دل و ایمان منست
دل با من ومن با دل ازو درجنگیم
هریک گوئیم که آن صنم آن منست
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
از عطر دلاویز تو مستم نروی
خو کرده به دامان تو دستم نروی
کی گفته نیاز من به تو کم شده است
محتاج تر از همیشه هستم نروی
#ثریا_صفری
@takbitnab
🌹🌹🌹
ما کتاب کهنهای هستیم سر تا پا غلط!
خواندنیها را سراسر خواندهایم، امّا غلط!
سالها تدریس میکردم خطا را با خطا
سالها تصحیح میکردم، غلط را با غلط!
بی خبر بودم دریغا از اصولالدین عشق!
خط غلط، انشا غلط، دانش غلط، تقوا غلط!
دین اگر این است! بیدینان زِ ما مؤمنترند
این مسلمانیست آخر؟ لا غلط الّا غلط!
روز اوّل درسمان دادند، یک دنیا فریب
روز آخر مشق ما این بود: یک عُقبا غلط!
گفتنیها را یکایک هرچه باد و هرچه بود
شیخنا فرمود امّا یا خطا شد یا غلط!
گفتم از فرط غلطها دفتر دل شد سیاه!
گفت میدانم غلط داریم آخر تا غلط!
روی هر سطری که خواندیم از کتاب سرنوشت
دیدهی من یک غلط میدید و او صدها غلط!
یا رب از تو مغفرت زیباست، از ما اعتراف
یا رب از تو مرحمت میزیبد و از ما غلط!
#علیرضا_قزوه
@takbitnab
🌹🌹🌹
میرسی از راه و در یک شهر غوغا میشود
با حضورت روز معمولیم زیبا میشود ؛
بچگیهایم کنارت باز هم گل میکنند
دل دوباره غرق خواهشهای بی جا میشود!
هی تو را میخواهم از تو، بیشتر از روز قبل
از غرور من مگر یک ذرّه پیدا میشود؟
میزنی لبخند و فردا را میانجی میکنی
لعنتی آخر بگو کی بی تو فردا میشود؟!
تا قرار بعدی و تا وقت دیداری دگر
لحظههای من پر از افسوس و آیا میشود
بس که غمگینم برایت، یک جهان در حیرتند
این همه غم در دل آدم مگر جا میشود؟!
#مریم_صفری
@takbitnab
🌹🌹🌹
شمیــم پیرهنی با نسیــم صبح فرست !
که چشم در رهم ای گل
به بوی درمانت !
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بیار جام شرابی که رشک خورشید است
به جان عشق که از غیر عشق بیزارم
بیار آنک اگر جان بخوانمش حیف است
بدان سبب که ز جان دردهای سر دارم
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
دیشب خبرت هست که در مجلس اصحاب
تا روز نخفتیم من و شمع جگرتاب
از دست دل سوخته و دیده خونبار
یک لحظه نبودیم جدا ز آتش و از آب
#خواجوی_کرمانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
نمی دانم چه در پیمانه کردی
تو لیلی وش مرا دیوانه کردی
چه شد اندر دل من جا گرفتی
مکان در خانه ی ویرانه کردی
#عارف_قزوینی
@takbitnab
🌹🌹🌹
خورشیـد طلــوع پر طـلایم بفـرست
عطــر گل پــونه در هـــوایم بفـرست
برخاسته ام، چقدر جایت خالی ست
سـردم شده بوســه ای برایم بفرست
#شهراد_میدری
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای دل ز جان در آی که جانان پدید نیست
با درد او بساز که درمان پدید نیست
حد تو صبرکردن و خونخوردن است و بس
زیرا که حد وادی هجران پدید نیست
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹
نمیدانم دراین ایام،که یار قصدجفاکرده
ازاین حال دل زارم،که آیا او خبر دارد؟
منم وابسته برعشقش،تمام روز وشبهایم
سبوی چشم پراشکم،درآن سنگ دل اثردارد؟
#حمیدرضا_ضیافتی_برخوردار
@takbitnab
🌹🌹🌹
به پای شعله رقصيدند وخوش دامن كشان رفتند
كسي زان جمع دست افشان نشد دمساز خاكستر
تو پنداری هزاران نی در آتش كرده اند اینجا
چه خوش پر سوز می نالد، زهي آواز خاكستر!
#هوشنگ_ابتهاج
@takbitnab
🌹🌹🌹
خوش آب حیاتی است روان در نظر ما
عالم همه سیراب شد از رهگذر ما
از دیدهٔ ما آب روانست به هر سو
امید که جاوید بماند اثر ما
عمریست که در گوشهٔ میخانه مقیمیم
رندان همه سرمست فتاده به درما
ما غرقهٔ دریای محیطیم چو ماهی
ما را تو به دست آور و می جو خبر ما
سودا زدهٔ زلف پریشان نگاریم
تا در سر آن زلف چه آید به سر ما
خوش نقش خیالیست در این خلوت دیده
روشن بتوان دید ببین در نظر ما
هر میوه که در جنت اعلی نتوان یافت
از نعمت الله طلب و ز شجر ما
#شاه_نعمت_الله_ولی
@takbitnab
🌹🌹🌹
جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست
در عشق تو بی جسم همی باید زیست
از من اثری نماند این عشق ز چیست
چون من همه معشوق شدم عاشق کیست
#ابوسعيد_ابوالخير
@takbitnab
🌹🌹🌹
از برون خسته یاریم و درون رسته یار
لاجرم مست و طربناک و قوی بنیادیم
همه مستیم و خرابیم و فنای ره دوست
در خرابات فنا عاقله ایجادیم
هله خاموش بیارام عروسی داریم
هله گردک بنشینیم که ما دامادیم
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردندکوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکند
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد
فریادالعطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلندشد
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
وین صیددست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جانسوز تشنگی
دوداز زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که باخیل اشک و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطابکرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
#محتشم_کاشانی
🌹🌹🌹
من هوای خودم را مینوشم
و در دوردست خودم تنها نشستهام
انگشتم خاكها را زیر و رو میكند
و تصویرها را به هم میپاشد،
میلغزد، خوابش میبرد
تصویری میكشد تصویری سبز ؛
شاخهها ... برگها
روی باغهای روشن پرواز میكنم
چشمانم لبریز علفها میشود
و تپشهایم با
شاخ و برگها میآمیزد
میپرم، میپرم !
#سهراب_سپهری
@takbitnab
🌹🌹🌹
محـروم اگر شدم ز سر کوی او چه شد
از گلشـــن زمانه که بـوی وفـــا شنید
ســاقی بیا که عشق نــــدا میکند بلند
کان کس که گفت قصه ما هم ز ما شنید
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
زمان گذشت
زمان گذشت و شب روی شاخههای لخت اقاقی افتاد
شب پشت شیشههای پنجره سر میخورد
و با زبان سردش
ته ماندههای روز رفته را به درون میکشد
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
ما میتوانستیم زیباتر بمانیم
ما میتوانستیم عاشقتر بخوانیم
ما میتوانستیم بیشک ... روزی ... اما
امروز هم آیا دوباره میتوانیم ؟
نیمههای ناقص عشقیم و تا هست
از نیمههای خویش دور افتادگانیم
با هفتخوان این تو به تویی نیست، شاید
ما گمشده در وادی هفتاد خوانیم
چون دشنهای در سینه ی دشمن بکاریم ؟
مایی که با هر کس به جز خود مهربانیم
سقراط را بگذار و با خود باش امروز
ما وارثان کاسههای شوکرانیم
یک دست آوازی ندارد نازنینم
ما خامشان این دست های بیدهانیم
افسانهها، میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان کوچک بیداستانیم
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
خطّی نمی نویسی و یادی نمی کنی
شمعی فرست عاشق شب زنده دار را
پروانگان هوای طوافی نمی کنند
اشگ است و آه شمع سیه روزگار را
#شهریار
@takbitnab
🌹🌹🌹