اگرچه با غم عشقش خراب کرد مرا
دلم خوش است که او انتخاب کرد مرا
نخورده مست شدم تا شنیدم آن ساقی
به نام کوچکم آن شب خطاب کرد مرا
#حسین_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
به دل، هوای تو را دارم و بَر و دوشت
که تا سپیدهدم امشب کِشم در آغوشت
چنان نسیم که گلبرگها ز گل بکَند
برون کُنم ز تنت برگبرگِ تنپوشت
گهی کِشم به برت تنگ و دست در کمرت
گهی نهم سرِ پُرشور بر سرِ دوشت
چه گوشوارهای از بوسههای من خوشتر
که دانهدانه نشیند به لالهی گوشت
گریز و گمشدنِ ماهیانِ بوسهی من
خوش است در خزهی مخملِ بناگوشت
ترنمیست در آوازهای پایانی
که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت
چو میرسیم به آن لحظههای پایانی
جهان و هر چه در آن میشود فراموشت
چه آشناست در آن گفتوگوی راز و نیاز
نگاهِ من به زبانِ نگاهِ خاموشت
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
شراب عشق میدهی خمار میکنی مرا
شمیم مهر میدمی مهار میکنی مرا
تمام شعر شاملو تمام حس حافظی
وشعر میشوی شبی بهار میکنی مرا
زچشم سرخ فام تو دو تیر داغ میچکد
کمی نگاه میکنی شکار میکنی مرا
لب تو سیب میزند و گندمی به زلف هات
چه نان و بوسه ای کنون نثار میکنی مرا
شکوفه های داغ تو و عطر کوچه باغ تو
شکوه یاس هستی و بهار میکنی مرا
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹
باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد!
سخت است پیمبر شده باشیّ و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد!
آویخته از گردن من شاهکلیدی
این کاخِ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمیام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد...!
#حسین_جنتی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلم دردی نهان دارد در این دنیای تنهایی
غبارین وحشتی دارم از این شبهای تنهایی
نمیدانم چرا بیخود به دامم میکشد جبری
مگر صیاد دارد بیشه در صحرای تنهایی؟
به روحم شورش اندازد، به جانم افکنَد دردی
عجب هنگامهای دارم در این غوغای تنهایی
اگر بیباکتر گردم، به کویش شعله اندازم
زنم آتش به جان و جامه و سیمای تنهایی
دلا! بار دگر بشنو صدای سرد اندوهم
سرود خستهای دارم کنون در پای تنهایی...
#حنیفه_فریور_روستایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
وابسته به دنیای پر از درد شدیم
در زندگی محتاج به نامرد شدیم
تا چشم بهم گذاشتم عمر گذشت
ما شعله عشقیم که دلسرد شدیم
#فاطمه_حبیبی_مهریاس
@takbitnab
🌹🌹🌹
شراب عشق میدهی خمار میکنی مرا
شمیم مهر میدمی مهار میکنی مرا
تمام شعر شاملو تمام حس حافظی
وشعر میشوی شبی بهار میکنی مرا
زچشم سرخ فام تو دو تیر داغ میچکد
کمی نگاه میکنی شکار میکنی مرا
لب تو سیب میزند و گندمی به زلف هات
چه نان و بوسه ای کنون نثار میکنی مرا
شکوفه های داغ تو و عطر کوچه باغ تو
شکوه یاس هستی و بهار میکنی مرا
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹
باید که ز داغم خبری داشته باشد
هر مرد که با خود جگری داشته باشد
حالم چو دلیریست که از بخت بد خویش
در لشکر دشمن پسری داشته باشد!
سخت است پیمبر شده باشیّ و ببینی
فرزند تو دین دگری داشته باشد!
آویخته از گردن من شاهکلیدی
این کاخِ کهن بی که دری داشته باشد
سردرگمیام داد گره در گره اندوه
خوشبخت کلافی که سری داشته باشد...!
#حسین_جنتی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلم دردی نهان دارد در این دنیای تنهایی
غبارین وحشتی دارم از این شبهای تنهایی
نمیدانم چرا بیخود به دامم میکشد جبری
مگر صیاد دارد بیشه در صحرای تنهایی؟
به روحم شورش اندازد، به جانم افکنَد دردی
عجب هنگامهای دارم در این غوغای تنهایی
اگر بیباکتر گردم، به کویش شعله اندازم
زنم آتش به جان و جامه و سیمای تنهایی
دلا! بار دگر بشنو صدای سرد اندوهم
سرود خستهای دارم کنون در پای تنهایی...
#حنیفه_فریور_روستایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
به دل، هوای تو را دارم و بَر و دوشت
که تا سپیدهدم امشب کِشم در آغوشت
چنان نسیم که گلبرگها ز گل بکَند
برون کُنم ز تنت برگبرگِ تنپوشت
گهی کِشم به برت تنگ و دست در کمرت
گهی نهم سرِ پُرشور بر سرِ دوشت
چه گوشوارهای از بوسههای من خوشتر
که دانهدانه نشیند به لالهی گوشت
گریز و گمشدنِ ماهیانِ بوسهی من
خوش است در خزهی مخملِ بناگوشت
ترنمیست در آوازهای پایانی
که وقت زمزمه از سر برون کند هوشت
چو میرسیم به آن لحظههای پایانی
جهان و هر چه در آن میشود فراموشت
چه آشناست در آن گفتوگوی راز و نیاز
نگاهِ من به زبانِ نگاهِ خاموشت
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
داد چشمان تو در کشتن من دست به هم
فتنه برخاست چو بنشست دو بدمست به هم
هر یک ابروی تو کافیست پی کشتن من
چه کنم با دو کماندار که پیوست به هم؟!
شیخ پیمانهشکن، توبه به ما تلقین کرد
آه از این توبه و پیمانه که بشکست به هم
عقلم از کار جهان رو به پریشانی داشت
زلف او باز شد و کار مرا بست به هم
مرغ دل زیرک و آزادی از این دام محال
که خم گیسوی او بافته چون شست به هم
دست بردم که کِشم تیر غمش را از دل
تیر دیگر زد و بردوخت دل و دست به هم!
هر دو ضد را به فسون جمع توان کرد "وصال"!
غیر آسودگی و عشق که ننشست به هم...
#وصال_شیرازی
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام
ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن
همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی
دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام
بزمگاهی دل نشان چون قصر فردوس برین
گلشنی پیرامنش چون روضه دارالسلام
صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب
دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام
باده گلرنگ تلخ تیز خوش خوار سبک
نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام
غمزه ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ
زلف جانان از برای صید دل گسترده دام
نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن
بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام
هر که این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه
وان که این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
بیقراری سپهر از عشق است
گرم رفتاری مهر از عشق است
خاک یک جرعه از آن جام گرفت
که درین دایره آرام گرفت
دل بیعشق، تن بیجان است
جان از او زندهٔ جاویدان است
گوهر زندگی از عشق طلب!
گنج پایندگی از عشق طلب!
#عبدالرحمان_جامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گر عقل روی حرفِ دل اما نمیگذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت
از خیرِ هست و نیستِ دنیا به شوق دوست
میشد گذشت، وسوسه اما نمیگذاشت
اینقدر اگر معطّل پرسش نمیشدم
شاید قطار عشق مرا جا نمیگذاشت
دنیا مرا فروخت، ولی كاش دستكم
چون بردگان مرا به تماشا نمیگذاشت
ای دل! بگو به عقل كه دشمن هم اینچنین
در خون، مرا به حال خودم وا نمیگذاشت...
#فاضل_نظری
@takbitnab
🌹🌹🌹
بی تو در میکده هر بار به هم می ریزم
می شوم روی خود آوار به هم می ریزم
کوچه ها بی تو غریبند خیابان ها هم
سرِ هر جاده ی هموار به هم می ریزم
حالِ من بی تو خراب است خدا می داند
بی کس و زخمی و تبدار به هم می ریزم
با غمت ساختم و سوختم و دود شدم
مثلِ خاکستر سیگار به هم می ریزم
همه ی پنجره ها سمت تو بازند ولی
در غمِ حسرتِ دیدار به هم می ریزم
#رستم_ایزدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
فروغ روی تو بر جان چنان تجلی کرد
که بر سواد شب تیره پرتو مصباح
به راستی که: نظیرت کجا به دست آرد؟
هزار سال گر افاق طی کند سیاح
#اوحدی_مراغه_ای
@takbitnab
🌹🌹🌹
در مرز نگاه تو صبوری... نه و هرگز
از کشور چشمان تو دوری... نه و هرگز
ای لحظۀ پیوستگی رود به دریا
شیرینتر از این لحظۀ شوری...نه و هرگز
زاهد شوم و بوسه نگیرم که بگویند:
فرق است میان تو و حوری... نه و هرگز
ای سنگ! بزن کار من ازحرف گذشتهست
اقرار به یک عشق بلوری... نه و هرگز
من لشکر تورانم و تو دختر ایران
افغانی و تاجیکی و سوری... نه و هرگز
#رضا_کرمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
من از میانِ تمام کتابها
آن که شبیه تُ بود برگزیدم
و از دلِ تمام صفحات
آن که عطر دستهای #تُ را داشت انتخاب کردم
و از تمام صفحات
برگی که به لطافت نگاهِ
تُ بود دیدم
و از این برگ
خطی که طعمِ تُ را داشت خواندم
اینک...
دوستت دارم
#حامد_نیازی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مدعی گم کند از بی خبری ، دستارش
گر بت عشوه گَرَم، عشوه کند در کارش
مفتی شهر،چنان مست غرور است و ریا
که هیاهوی قیامت، نکند بیدارش
آنچه پنهان ز من سوخته دل، کرد سفر
یا رب آسوده ز حال دل من مگذارش
طی سر منزل عشق اینهمه دشوار نبود
ناشکیبایی ما کرد، چنان دشوارش
حالتی بود مرا دوش، ز شوقش که به وصف
می نیاید، مگرم اندکی از بسیارش
او به خواب خوش و من، شمع صفت تا دم صبح
این سخن بر لب و آتش، به دل از گفتارش
نرم تر، نرم تر ای باد سحر ! دلبر من
گرم خواب است، خدا را ! نکنی بیدارش
شود از عقده ی غم ، خاطر آزاد ، آزاد
بشنود گر سخنی ، از لب شکربارش
#میرزامحمدعلی_خان_همدانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بسکه من، با درد هجرانت، مدارا کرده ام
خویش را درحلقه ی عشاق، رسوا کرده ام
درد را بی گفتگو، باید به اهل درد گفت
در غمت با شمع، زین رو گفتگو ها کرده ام
اشک را گفتم:چرا می ریزی ای دیوانه! گفت:
روزنِ امّیدی ازاین گوشه پیدا کرده ام
منّت از خوبان کشیدن، شیوه ی آزادگی ست
زین سبب، قامت خم از بار تمنا کرده ام
با "صفا" گفتم که:غوغا میکنی در شعر! گفت:
دیده ام غوغای چشمی را، و غوغا کرده ام
#نواب_صفا
@takbitnab
🌹🌹🌹
اشک من رنگ شفق یافت ز بیمهری یار
طالع بیشفقت بین که در این کار چه کرد
ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
این عاشقانہ براے توست
آرے ؛
براے تمام جانم ڪَفتنهاے بیانتهایت
براے تمام دوستتدارم هایی ڪہ بہ دلم نشست
این عاشقانہ را براے تو مینویسم
در ڪَوشہاے دنج بنشین و
بہ صداے قلب من ڪَوش ڪن
میشنوےاش؟
هر تپش براے توست
میڪَفتی براے من بنویس
و من حالا براے تو مینویسم :
« دوستت دارم »
#شیما_سبحانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هر شب از هر سوی در می آیدم در دل خیال
از کدامین سو نگهدارم من این ویرانه را
شمع گو در جان بگیر و سینه گو ز آتش بسوز
شمع از آنها نیست کو رحمت کند پروانه را
#امیرخسرو_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
در این خانه ی تنهایی
به انتظار تو
سقف بلند امید من
هر شب
شکننده تر و سپیدتر میشود
#علی_رجبی
@takbitnab
🌹🌹🌹