eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.4هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام بزمگاهی دل نشان چون قصر فردوس برین گلشنی پیرامنش چون روضه دارالسلام صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام باده گلرنگ تلخ تیز خوش خوار سبک نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام غمزه ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ زلف جانان از برای صید دل گسترده دام نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام هر که این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه وان که این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام @takbitnab 🌹🌹🌹
کم‌کم به سنگِ سردِ سیه می‌شود بدل خورشید هم نچرخد اگر در مدار تو چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بس‌است یک صندلی برای نشستن کنار تو @takbitnab 🌹🌹🌹
يک صبحِ زود يک صبحِ قشنگ خواهيم رفت همان طرف‌های دورِ آشنا خواهيم رفت. می‌گويند آنجا کوچه‌هايی دارد عجيب، غرقِ نور و سلام و تبسم وُ هر چه شما بخواهيد! @takbitnab 🌹🌹🌹
با عشق به سر می بر و با عقل میامیز کاین عقل حجابست و حجابی که چه گویم گر یک نفسی بی می و معشوق برآری پرسند حسابی و حسابی که چه گویم @takbitnab 🌹🌹🌹
دوست داشتنت طلوع کرده است در کافه ی صبح نشسته ام و درست مثل همیشه خیالت را سفارش داده ام @takbitnab 🌹🌹🌹
عمری‌ست جنونِ شعر در من جاری‌ست سرچشمه‌ی خونِ شعر در من جاری‌ست ای عشق! فقط روی کلامم با توست دیدی که چگونه شعر در من جاری‌ست؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
وقتی خدا از مرده ها پروانه می سازد در عرش خود به خلقتش بسیار می نازد شاید که بعد خلق احساس قشنگ عشق حتی خدا هم در مصاف عشق می بازد @takbitnab 🌹🌹🌹
هرکجا شمع جمال او نباشد جلوه‌گر دیده‌ها تا جام صهبا دارد از مهتاب گل راحت ما را همان پرواز بالین پر است در نقاب اضطراب رنگ دارد خواب گل @takbitnab 🌹🌹🌹
دوست داشتن نم نم باران ست..... کم کم می آید و به درازا می کشد.... دوستت دارم .... @takbitnab 🌹🌹🌹
زین پیش دلی بود مرا عاشق و امروز جز بی‌خبریم از دل خود هیچ خبر نیست جانا اگرم در سر کار تو رود جان از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی دل دردمند ما را که اسیر توست یارا به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی @takbitnab 🌹🌹🌹
مفکن گره به زلفت بهلش که باز باشد سر زلف عنبرین به که چنین دراز باشد رخ نازنین مپوشان همه زیر زلف مشکین بگذار روز وشب را ز هم امتیاز باشد @takbitnab 🌹🌹🌹
از همان لحظه که این فاصله را آب زدم جز تو از هرکه گذر کرد دلم می گیرد تا تو نقاش دل تنگ منی دقت کن برگ ها را نکنی زرد دلم می گیرد @takbitnab 🌹🌹🌹
مثلِ يك اتفاقِ خوب درست بيفت وسطِ زندگي ام طوري كه اگر خواستم هم ،نتوانم تغييرت دهم... اتفاقِ ساعتي نباش اگر افتادي،تا آخرش بمان... @takbitnab 🌹🌹🌹
و من هزار و یک طلوع دیگر را به دریا چشم خواهم دوخت شاید که تو در هزار و یکمین سحر به آفتاب تازه برآمده نیم نگاهی بیاندازی... @takbitnab 🌹🌹🌹
تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو ببرد قیمت سرو بلندبالا را... @takbitnab 🌹🌹🌹
من به یک صبح که با خنده ات آغاز شود می اندیشم؛ و به یک حبه ی قند که از کنجِ لبت بردارم؛ کاش این صبح بیاید واندیشه ی من رنگِ رویا نشود...! @takbitnab 🌹🌹🌹
به دلم عشق تو دارم،تو نگارِ جاودانی توو لشکر دوچشمت،که حریف یک جهانی چوکبیرشاه کوروش،که بدون جنگ فاتح کاش تا ابددراین دل،تو به سلطنت بمانی @takbitnab 🌹🌹🌹
از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب که بی من در خراباتست دایم یار من هر شب مرا گوید به عشق اندر چرا چندین همی نالی نگار من چو بیند چشم گوهر بار من هر شب @takbitnab 🌹🌹🌹
ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت زیبا نتواند دید الا نظر پاکت گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت @takbitnab 🌹🌹🌹
برشانه های شهر که گیسوی تو.... چکید از دست های شعر فقط بوی تو.... چکید یک قطره از عصاره ی مهتاب نیمه شب از آسمان جدا شد و بر روی تو.... چکید محراب ها قیام نمودند بر سر - الله اکبری که از ابروی تو.... چکید دردی که روی دست دلم باد کرده بود همراه اشک ها سر زانوی تو.... چکید دلتنگی پرنده ی محتاج هم قفس در حلقه های محکم بازوی تو.... چکید جایی شبیه بندر آغوش تو نبود این کشتی شکسته به پهلوی تو....چکید با بوسه ام به گونه ، گلی نو شکفته شد شرمی که از دو چشمه ی جادوی تو.... چکید @takbitnab 🌹🌹🌹
در دلم چیزی است، مثلِ یک بیشهٔ نور مثل دم صبح ... و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد بدوم تا ته دشت، بروم تا سرِ کوه. @takbitnab 🌹🌹🌹
می‌کند یادش دل بیتاب و از خود می‌رود می‌برد نام شراب ناب و از خود می‌رود هر که چون شبنم درین گلزار چشمی باز کرد می‌شود از آتش گل آب و از خود می‌رود از محیط آفرینش هر که سر زد چون حباب می‌زند یک دور چون گرداب و از خود می‌رود پای در گل ماندگان را قوت رفتار نیست یاد دریا می‌کند سیلاب و از خود می‌رود زاهد خشک از هوای جلوهٔ مستانه‌اش می‌کشد خمیازه چون محراب و از خود می‌رود وصل نتواند عنان رفتن دل را گرفت موج می‌غلتد به روی آب و از خود می‌رود نیست این پروانه را سامان شمع افروختن می‌کند نظارهٔ مهتاب و از خود می‌رود دست و پایی می‌زند هر کس درین دریا چو موج بر امید گوهر نایاب و از خود می‌رود بی‌شرابی نیست صائب را حجاب از بیخودی جای صهبا می‌کشد خوناب و از خود می‌رود @takbitnab 🌹🌹🌹
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من گر چه سخن همی‌برد قصه من به هر طرف از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف ابروی دوست کی شود دست کش خیال من کس نزده‌ست از این کمان تیر مراد بر هدف چند به ناز پرورم مهر بتان سنگ دل یاد پدر نمی‌کنند این پسران ناخلف من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک مغبچه‌ای ز هر طرف می‌زندم به چنگ و دف بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لا تقل مست ریاست محتسب باده بده و لا تخف صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه می‌خورد پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همت شحنه نجف @takbitnab 🌹🌹🌹
در وصالِ بَحر، بی شوقِ رَسا نتوان رَسید خَرجِ راه، از نَرمْ‌رَفتاری شود سیلاب‌ها @takbitnab 🌹🌹🌹