عشقبازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام
ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن
همنشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب زندگی
دلبری در حسن و خوبی غیرت ماه تمام
بزمگاهی دل نشان چون قصر فردوس برین
گلشنی پیرامنش چون روضه دارالسلام
صف نشینان نیکخواه و پیشکاران باادب
دوستداران صاحب اسرار و حریفان دوستکام
باده گلرنگ تلخ تیز خوش خوار سبک
نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام
غمزه ساقی به یغمای خرد آهخته تیغ
زلف جانان از برای صید دل گسترده دام
نکته دانی بذله گو چون حافظ شیرین سخن
بخشش آموزی جهان افروز چون حاجی قوام
هر که این عشرت نخواهد خوشدلی بر وی تباه
وان که این مجلس نجوید زندگی بر وی حرام
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
کمکم به سنگِ سردِ سیه میشود بدل
خورشید هم نچرخد اگر در مدار تو
چشمی به تخت و بخت ندارم مرا بساست
یک صندلی برای نشستن کنار تو
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
يک صبحِ زود
يک صبحِ قشنگ خواهيم رفت
همان طرفهای دورِ آشنا خواهيم رفت.
میگويند آنجا
کوچههايی دارد عجيب،
غرقِ نور و سلام و تبسم وُ
هر چه شما بخواهيد!
#سیدعلی_صالحی
@takbitnab
🌹🌹🌹
با عشق به سر می بر و با عقل میامیز
کاین عقل حجابست و حجابی که چه گویم
گر یک نفسی بی می و معشوق برآری
پرسند حسابی و حسابی که چه گویم
#شاه_نعمت_الله_ولی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دوست
داشتنت
طلوع
کرده
است
در کافه ی صبح نشسته ام
و درست مثل همیشه
خیالت را سفارش داده ام
#زهرا_همایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
عمریست جنونِ شعر در من جاریست
سرچشمهی خونِ شعر در من جاریست
ای عشق! فقط روی کلامم با توست
دیدی که چگونه شعر در من جاریست؟
#سجاد_سعیدنژاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
وقتی خدا از مرده ها پروانه می سازد
در عرش خود به خلقتش بسیار می نازد
شاید که بعد خلق احساس قشنگ عشق
حتی خدا هم در مصاف عشق می بازد
#فاطمه_حبیبی_مهریاس
@takbitnab
🌹🌹🌹
هرکجا شمع جمال او نباشد جلوهگر
دیدهها تا جام صهبا دارد از مهتاب گل
راحت ما را همان پرواز بالین پر است
در نقاب اضطراب رنگ دارد خواب گل
#بیدل_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دوست داشتن نم نم باران ست.....
کم کم می آید و به درازا می کشد....
دوستت دارم ....
#زهرا_همایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
زین پیش دلی بود مرا عاشق و امروز
جز بیخبریم از دل خود هیچ خبر نیست
جانا اگرم در سر کار تو رود جان
از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مفکن گره به زلفت بهلش که باز باشد
سر زلف عنبرین به که چنین دراز باشد
رخ نازنین مپوشان همه زیر زلف مشکین
بگذار روز وشب را ز هم امتیاز باشد
#سروش_اصفهانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
از همان لحظه که این فاصله را آب زدم
جز تو از هرکه گذر کرد دلم می گیرد
تا تو نقاش دل تنگ منی دقت کن
برگ ها را نکنی زرد دلم می گیرد
#نجمه_زارع
@takbitnab
🌹🌹🌹
مثلِ يك اتفاقِ خوب
درست بيفت وسطِ زندگي ام
طوري كه اگر خواستم هم ،نتوانم تغييرت دهم...
اتفاقِ ساعتي نباش
اگر افتادي،تا آخرش بمان...
#علي_قاضي_نظام
@takbitnab
🌹🌹🌹
و من
هزار و یک طلوع دیگر را
به دریا چشم خواهم دوخت
شاید که تو
در هزار و یکمین سحر
به آفتاب تازه برآمده
نیم نگاهی بیاندازی...
#احسان_علی_مرادی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو آن درخت گلی
کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سرو
بلندبالا را...
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
من به یک صبح
که با خنده ات آغاز شود
می اندیشم؛
و به یک حبه ی قند که از
کنجِ لبت بردارم؛
کاش
این صبح بیاید
واندیشه ی من رنگِ
رویا نشود...!
#لیلا_مقربی
@takbitnab
🌹🌹🌹
به دلم عشق تو دارم،تو نگارِ جاودانی
توو لشکر دوچشمت،که حریف یک جهانی
چوکبیرشاه کوروش،که بدون جنگ فاتح
کاش تا ابددراین دل،تو به سلطنت بمانی
#حمیدرضا_ضیافتی_برخوردار
@takbitnab
🌹🌹🌹
از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب
که بی من در خراباتست دایم یار من هر شب
مرا گوید به عشق اندر چرا چندین همی نالی
نگار من چو بیند چشم گوهر بار من هر شب
#سنایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
زیبا نتواند دید الا نظر پاکت
گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم
باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
برشانه های شهر که گیسوی تو.... چکید
از دست های شعر فقط بوی تو.... چکید
یک قطره از عصاره ی مهتاب نیمه شب
از آسمان جدا شد و بر روی تو.... چکید
محراب ها قیام نمودند بر سر -
الله اکبری که از ابروی تو.... چکید
دردی که روی دست دلم باد کرده بود
همراه اشک ها سر زانوی تو.... چکید
دلتنگی پرنده ی محتاج هم قفس
در حلقه های محکم بازوی تو.... چکید
جایی شبیه بندر آغوش تو نبود
این کشتی شکسته به پهلوی تو....چکید
با بوسه ام به گونه ، گلی نو شکفته شد
شرمی که از دو چشمه ی جادوی تو.... چکید
#پروین_نوروزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
در دلم چیزی است، مثلِ یک بیشهٔ نور
مثل #خواب دم صبح ...
و چنان بیتابم، که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سرِ کوه.
#سهراب_سپهری
@takbitnab
🌹🌹🌹
میکند یادش دل بیتاب و از خود میرود
میبرد نام شراب ناب و از خود میرود
هر که چون شبنم درین گلزار چشمی باز کرد
میشود از آتش گل آب و از خود میرود
از محیط آفرینش هر که سر زد چون حباب
میزند یک دور چون گرداب و از خود میرود
پای در گل ماندگان را قوت رفتار نیست
یاد دریا میکند سیلاب و از خود میرود
زاهد خشک از هوای جلوهٔ مستانهاش
میکشد خمیازه چون محراب و از خود میرود
وصل نتواند عنان رفتن دل را گرفت
موج میغلتد به روی آب و از خود میرود
نیست این پروانه را سامان شمع افروختن
میکند نظارهٔ مهتاب و از خود میرود
دست و پایی میزند هر کس درین دریا چو موج
بر امید گوهر نایاب و از خود میرود
بیشرابی نیست صائب را حجاب از بیخودی
جای صهبا میکشد خوناب و از خود میرود
#صائب_تبریزی
@takbitnab
🌹🌹🌹
طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
گر بکشم زهی طرب ور بکشد زهی شرف
طرف کرم ز کس نبست این دل پرامید من
گر چه سخن همیبرد قصه من به هر طرف
از خم ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف
ابروی دوست کی شود دست کش خیال من
کس نزدهست از این کمان تیر مراد بر هدف
چند به ناز پرورم مهر بتان سنگ دل
یاد پدر نمیکنند این پسران ناخلف
من به خیال زاهدی گوشه نشین و طرفه آنک
مغبچهای ز هر طرف میزندم به چنگ و دف
بی خبرند زاهدان نقش بخوان و لا تقل
مست ریاست محتسب باده بده و لا تخف
صوفی شهر بین که چون لقمه شبهه میخورد
پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
در وصالِ بَحر، بی شوقِ رَسا نتوان رَسید
خَرجِ راه، از نَرمْرَفتاری شود سیلابها
#صائب_تبریزی
@takbitnab
🌹🌹🌹