eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
☘️صفای عشق و محبت☘️ بنویس روی صفحه دل این پیام را خوشبوی کن ز عطر محبت مشام را دل را صفای عشق و محبت جلا دهد سرشار کن به خانۀ دل این مرام را خواهی اگر به عزت و آزادگی رسی از بندگان دریغ مدار احترام را حُسن عمل کلید بهشت قیامت است با خواجه فرق نیست قیامت غلام را دنیا نداده خط امانی به هیچ کس بیرون کن از خیال خود این فکر خام را باد غرور و نفس دغا دام دشمن است شیطان نهاده است در این راه دام را رخش مراد یکسره در التزام نیست هرگز خلاف نظم نه بینی نظام ر ا جمشید جم ز جام جهان بهره ای نداشت بُرد از زمانه حسرت و بنهاد جام را پیوسته شکر خالق و همواره یاد او می گسترد بروی بشر فیض عام را باشد طنین نظم «مقدم» تمام پـند شیرین کند ز پند گرانمایه کام را @takbitnab 🌹🌹🌹
ارکان گهرسٖت و ما نگاریم همه وز قرن به قرن یادگاریم همه کیوان کردست و ما شکاریم همه وانــدر کــف آز دلـفـگاریم همه @takbitnab 🌹🌹🌹
بر تو چون ساحل آغٖوش گشودم در دلم بود که دلدار تو باشم وای بر من که ندانستم از اول روزی آید که دل آزار تو باشم @takbitnab 🌹🌹🌹
تــو را رسمست اول دلــربایی نخستین مهر و آخر بی‌وفایی در اول می‌نمــایی دانهٔ خــال در آخـر دام گیسو می‌گشایی @takbitnab 🌹🌹🌹
دو زلفانت گرَم تارِ رُبابم چه می خواهی ازین حال خرابم؟! تو که با مُو سر یاری نداری چرا هر نیمه شُو آیی به خوابم …؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
من به باغ گل سرخ زیر آن ساقه تر عطر را زمزمه کردم تاصبح من به باغ گل سرخ درتمام شب سرد! روشنایی را خواندم با آب و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم ...! @takbitnab 🌹🌹🌹
به خواب می ماند، تنها، به خواب می ماند چراغ، آینه، دیوار بی تو غمگینند تو نیستی که ببینی چگونه با دیوار به مهربانی یک دوست از تو می گویم تو نیستی که ببینی، چگونه از دیوار جواب می شنوم ... @takbitnab 🌹🌹🌹
جان ز تو جوش می‌کند؛ دل ز تو نوش می‌کند؛ عقل خروش می‌کند... بی‌تو به سر نمی‌شود! خمر من و خمار من ؛ باغ من و بهار من ؛ خواب من و قرار من ؛ بی‌تو به سر نمی‌شود ! @takbitnab 🌹🌹🌹
باز این چه شورشٖ است که در خلق عالم است باز این چه نـوحــه و چه عــزا و چه ماتم است باز این چه رستخـیـز عـظیم است کـز زمین بی نفـخ صـــور خاسته تا عـــرش اعـظم است @takbitnab 🌹🌹🌹
دﻟﺨٖﻮش ﮔﺮﻣﺎی ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ آﻣﺪﻩ ام ﺗﺎ ﺗـﻮ ﺑﺴﻮزاﻧﯽ ام آﻣﺪﻩ ام ﺑﺎ ﻋـﻄـﺶ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎ ﺗﺎ ﺗﻮ ﮐﻤﯽ ﻋﺸﻖ ﺑﻨﻮﺷﺎﻧﯽ ام @takbitnab 🌹🌹🌹
تو را ساقٖی جان گوید برای ننگ و نامی را فرومگذار در مجلس چنین اشگرف جامی را ز خون ما قصاصت را بجو این دم خلاصت را مهل ساقی خاصت را برای خاص و عامی را @takbitnab 🌹🌹🌹
مقصود دل عاشق شیدا همه او دان مطلوب دل وامق و عذرا همه او دان بینایی هر دیده‌ی بینا همه او بین زیبایی هر چهره‌ی زیبا همه او دان یاری ده محنت زده مشناس جز او کس فریاد رس بی‌کس تنها همه او دان در سینه‌ی هر غمزده پنهان همه او بین در دیده‌ی هر دلشده پیدا همه او دان هر چیز که دانی جز از او، دان که همه اوست یا هیچ مدان در دو جهان، یا همه او دان بر لاله و گلزار و گلت گر نظر افتد گلزار و گل و لاله و صحرا همه او دان ور هیچ چپ و راست ببینی و پس و پیش پیش و پس و راست و چپ و بالا همه او دان ور آرزویی هست به جز دوست تو را هیچ بایست، عراقی، و تمنا همه او دان @takbitnab 🌹🌹🌹
جنگلی بودیم ‏شاخه در شاخه، ‏همه آغوش ‏ریشه در ریشه، ‏همه پیوند وینک انبوه درختانی تنهاییم .. @takbitnab 🌹🌹🌹
یک جوهرِ روشن است جان من و تو آگه نشود کس از نهانِ من و تو ای دوست! میان من و تو فرقی نیست حیفیم من و تو در میان من و تو... @takbitnab 🌹🌹🌹
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت که پیر باده فروشش به جرعه‌ای نخرید بهار می‌گذرد دادگسترا دریاب که رفت موسم و حافظ هنوز می نچشید @takbitnab 🌹🌹🌹
تا در کفِ نیستی عنانم دادند از کشمکشِ جهان امانم دادند چون شمع، سراغِ عافیت می‌جستم زیر قدم خویش نشانم دادند... @takbitnab 🌹🌹🌹
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید هلال عید در ابروی یار باید دید شکسته گشت چو پشت هلال قامت من کمان ابروی یارم چو وسمه بازکشید مگر نسیم خطت صبح در چمن بگذشت که گل به بوی تو بر تن چو صبح جامه درید نبود چنگ و رباب و نبید و عود که بود گل وجود من آغشته گلاب و نبید بیا که با تو بگویم غم ملالت دل چرا که بی تو ندارم مجال گفت و شنید بهای وصل تو گر جان بود خریدارم که جنس خوب مبصر به هر چه دید خرید چو ماه روی تو در شام زلف می‌دیدم شبم به روی تو روشن چو روز می‌گردید به لب رسید مرا جان و برنیامد کام به سر رسید امید و طلب به سر نرسید ز شوق روی تو حافظ نوشت حرفی چند بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مروارید @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر مردان نمی‌بردند امتحانش را نمی‌دانم که بر می‌داشت این بار گرانش را من بی‌چاره چون بوسم رکاب شه‌سواری را که نگرفته‌ست دست هیچ سلطانی عنانش را فلک کار مرا افکند با نامهربان ماهی که نتوان مهربان کردن دل نامهربانش را مرا پیوسته در خون می‌کشد پیوسته ابرویی که نتواند کشیدن هیچ بازویی کمانش را کسی از درد پنهان آشکارا می‌کشد ما را که نتوان آشکارا ساختن راز نهانش را مگو در کوی او شب تا سحر بهر چه می‌گردی که دل گم کرده‌ام آنجا و می‌جویم نشانش را هنوزم چشم امید است بر درگاه او اما بهر چشمی نمی‌بخشند خاک آستانش را چو ممکن نیست بوسیدن دهان یار نوشین لب لبی را بوسه باید زد که می‌بوسد دهانش را چو نتوان در بر جانان میان بندگی بستن کسی را بنده باید شد که می‌بندد میانش را گر آن ساقی که من دیدم بدیدی خضر فرخ پی به یک پیمانه دادی نقد عمر جاودانش را چنان از دست بیدادش دل تنگم به حرف آمد که ترسم بشنود سلطان عادل داستانش را خدیو دادگستر ناصرالدین شاه دین پرور که حق بر دست او داده‌ست مفتاج جهانش را چو برخیزند شاهان جوان‌بخت از پی نازش جهان پیر گیرد دامن بخت جوانش را فروغی چون به دل پنهان کنم زخم محبت را مگر مردم نمی‌بینند چشم خون‌فشانش را @takbitnab 🌹🌹🌹
راز تو ز بیمِ خصم پنهان دارم ورنه غم و محنتِ تو چندان دارم گویی که: ز دل دوست نداریم همه آری! ز دلت ندارم، از جان دارم... @takbitnab 🌹🌹🌹
خدایا مجرمی آلوده هستم نمک خوردم نمکدان را شکستم پریشان و پشیمانم خدایا بگیر از مرحمت یا رب تو دستم @takbitnab 🌹🌹🌹
دور نیست روزگار وصل یار ای اهل عالم دور نیست تا که اسباب فرج گردد فراهم دور نیست من یقین دارم که نزدیکست ایام وصال تا قیام منجی عالم مسلم دور نیست شک ندارم عنقریب آید سپهسالار عشق تا زند بر روی بام کعبه پرچم دور نیست از جوار کعبه می¬آید امام المنتظر انسجام کُفر را تا پاشد از هم دور نیست او وصی الانبیاء و نور چشم اولیاست تا شود از مقدمش گلزار عالم دور نیست سرنگون گردد بساط کفر و بنیاد نفاق حق شود در سایه عدلش مکرّم دور نیست قائم مالک رقاب و جبرئیلش در رکاب تا شود تفسیر از و آیات محکم دور نیست آخرین ماه ولایت آنکه در یوم القیام اقتدا بر او کند عیسی ابن مریم دور نیست جمعه ها بگذشته اما جمعه ای آید پدید نازنین ماهی ز پشت ابر کم کم دور نیست آفتاب بی غروبش می¬کند حتماً طلوع تا بتابد نور آن مهر مجسّم دور نیست می شود پائیز هجرانش «مقدم» چون بهار تا شود گلزار هستی سبز و خرم دور نیست @takbitnab 🌹🌹🌹
عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت حیف و صدحیف که آن دولت بیدارگذشت آفتابی زد و ویرانه ی دل روشن کرد لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت خیره شد چشم دل از جلوه ی مستانه ی او تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت برو ای ناصح مجنون ز پی کار دگر نقش بر آب مزن کار من از کار گذشت هرچه غم هست خدایا به دل من بفرست که بلای دل ما از کم و بسیار گذشت یاد آن صبح درخشنده که میگفت "عماد" عاقبت مهر درخشید و شب تار گذشت @takbitnab 🌹🌹🌹
زهی خجسته زمانی که یار بازآید به کام غمزدگان غمگسار بازآید به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم بدان امید که آن شهسوار بازآید اگر نه در خم چوگان او رود سر من ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید مقیم بر سر راهش نشسته‌ام چون گرد بدان هوس که بدین رهگذار بازآید دلی که با سر زلفین او قراری داد گمان مبر که بدان دل قرار بازآید چه جورها که کشیدند بلبلان از دی به بوی آن که دگر نوبهار بازآید ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ که همچو سرو به دستم نگار باز آید @takbitnab 🌹🌹🌹
زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند سرمه خاموش را چشمت زبان آور کند آن که می‌گوید قیامت بر نمی‌خیزد،کجاست؟ تا در آن مژگان تماشای صف محشر کند @takbitnab 🌹🌹🌹
رفتیّ و به سر عشق تو پاینده هنوز از دست غم تو دل پراکنده هنوز تو جان منیّ و بی‌تو ای جان جهان شرمم بادا که بی‌توام زنده هنوز... @takbitnab 🌹🌹🌹