چون تو، موجی بیقرار ای عشق در عالم نبود
هفت دریا پیش طوفان تو جز شبنم نبود
از قلمفرسایی تقدیر، بر لوح وجود
نامت آن روزی رقم میخورد، کاین عالم نبود
#حسین_منزوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غمها بزداید
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم
هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزلهای روان ما را بس
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
در عالَم جود جاودانست جواد
بر آل علی عزیزِ جانست جواد
یا فاطمه گریه کن به حال پسرت
جان داده به غربت و جوانست جواد
#ولی_الله_کلامی_زنجانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
با یاد شما به شور و شینم هر شب
دلتنگ حریم کاظمینم هر شب
در فکر غریبی تو هستم هر روز
گریه کن روضهی حسینم هر شب
#سیدمجتبی_شجاع
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
ممنون عنایت تو هستم خیلی
مدیون ولایت تو هستم خیلی
آقا تو بهتر از همه میدانی
دلتنگ زیارت تو هستم خیلی
#سیدمجتبی_شجاع
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
ما در غم و محنت تو گفتیم: حسین
با گریه به غربت تو گفتیم: حسین
وقتی که شنیدیم تو هم...لب تشنه...
در اوج مصیبت تو گفتیم: حسین
#سیدمجتبی_شجاع
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اُردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
#محمود_ژوليده
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
حالا کبوتران پَر خود را گشوده اند
یک سایبان برای تنت دست و پا کنند
#علی_اکبر_لطیفیان
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
این پشت بام از ته گودال بهتر است
در زیر سایهبانِ هزاران کبوتر است
#محمدجواد_شیرازی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
خدائی باز هم این غیرت کبوترها
که مرهمی شده بر زخم جسم پرپرتان
به روی بام به جسم تو سایه گستردند
که لااقل نخورد آفتاب پیکرتان
#مهدی_مقیمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_جواد علیه السلام
زهر آمد و بر جوانهی تاک افتاد
بر پیرهن دل رضا چاک افتاد
وقتی که اذان صبح سر میدادند
خورشید غروب کرد و بر خاک افتاد
#روح_الله_عیوضی
@takbitnab
🌹🌹🌹
برگ سبز 2
اوّل ذی حجّه گل های محبت رسته شد
گوهر عصمت به دریای کرم پیوسته شد
تا که از وصل دو گل ایجاد گردد چون بهشت
عقد زهرا و علی در آسمان ها بسته شد
حوریان از فرط شادی د ست بر هم می¬زنند
عرشیان بر روی بام عرش پرچم می¬زنند
در سرای وحی برپا گشته جشنی باشکوه
از علی و فاطمه کرّوبیان دم می¬زنند
سرچشمه¬ی انوار امامت زهراست
دُرّ صدف بحر کرامت زهراست
او جان محمد است و جانان علیست
خورشید سپهر برج عصمت زهراست
محبوبه¬ی ذات سرمدی یا زهرا
مرآت خصال احمدی یا زهرا
در شأن تو شد سوره¬ی کوثر نازل
تو عطر گل محمدی یا زهرا
زهرا که گل سرسبد ایجاد است
در مکتب صبر برترین استاد است
گلزار نبوت و امامت شاداب
زان کوثر وحی تا صف میعاد است
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
برگ سبز۲
به جز یاد تو دل را همدمی نیست
فزونتر از غم هجرت غمی نیست
به درد و سوز و هجران تو سوگند
برابر با نگاهت عالمی نیست
دلم خون شد دلارامی نیامد
مرا تسکین آلامی نیامد
چراغ عمر شد کم نور اما
از آن گمگشته پیغامی نیامد
غم عشق ترا با جان خریدیم
ملامت ها ز بدخواهان شنیدیم
ولی با این همه رنج و مرارت
براهت دوخته چشم امیدیم
تو بر منظومه هستی پناهی
اسیرت ماه گردون تا به ماهی
تو چون آئینه ایزد نمائی
که سوی حق نباشد جز تو راهی
تو جان آفرینش را قراری
تو پائیز مریدان را بهاری
چه خوش باشد که صبح جمعه ای را
بروی چشم یاران پا گذاری
تو ای آرامش دل ها کجائی
الا ای شمع محفل ها کجائی
گره در کارم و دلخسته و زار
الا حلال مشکل ها کجائی
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشق را با گفت و با ایما چه کار
روح را با صورت اسما چه کار
عاشقان گویاند در چوگان یار
گوی را با دست و یا با پا چه کار
هر کجا چوگانش راند میرود
گوی را با پست و با بالا چه کار
آینهست و مظهر روی بتان
با نکوسیماش و بدسیما چه کار
سوسمار از آب خوردن فارغست
مر ورا با چشمه و سقا چه کار
آن خیالی که ضمیر اوطان اوست
پاش را با مسکن و با جا چه کار
عیسیی که برگذشت او از اثیر
با غم سرماش و یا گرما چه کار
ای رسایل کشته با نادی غیب
رو تو را با گفت و با غوغا چه کار
#مولانا
- غزل شمارهٔ ۱۱۰۲
@takbitnab
🌹🌹🌹
ما در شکست گوهر یکدانه خودیم
سنگ ملامت دل دیوانه خودیم
چون بلبل از ترانه خود مست می شویم
ما غافلان به خواب ز افسانه خودیم
در خون نشسته ایم ز رنگینی خیال
چون لاله دل سیاه ز پیمانه خودیم
از پاس آشنایی احباب فارغیم
ممنون وحشت دل بیگانه خودیم
گیریم گل در آب به تعمیر دیگران
هر چند سیل گوشه ویرانه خودیم
چون تاک در بریدن خود فتح باب ماست
باران طلب ز گریه مستانه خودیم
ما را غرور راهنما نیست راهزن
بیت الحرام خلق و صنمخانه خودیم
چون غنچه نیست از دگران فتح باب ما
منت پذیر همت مردانه خودیم
دست فلک کبود شد از گوشمال و ما
مشغول خاکبازی طفلانه خودیم
ما چون کمال ز گوشه نشینی درین بساط
هر جا رویم معتکف خانه خودیم
صائب شده است برق حوادث چراغ ما
تا خوشه چین خرمن بی دانه خودیم
#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۵۸۷۶
@takbitnab
🌹🌹🌹
جلوه خورشید و روی ماه و اختر دیدنی است
رقص نور کهکشان ها بار دیگر دیدنی است
در میان آسمان رنگین کمانی بسته عشق
جلوه نورانی خورشید انور دیدنی است
حرف شیرین می زنند اکنون همه خلق جهان
موسم شادی بود دنیا سراسر دیدنی است
باغبان پیوند زد امشب نهالی با نهال
در بهار عشق، این نخل تناور دیدنی است
در شب تزویج زهرا با علی ای دل بگو
تارک نورانی و روی پیمبر دیدنی است
در کنار حوض کوثر گفت جبریل امین
ازداوج کوثر و ساقی کوثر دیدنی است
آسمان در آسمان با چشم دل گر بنگری
بال و پر بگشودن این دو کبوتر دیدنی است
بهتر از بشگفتن هر غنچه ای در باغ عشق
روی لب لبخند نورانی حیدر دیدنی است
پای میزان عمل وقت شفاعت اهل دل
چهره مولا و زهرای مطهر دیدنی است
چون «وفائی» در هوایش ذره ای باش و ببین
جلوه مهر منیر و ذره پرور دیدنی است
#هاشم_وفائی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مقام خلوت و یار و سماع و تو خفته
که شرم بادت از آن زلفهای آشفته
از این سپس منم و شب روی و حلقه یار
شب دراز و تب و رازهای ناگفته
برون پرده درند آن بتان و سوزانند
که لطفهای بتان در شب است بنهفته
به خواب کن همه را طاق شو از این جفتان
به سوی طاق و رواقش مرو به شب جفته
بدانک خلوت شب بر مثال دریایی است
به قعر بحر بود درهای ناسفته
رخ چو کعبه نما شاه شمس تبریزی
که باشدت عوض حجهای پذرفته
#مولانا
- دیوان شمس
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۲۴۱۰
@takbitnab
🌹🌹🌹
خوش میروی به تنها، تنها فدای جانت
مدهوش میگذاری، یاران مهربانت
آیینهای طلب کن تا روی خود ببینی
وز حُسن خود بمانَد، انگشت در دهانت
قصد شکار داری؛ یا اتفاقِ بُستان
عَزمی درست باید، تا میکِشد عِنانت
ای گُلبُنِ خَرامان، با دوستان نگه کن
تا بگذرد نسیمی، بر ما ز بوستانت
دانی چرا نخفتم ؛ تو پادشاه حُسنی
خُفتن حرام باشد، بر چشم پاسبانت
من آب زندگانی ، بعد از تو مینخواهم
بگذار تا بمیرم بر خاک آستانت...
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
یا که به راه آرم این صید دل رمیده را
یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن
یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
#ملک_الشعرای_بهار
@takbitnab
🌹🌹🌹
خاکمال دشمن سرکش به تمکین می دهم
در گذار سیل، داد خواب سنگین می دهم
گردم آبی درین بستان چو گلبن می خورم
از برومندی عوض گلهای رنگین می دهم
بوی خود چون گل چرا از بلبلان دارم دریغ؟
من که بی منت سر خود را به گلچین می دهم
هرچه از شبها به بیداری سر آید نعمت است
من نه از تن پروری تغییر بالین می دهم
در بهای بوسه حیرانم چه سازم چون کنم
من که بهر حرف تلخی جان شیرین می دهم
چون طلا گردید دست افشار، می گردد عزیز
اختیار دل به آن دست نگارین می دهم
گرچه خود خون می خورم از تنگدستی چون عقیق
تشنه جانان را به آب خشک تسکین می دهم
پیش اهل دل ز زهد خشک می گویم سخن
جلوه در میدان آش اسب چوبین می دهم
از زبان یار می گویم به دل پیغامها
خاطر خود را به حرف و صوت تسکین می دهم
بس که صائب تشنه خون خودم از بیغمی
سر چو گل با چهره خندان به گلچین می دهم
#صائب_تبریزی
- دیوان اشعار
- غزلیات
- غزل شمارهٔ ۵۴۳۲
@takbitnab
🌹🌹🌹
باز آ که شهر بی تو تاریک و تیره باشد
در شهر بی تو نتوان والله که در جهان هم
خواهی بدیده بنشین خواهی به سینه جاکن
سلطان هر دو ملکی این زان تست وآن هم
صد منت از تو بر من کز دولت جمالت
بد نام شهر گشتم رسوای مردمان هم
#امیرخسرو_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو را شناختم تو را یافتم و تو را دریافتم و همه حرفهایم
شعر شد سبک شد
عقدههایم شعر شد
همه سنگینیها شعر شد
بدی شعر شد
سنگ شعر شد
علف شعر شد
دشمنی شعر شد
همه شعرها خوبی شد
چرا که تو خوبی و این همه اقرارهاست
#احمد_شاملو
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
نیست دیگر بخرابات خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد
حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم نمک پاشد و مرهم ببرد
پاکبازی که تو خواهی نفسی بنوازیش
نه عجب باشد اگر صرفه ز عالم ببرد
آنکه بر دامن احسان تواش دسترسی است
بدهان خاکش اگر نام ز حاتم ببرد...
#عماد_خراسانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
در بنفشه زار چشم " تو " ...
من ز بهترین ،
بهشت ها گذشتم ...!
بی " تو "
به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام ...!
ای نوازش " تو " ...
بهترین امیدِ زیستن ...!
در کنار " تو " ،
من ز اوج لذتی نگفتنی گذشتم ...!!!
#فریدون_مشیری
@takbitnab
🌹🌹🌹