ای دل به چه غم خوردنت آمد پیشه
وز مرگ چه ترسی، چو درخت از تیشه
گر زانکه به ناخوشی برندت زینجا
خوش باش که رستی ز هزار اندیشه
#بابا_افضل_کاشانی
- رباعی شمارهٔ ۱۵۱
@takbitnab
🌹🌹🌹
اگر زمانه پرآشوب شد، مرا چه غم است؟
چو خود بلای خودم، دیگر از بلا چه غم است؟
دلا! به دوستی خویش عشقبازی کن
تو گر وفا کنی، از یار بیوفا چه غم است؟
غم این بُود که به کویش نسیم را ره نیست
اگر گذر کند از کوی او صبا، چه غم است؟
چنین که کوهِ غم از خلق بر دل است تو را
گَرَت معاملهای هست با خدا، چه غم است؟
«مسیح!» اگر همه عالم ز سِحر پر گردد
کسی که دارد موسیٰصفت عصا، چه غم است...؟
#مسیح_کاشانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
من تورا آنگونه دوست داشتم
که مجنون لیلایش را
آنگونه چشم به راه بودم
که یعقوب یوسفش را
آنگونه می پرستیدم
که عرب لات و عُزایش را
آنگونه باور داشتم
که محمّد خدایش را
تو مرا اما...
چنان نمی خواستی،
که آدمی گناهانش را!
#طاهره_اباذری_هریس
@takbitnab
🌹🌹🌹
چنان یک كودک گریه كردم؛
همانگونه خالى،
همانطور بى معنى و بىدليل.
زيرا كه من؛
خيلى به ناحق از تو دور هستم...!
#ناظم_حکمت
@takbitnab
🌹🌹🌹
بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش
ندهم ز دست این بار، اگر آورم به چنگش
#عراقی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گلعذارمن تویی
دربهشت ارزوها. گلعذارمن تویی
مایه ارامش وصبروقرارمن تویی
ای بهاربی خزان ای یوسف بازارعشق
روح وریحان من وباغ وبهارمن تویی
شعله عشق تواتش بردل وجانم فکند
مر هم وداروی قلب داغدارمن تویی
صبح وشامم رابه یادونام توسرمیکنم
می کنداحساس قلبم درکنارمن تویی
قطره نا چیزم ودرساحل دریای عشق
مرهم وتسکین جان وحال زارمن تویی
چشمه چشمم شده ازهجر تودر یای اشک
نو ربخش دیده درانتظارمن تویی
شوق دیدارتو خواب راحت ازچشمم ربود
دیده برراهت منم داروندارمن تویی
طبع شعرم در هوای وصل توگل کرد. چون
محرم سر ضمیرورازدارمن تویی
بی وفایی ازمن ومهرووفاداری زتو
نورامیدوفروغ شام تارمن تویی
گرمقدم رابها رعمرطی شدباک نیست
چون انیس ومونس لیل ونهارمن تویی
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
ميگويد "جانم"
و منِ دستپاچه یادم میرود
كه چرا صدايش زده بودم!
چنان غرق "جانم" گفتنش ميشوم
كه انگار سالها منتظر بودم
از دهانش بیرون بیاید
یادم آمد!
قرار بود بپرسم
"هنوز هم جانش هستم؟"
و اينجا تنها لحظه ای بود
كه قبل از مطرح كردن سوالم
جوابم را گرفتم!
آن هم با يك كلمه!
#نيلوفر_رضايی
@takbitnab
🌹🌹🌹
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایت است به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
" جمعه صورت توست "
وقتی چشمانت را....
به رویم میبندے،
و باد موهایت را....
به سمت غروب میڪشد،
چقدر غم انڪَیزے....زرد طلایی
چقدر غم انڪَیزے....پرترهے وحشی
#آریو_همتی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای کاش که بخت سازگاری کردی
با جور زمانه یار یاری کردی
از دست جوانیام چو بربود عنان
پیری چو رکاب پایداری کردی
#حافظ
- رباعی شمارهٔ ۴۱
@takbitnab
🌹🌹🌹
. ميڪَذارمت
روے چشمانم
و اين شهر را با تو قدم میزنم،
مجبورشان میڪنم
تا براے دوست داشتنمان
اسپند دود ڪنند..!
ڪور شود چشم حسودان
لال شود زبان بدخواهان...
#علی_قاضی_نظام
@takbitnab
🌹🌹🌹
صبح چون خورشید رخشان رخ نمود از کوهسار
ماهِ من از در درآمد با رُخی خورشید وار
#قاآنی
@takbitnab
🌹🌹🌹
درون قهوهخانه با خودم گفتم
که از امروز فراموشت کنم دیگر
و غمهای فراوان را
بشویم از دل و بسپارمش در گور یادت را
تلخ را با تلخی قهوه بباید شست
دریغ اما که یادت
چون گلی زیبا برآمد از دل فنجان
#نزار_قبانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
معشوق شرابخوار و بیسامانست
خونخواره و شوخ و شنگ و نافرمانست
کفر سر جعد آن صنم ایمانست
دیریست که درد عشق بیدرمانست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۱۵
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
وقتی تصمیم به ترک چیزی گرفتی هرگز به آن بازنگرد!
حالا چه بخواهد
سیگار باشد''''
یا چای
یک آهنگ،
یک آدم،
یک احساس،
هر چه !
حتی یک " خودت "!
که بوده و نباید باشد...
هرگز برنگرد،
تو تنها برنخواهی گشت!
یک ترس مداوم
پا به پای تو زندگی خواهد کرد...
#علی_قاضی_نظام
@takbitnab
🌹🌹🌹
استکان شکسته
چای را
در خود نگه نمی دارد.
درخت تبر خورده
میوه نمی دهد.
صندلی فرسوده
تکیه گاه خسته ای نمی شود.
تار سیم بریده
گوشه ای را
به خاطر نمی آورد.
من اما
همچنان
سرشار شعرهای عاشقانه ام
برای تو.
#یغما_گلرویی
@takbitnab
🌹🌹🌹
خوشا آن سر که در پایی بیاسود
خوشا آن دل که در جایی بیاسود
خوشا آن رودِ سرگردانِ نالان
که در آغوش دریایی بیاسود
خوشا مرغی که یک شب در همه عمر
در این بُستان به مأوایی بیاسود
خوشا سوداگری کَانْدر رهِ دوست
ز هر سودا به سودایی بیاسود
خوش آن یوسف کز استغنای زندان
ز کَیدِ هر زلیخایی بیاسود
خوشا آندَم که جان ناتوانی
به نیروی توانایی بیاسود
خوشا روشندلی در بزم جانان
که همچون شمعِ برپایی بیاسود
خوش آن پروانه کَانْدر شعلهی وصل
ز هر بیمیّ و پروایی بیاسود
خوش آن ساعت که دل از بیشکیبی
به تدبیر شکیبایی بیاسود
خوش آن کو با غنیمتهای امروز
ز هر دیروز و فردایی بیاسود...
#رشید_یاسمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
نه مرد سجادهایم و نه مرد کَلیم
ما مرد میایم در خرابات مقیم
قاضی نخورد می که از آن دارد بیم
دُردی خرابات به از مال یتیم
#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۱۳۴
@takbitnab
🌹🌹🌹
شب را نوشیدهام
و بر این شاخههای شکسته میگریم
مرا تنها گذار
ای چشمِ تبدارِ سرگردان!
مرا با رنجِ بودن تنها گذار
مگذار خوابِ وجودم را پرپر کنم
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم
و به دامنِ بی تار و پود رؤیاها بیاویزم...
#سهراب_سپهری
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو را که نفْس نفیس است و خیر اندیش است
به خیر کوش که شرّ زمانه در پیش است
دلا! علامت تقوا به ریش تنها نیست
که ریشِ فاقد تقوا، خراب از ریش است
بشر که در پی آمال میشود پامال
به چنگ گرگِ طبیعت همیشه چون میش است
اگر بساط بچینی به چین پیشانی
عسل میار که نوش تو بدتر از نیش است
نظیر شیشه و سنگی که ضدّ یکدگرند
شکست آدمی از نادرستی خویش است
به حُسنِ غسل و وضو در وِیاش تواند بود
کسی که صوفیِ صافی و پاک درویش است
خدا به داد دل بندهای رسد «حدّاد»
که از برای دلِ ریشِ کس دلش ریش است...
#حداد_کاشانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
آن عشق که برق و بوش تا فرق رسید
مالم همه خورد و کار با دلق رسید
آبی که از آن دامن خود میچیدم
اکنون جوشیده است و تا حلق رسید
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۸۶
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
امشب همه شب نشسته اندر حزنم
فردا بروم مناره را کارد زنم
خشم آلودست اگرچه با ماست صنم
در چاه رسیدهام ولی بیرسنم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۱۵۲
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
از گذرگاه خیال
اشک در دامن احساس نشست !
پشت دیوار کلام؛واژه دراین نفس باد رهاست!
کمی ای لحظه بایست
کمی آهسته برو
نفسم بند آمد
از سخنهای خیالین و دروغ،
عشق در ثانیه ها گم شده است!
چه شودعشق بیایی و مرا یار شوی
لحظه ها سخت بدون تو مرا می گذرد.
#فریبا_قربان_کریمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تن زده ام آغوشت را...
چقدر به من می آید ...
رنگش...
جنسش...
واندازه اش...
که به قد تمام بی کسی هایم ...
بر دلم نشسته است !!
#سوسن_درفش
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلم میخواهدکمی سیر تو را!
کمی چشم هایت راجرعه جرعه بنوشم
عصاره وجودت را
دلم میخواهدکمی ابدی تو را!
کمی دچار تو بودن را!
کمی مجنون بودن را!
دلم میخواهد دستانت را عمری قرض گیرم
عمری حواله آغوشت بودن را!
عمری به حصار تن کشیدن را!
دلم میخواهدکمی سیر تورا!
#مهتاب_سایه
@takbitnab
🌹🌹🌹