صبح چون خورشید رخشان رخ نمود از کوهسار
ماهِ من از در درآمد با رُخی خورشید وار
#قاآنی
@takbitnab
🌹🌹🌹
درون قهوهخانه با خودم گفتم
که از امروز فراموشت کنم دیگر
و غمهای فراوان را
بشویم از دل و بسپارمش در گور یادت را
تلخ را با تلخی قهوه بباید شست
دریغ اما که یادت
چون گلی زیبا برآمد از دل فنجان
#نزار_قبانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
معشوق شرابخوار و بیسامانست
خونخواره و شوخ و شنگ و نافرمانست
کفر سر جعد آن صنم ایمانست
دیریست که درد عشق بیدرمانست
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۱۵
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
وقتی تصمیم به ترک چیزی گرفتی هرگز به آن بازنگرد!
حالا چه بخواهد
سیگار باشد''''
یا چای
یک آهنگ،
یک آدم،
یک احساس،
هر چه !
حتی یک " خودت "!
که بوده و نباید باشد...
هرگز برنگرد،
تو تنها برنخواهی گشت!
یک ترس مداوم
پا به پای تو زندگی خواهد کرد...
#علی_قاضی_نظام
@takbitnab
🌹🌹🌹
استکان شکسته
چای را
در خود نگه نمی دارد.
درخت تبر خورده
میوه نمی دهد.
صندلی فرسوده
تکیه گاه خسته ای نمی شود.
تار سیم بریده
گوشه ای را
به خاطر نمی آورد.
من اما
همچنان
سرشار شعرهای عاشقانه ام
برای تو.
#یغما_گلرویی
@takbitnab
🌹🌹🌹
خوشا آن سر که در پایی بیاسود
خوشا آن دل که در جایی بیاسود
خوشا آن رودِ سرگردانِ نالان
که در آغوش دریایی بیاسود
خوشا مرغی که یک شب در همه عمر
در این بُستان به مأوایی بیاسود
خوشا سوداگری کَانْدر رهِ دوست
ز هر سودا به سودایی بیاسود
خوش آن یوسف کز استغنای زندان
ز کَیدِ هر زلیخایی بیاسود
خوشا آندَم که جان ناتوانی
به نیروی توانایی بیاسود
خوشا روشندلی در بزم جانان
که همچون شمعِ برپایی بیاسود
خوش آن پروانه کَانْدر شعلهی وصل
ز هر بیمیّ و پروایی بیاسود
خوش آن ساعت که دل از بیشکیبی
به تدبیر شکیبایی بیاسود
خوش آن کو با غنیمتهای امروز
ز هر دیروز و فردایی بیاسود...
#رشید_یاسمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
نه مرد سجادهایم و نه مرد کَلیم
ما مرد میایم در خرابات مقیم
قاضی نخورد می که از آن دارد بیم
دُردی خرابات به از مال یتیم
#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۱۳۴
@takbitnab
🌹🌹🌹
شب را نوشیدهام
و بر این شاخههای شکسته میگریم
مرا تنها گذار
ای چشمِ تبدارِ سرگردان!
مرا با رنجِ بودن تنها گذار
مگذار خوابِ وجودم را پرپر کنم
مگذار از بالش تاریک تنهایی سر بردارم
و به دامنِ بی تار و پود رؤیاها بیاویزم...
#سهراب_سپهری
@takbitnab
🌹🌹🌹
تو را که نفْس نفیس است و خیر اندیش است
به خیر کوش که شرّ زمانه در پیش است
دلا! علامت تقوا به ریش تنها نیست
که ریشِ فاقد تقوا، خراب از ریش است
بشر که در پی آمال میشود پامال
به چنگ گرگِ طبیعت همیشه چون میش است
اگر بساط بچینی به چین پیشانی
عسل میار که نوش تو بدتر از نیش است
نظیر شیشه و سنگی که ضدّ یکدگرند
شکست آدمی از نادرستی خویش است
به حُسنِ غسل و وضو در وِیاش تواند بود
کسی که صوفیِ صافی و پاک درویش است
خدا به داد دل بندهای رسد «حدّاد»
که از برای دلِ ریشِ کس دلش ریش است...
#حداد_کاشانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
آن عشق که برق و بوش تا فرق رسید
مالم همه خورد و کار با دلق رسید
آبی که از آن دامن خود میچیدم
اکنون جوشیده است و تا حلق رسید
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۴۸۶
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
امشب همه شب نشسته اندر حزنم
فردا بروم مناره را کارد زنم
خشم آلودست اگرچه با ماست صنم
در چاه رسیدهام ولی بیرسنم
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۱۵۲
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
از گذرگاه خیال
اشک در دامن احساس نشست !
پشت دیوار کلام؛واژه دراین نفس باد رهاست!
کمی ای لحظه بایست
کمی آهسته برو
نفسم بند آمد
از سخنهای خیالین و دروغ،
عشق در ثانیه ها گم شده است!
چه شودعشق بیایی و مرا یار شوی
لحظه ها سخت بدون تو مرا می گذرد.
#فریبا_قربان_کریمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تن زده ام آغوشت را...
چقدر به من می آید ...
رنگش...
جنسش...
واندازه اش...
که به قد تمام بی کسی هایم ...
بر دلم نشسته است !!
#سوسن_درفش
@takbitnab
🌹🌹🌹
دلم میخواهدکمی سیر تو را!
کمی چشم هایت راجرعه جرعه بنوشم
عصاره وجودت را
دلم میخواهدکمی ابدی تو را!
کمی دچار تو بودن را!
کمی مجنون بودن را!
دلم میخواهد دستانت را عمری قرض گیرم
عمری حواله آغوشت بودن را!
عمری به حصار تن کشیدن را!
دلم میخواهدکمی سیر تورا!
#مهتاب_سایه
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای بسته حجاب، پردها را بردار
تا کس نرود دگر به صید مردار
رحم آر که مسیریان را از جوع
آب گرمی شدست یلغون بازار
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۹۱۵
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
دل دیوانهی ما، بستهی گیسوی تو بود
سر شوریدهی ما، خاک ره کوی تو بود
غیر عشق تو کسی در دل ما راه نیافت
بین خوبان جهان، دیدهی ما سوی تو بود
مسجد و میکده و کعبه و بتخانه و دِیر
هر کجا زمزمهای بود، هیاهوی تو بود
در چمن، سروِ روان جلوهای از قدّ تو داشت
برگ گل آینهدار رخ دلجوی تو بود
از سر کوی تو هرگز نرود جای دگر
آنکه در پای دلش سلسلهی موی تو بود
خُنُک آن دل که به غیر تو دلارامش نیست
روشن آن چشم که روشن به مَه روی تو بود
عاشقان جز به جمال تو نیارند نظر
قبلهی عاشق صادق، خم ابروی تو بود
غزلی گر به زبان داشت «کریمی»، ز تو داشت
یا ز وصف تو سخن گفت، به نیروی تو بود...
#شیخ_محمدابراهیم_کریمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تویی که اشرف خلقی، تویی هم اسم خدا
تویی که لایق هر چه ستایشی و ثنا
تویی شکوهِ بلاشک، تویی یگانه ترین
تویی امام و ولی، بی ولی و بی اما
تمامِ وصفِ مقامِ تو نیست روز غدیر
چگونه برکه بگوید زِ وسعت دریا؟!
کنار سرو چرا قد علم کند شمشاد؟!
کسی که با تو جدل کرده، خود شده رسوا
علی! حلاوتِ مهر و محبت تو، حلال
و هُرمِ آتش دوزخ، حرام بر آنها_
_ که میکنند نگینِ نجف، همیشه به دست
که مینَهَند همه عمر، در رکابِ تو پا
سعادت است برایم به خاک افتادن
چرا که نام نهادند ابوتراب، تو را
به لطف گنج درونش زمین گرانقدر است
به قلب ما فقط عشق تو داده است بها
شنیده ام که دم مُردنم تو می آیی
همین بس است مرا از تمامی دنیا
فقط به رسم قدیمی نخل ها ای کاش
به احترام تو میشد که جان دهم سرِ پا
#حسین_صبح_خیز
@takbitnab
🌹🌹🌹
کسی نگفته که طاقت بیار و حوصله کن
بیا برای من از هرچه خواستی، گِله کن
تو در ازای دلت جان بخواه -آری!- جان
من اهل چانهزدن نیستم، معامله کن
در آزمونِ خزان، برگ سرشکستهتر است
کم التفات بر این برگههای باطله کن
بگیر بر خودت آسان و پیش چشم جهان
بچرخ و دست بزن، پا بکوب و هلهله کن
از آشیانه اگر خستهای و میخواهی
به کوچ تن بدهی، اقتدا به چلچله کن
علاجِ فاصله وصل است، بیبهانه مرا
بگیر تنگ در آغوش و ختمِ غائله کن...
#حمیدرضا_حامدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
دل گرسنهٔ عید تو شد چون رمضان
وز عید تو شد شاد و همایون رمضان
وانگه عمل کمان به مو وابسته است
گر مو شود اندیشه نگنجد به میان
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۷۱
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
تا جامع اسرار الهی نشوی
شایستهٔ تخت پادشاهی نشوی
تا غرقهٔ دریا نشوی همچون ما
دانندهٔ حال ما کماهی نشوی
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۳۱۵
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای اهل صفا که در جهان گردانید
از بهر بتی چرا چنین حیرانید
آنرا که شما در این جهان جویانید
در خود چو جوئید شما خود آنید
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۵۴۸
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
دل در ازل آمد آشیان غم تو
جان تا به ابد بود مکان غم تو
من جان و دل خویش از آن دارم دوست
کین داغ تو دارد آن نشان غم تو
#مهستی_گنجوی
- رباعی شمارۀ ۱۵۷
@takbitnab
🌹🌹🌹
در مجلس ما که ترک می نتوان کرد
با عقل بیان عشق وی نتوان کرد
چون اوست حقیقت وجود همه چیز
ادراک وجود هیچ شی نتوان کرد
#شاه_نعمت_الله_ولی
- رباعی شمارهٔ ۱۵۲
@takbitnab
🌹🌹🌹
ستاره گم شدو خورشید سر زد
پرستویی به بام خانه پر زد
در آن صبحم صفای آرزویی
شبِ اندیشه را رنگِ سحر زد
پرستو باشم از بامی به بامی
صفای صبح را گویم سلامی
#فریدون_مشیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
اصلاً بی هوا بیا
بیایی هوا میخواهم چکار؟!
نفس میخواهم چکار
بیایی...
کمی شعر می خواهم
کمی زانویت را
تا سر بگذارم رویش
چند دانه انگشت که موهایم را
به هم بریزد!!
و..
کمی مرگ
#حامد_نیازی
@takbitnab
🌹🌹🌹