این شاخ شکوفه بارگیرد روزی
وین باز طلب شکار گیرد روزی
میآید و میرود خیالش بر تو
تا چند رود قرار گیرد روزی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۵۷
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
صبح ها
موهای تاب دار تو
شعر است
وآغوشت،جان می دهد برای شعر گفتن
کاغذ و قلم را بیخیال
جلوتر بیا،
تا زیر آفتاب نگاهت،انگشتانم را
درمیان گیسوانت
برقصانم
و شعرهای عاشقانه ام را
بیامیزم درچال گلویت
بگذار از پنجره ی سرزمینمان
پرده را کنار بزنم
و رو به خورشید جار بزنم
دوستت دارم
#شهاب_شهابی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گفت که
اهل کجایی شاعر؟
گفتمش : اهلی ِ یک چشم سیاه
دل سپرده
به نگاهی خاموش
سر سپرده به خیال
ازشب یک آغوش
قدم اندازه ی یک گام بلند
تا دل ناب سبو
پوستم گندمی و پرجادو
وزنم اندازه ی یک شعر نجیب
دل ردیف از احساس
خانه ام در تله ای از گل یاس
چشمهایم
به سیاهی ِ شبی بی مهتاب
#مژگان_مهر
@takbitnab
🌹🌹🌹
پيش وجودت از عدم زنده و مرده را چه غم
کز نفس تو دم به دم میشنويم بوی جان
#هوشنگ_ابتهاج
@takbitnab
🌹🌹🌹
قلم بنویس رازم را
تو میدانے نیازم را
کسی جز تو نمے بیند
من و سوز و گدازم را ....
#مریم_عرفان
@takbitnab
🌹🌹🌹
سرودمت
به همان باوری که در من بود
و شعر
حنجرهام شد که خوشصدا باشم
و خواندمت!
که قشنگ است روز و شب از تو
بخوانم و
نگران نخواندهها باشم...
#محمد_علی_بهمنی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گلعذارمن تویی
دربهشت ارزوها. گلعذارمن تویی
مایه ارامش وصبروقرارمن تویی
ای بهاربی خزان ای یوسف بازارعشق
روح وریحان من وباغ وبهارمن تویی
شعله عشق تواتش بردل وجانم فکند
مر هم وداروی قلب داغدارمن تویی
صبح وشامم رابه یادونام توسرمیکنم
می کنداحساس قلبم درکنارمن تویی
قطره نا چیزم ودرساحل دریای عشق
مرهم وتسکین جان وحال زارمن تویی
چشمه چشمم شده ازهجر تودر یای اشک
نو ربخش دیده درانتظارمن تویی
شوق دیدارتو خواب راحت ازچشمم ربود
دیده برراهت منم داروندارمن تویی
طبع شعرم در هوای وصل توگل کرد. چون
محرم سر ضمیرورازدارمن تویی
بی وفایی ازمن ومهرووفاداری زتو
نورامیدوفروغ شام تارمن تویی
گرمقدم رابها رعمرطی شدباک نیست
چون انیس ومونس لیل ونهارمن تویی
#مقدم
@takbitnab
🌹🌹🌹
آنکه می آید زطفلی از دهانش بوی شیر
می گدازد عاشقان را چون شکر در جوی شیر
صحبت سیمین تنان شیرین لبان را آتش ا ست
کاهش شکر بوداز چربی پهلوی شیر
می کند بی دست وپایی نعمت فردوس نقد
روزی اطفال اینجامی رسد از جوی شیر
سخت طفلانه است سنجیدن به مردان جهان
کوهکن راکز دهان تیشه آیدبوی شیر
سخت رویان رابه خلق خوش توان مغلوب کرد
قند را درهم شکست از چرب نرمی خوی شیر
پاک طینت عیب خود را بر زبان می آورد
موی را پنهان نیارد کرد هرگز روی شیر
نیست در مصر قناعت تشنه چشمی حرص را
خشک می آید برون اینجا شکر از جوی شیر
وقت حاجت راه روزی خود هویدامی شود
طفل بی مادر کند زانگشت جست و جوی شیر
وعده های خشک بی ریزش نمی آید بکار
طفل را نتوان خمش کردن به گفت و گوی شیر
در حریم صبح صائب پاک کن دل از خودی
کز غباری از صفا بیمایه گردد روی شیر
#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۴۶۳۹
@takbitnab
🌹🌹🌹
روز و شب خدمت تو بیسر و بیپا چه خوشست
در شکرخانه تو مرغ شکرخا چه خوشست
بر سر غنچه بسته که نهان میخندد
سایه سرو خوش نادره بالا چه خوشست
زاغ اگر عاشق سرگین خر آمد گو باش
بلبلان را به چمن با گل رعنا چه خوشست
بانک سرنای چه گر مونس غمگینانست
از دم روح نفخنا دل سرنا چه خوشست
گر چه شب بازرهد خلق ز اندیشه به خواب
در رخ شمس ضحی دیده بینا چه خوشست
بت پرستانه تو را پای فرورفت به گل
تو چه دانی که بر این گنبد مینا چه خوشست
چون تجلی بود از رحمت حق موسی را
زان شکرریز لقا سینه سینا چه خوشست
که صدا دارد و در کان زر صامت هم هست
گه خمش بودن و گه گفت مواسا چه خوشست
#مولانا
- غزل شمارهٔ ۴۱۴
@takbitnab
🌹🌹🌹
حلول #ماه_رجب
مگذار که دلخسته و دلخون باشیم
بگذار که برلطف تو مدیون باشیم
در ماه رجب آرزوی ما این است
ای کاش که ما از رجبیون باشیم
#سیدهاشم_وفایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_محمدباقر علیه السلام
در حلم و وفا حُسن زبانزد دارد
در جود و سخا، شکوه بی حد دارد
در قامت او صلابت حیدری است
در چهرهی خود نور محمد دارد
#یوسف_رحیمی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_محمدباقر علیه السلام
در باغ جهان، نسیم سرمد آمد
بر غنچهی علم، فیض بی حد آمد
نوری ز حَسَن در اوست، نوری ز حسین
آیینهی سبطین محمد آمد
#میثم_مؤمنی_نژاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_محمدباقر علیه السلام
اسرار علوم حَیِّ سرمد آمد
آئینۀ جمع آل احمد آمد
جبریل ز عرش، این خبر آورده
تبریک که دومین محمد آمد
#محمود_ژوليده
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_محمدباقر علیه السلام
با عطر تو، گل شوق شکفتن دارد
سرمستی و میل از تو گفتن دارد
ای باقر علم نبوی! در شب عید
این دل هوس مدینه رفتن دارد
#سیدهاشم_وفایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_محمدباقر علیه السلام
آئینهی حق، طیب و طاهر آمد
از نسل حسن، فَخرِ مَفاخِر آمد
در مَطلع و روز اول ماهِ رجب
فرزند علی حضرت باقر آمد
#مرتضی_شاهمندی
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_محمدباقر علیه السلام
برما نظری اگر نمایی کافیست
از کارم اگر گره گشایی کافیست
عیدی ولادت امام باقر
در مجلس ما اگر بیایی کافیست
#سیدمجتبی_شجاع
@takbitnab
🌹🌹🌹
#امام_محمدباقر علیه السلام
امروز که عرشیان برانگیختهاند
بر عرش بلور نور آویختهاند
در مقدم باقرالعلوم از فردوس
یک باغ، گل محمدی ریختهاند
#سیدهاشم_وفایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ز بعد خاک شدن یا زیان بود یا سود
به نقد خاک شوم بنگرم چه خواهد بود
به نقد خاک شدن کار عاشقان باشد
که راه بند شکستن خدایشان بنمود
به امر موتوا من قبل ان تموتوا ما
کنیم همچو محمد غزای نفس جهود
جهود و مشرک و ترسا نتیجه نفس است
ز پشک باشد دود خبیث نی از عود
شود دمی همه خاک و شود دمی همه آب
شود دمی همه آتش شود دمی همه دود
شود دمی همه یار و شود دمی همه غار
شود دمی همه تار و شود دمی همه پود
به پیش خلق نشسته هزار نقش شود
ولیک در نظر تو نه کم شود نه فزود
به پیش چشم محمد بهشت و دوزخ عین
به پیش چشم دگر کس مستر و مغمود
مذللست قطوف بهشت بر احمد
که کرد دست دراز و از آن بخواست ربود
که تا دهد به صحابه ولیک آن بگداخت
شد آب در کفش ایرا نبود وقت نمود
#مولانا
- غزل شمارهٔ ۹۴۱
@takbitnab
🌹🌹🌹
شود از پرده پوشی سوز اهل حال رسواتر
که تب را می نماید پرده تبخال رسواتر
خود آرایی کند بی پرده عیب روسیاهان را
که گردد پای طاوس ازنگار بال رسواتر
نگردد پرده عیب خسیسان دولت دنیا
سیه رو را کند آیینه اقبال رسواتر
درین میخانه با ته جرعه قسمت قناعت کن
که گردد تنگ ظرف از جام مالامال رسواتر
ازان با صوفیان صافدل زاهد نیامیزد
که از آیینه گردد زشتی تمثال رسواتر
مزن پر دست وپا گرعیب خود پوشیده می خواهی
که می گردد ز ایماواشارت لال رسواتر
به زینت نیست ممکن زشتی رخسار کم گردد
که ساق بی صفا رامی کند خلخال رسواتر
نداری چون ز معنی بهره ای باری مکن دعوی
که در پرواز گردد مرغ کوته بال رسواتر
نیاید پرده پوشی از لباس عاریت صائب
که نا درویش را سازد قبای شال رسواتر
#صائب_تبریزی
- غزل شمارهٔ ۴۶۴۷
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای مرهم ریش و مونس جانم
چندین به مفارقت مرنجانم
ای راحت اندرون مجروحم
جمعیت خاطر پریشانم
گویند بدار دستش از دامن
تا دست بدارد از گریبانم
آن کس که مرا به باغ میخواند
بی روی تو میبرد به زندانم
وین طرفه که ره نمیبرم پیشت
وز پیش تو ره به در نمیدانم
یک روز به بندگی قبولم کن
روز دگرم ببین که سلطانم
ای گلبن بوستان روحانی
مشغول بکردی از گلستانم
زان روز که سرو قامتت دیدم
از یاد برفت سرو بستانم
آن در دورسته در حدیث آمد
وز دیده بیوفتاد مرجانم
گویند صبور باش از او سعدی
بارش بکشم که صبر نتوانم
ای کاش که جان در آستین بودی
تا بر سر مونس دل افشانم
#سعدی
- غزل ۴۱۵
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای بر سر ره نشسته ره میطلبی
در خرمن مه فتاده مه میطلبی
در چاه زنخدان چنین یوسف حسن
خود دلو توئی یوسف و چه میطلبی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۱۲
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای بنده اگر تو خواجه بشناختیی
دل را ز غرور نفس پرداختیی
گر معرفتش ترا مسلم بودی
یک لحظه به غیر او نپرداختیی
#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۱۳
@takbitnab
🌹🌹🌹
نقش عالم جز خیال یار نیست
جز خیال عشق خود اظهار نیست
گر یکی بینی و گر خود صد هزار
در حقیقت جز یکی اسمار نیست
#شاه_نعمت_الله_ولی
- دوبیتی شمارهٔ ۴۰
@takbitnab
🌹🌹🌹
شبی خیال تو از دشت خواب من بگذشت
دگر به خواب نرفت این دل خیال پرست
#فریدون_مشیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
آسمانی بیابر،
اطلسیهایی تَر،
رستگاری نزدیک،
لای گلهای حیاط
نور در کاسهی مس چه نوازشها میریزد
نردبان از سر دیوار بلند،
صبح را روی زمین میآرد...
#سهراب_سپهری
@takbitnab
🌹🌹🌹