eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
قسم میدهمت به نگاهِ خورشید و عاشقانه های پاییز ماه، به حرمتِ بیداری آیینه ی صبح کنار شبنم نشسته بر سرخی شمعدانی در امتدادِ کوچه ی انتظار، که بیایی و بر چشمانِ صبحِ من سرمه ای بنوازی از عشق و بوسه تا بخیر شوند گلواژه ها در ردیفِ شعرهایم. @takbitnab 🌹🌹🌹
دنیا راهی بهشت منزلگاهی این هر دو به نزد اهل معنی کاهی گر عاشق صادقی زهر دو بگذر تا دوست ترا به خود نماید راهی - رباعی شمارهٔ ۷۱۳ @takbitnab 🌹🌹🌹
هر نقش که بر تخته‌ی هستی پیداست آن صورتِ آن‌کس است کآن نقش آراست دریای کهن چو بَرزند موج از نو موجش خوانند و در حقیقت دریاست... @takbitnab 🌹🌹🌹
هان ای دل خسته روز مردانگیست در عشق توم چه جای بیگانگیست هر چیز که در تصرف عقل آید بگذار کنون که وقت دیوانگیست - رباعی شمارهٔ ۴۳۱ @takbitnab 🌹🌹🌹
باد می‌آید، ابر می‌زارد، آسمان رنگ دگر یافته‌است بر لب پنجره‌ها طرح موهوم خزان نقش گرفت دل من غمگین است دل هر گلدان نیز می‌روم تا ته باغ تا ببینم گل سرخ از دل من باخبر است؟ یاد آن روز به‌خیر که من و آن گل سرخ عاشق سبز بهاران بودیم ولی اکنون پاییز... وَ کسی یادش نیست که در این گوشه‌ی باغ، یک گل سرخ همدم پنجره‌ی من بوده‌ست... @takbitnab 🌹🌹🌹
من و عشق و دل دیوانه بساطی داریم؛ عقل هی فلسفه می‌بافد و ما می‌خندیم..! @takbitnab 🌹🌹🌹
شما که او را ندیده‌اید چشم‌هایش چشم‌هایش چشم‌هایش... باور کنید من هم سیر ندیدمش! چشم‌هایش نگذاشتند. @takbitnab 🌹🌹🌹
عافیت خواهی، نظر در منظرِ خوبان مکن ور کنی بدرود کن خواب و قرارِ خویش را @takbitnab 🌹🌹🌹
سعدیا پیکر مطلوب برای نظر است ور نبینی چه بُوَد فایده چشم بصیر..! @takbitnab 🌹🌹🌹
باز امشب از طوفان و از باران بگویم از حضرت روح اللہ و یاران بگویم ازخون واز شمشیر دارم من حکایت ازماہ بھمن میکنم امشب روایت امشب قلم برداشتم خودباوری شد حرف دل من با شما یک مثنوی شد گفتم قلم بنویس،وقت واژہ یابی است جانم بہ قربان ھرآنکس انقلابی است این ماہ یعنی ماہ سرکوب شیاطین آزادی مردم از آن طاغوت ننگین این ماہ یعنی امتحانی سخت دادن بھر خدا و دین او در خون فتادن سرمای بھمن زور را زنجیرمیکرد گرمای خون والفجر را تفسیر میکرد پیغام بھمن هست در سیر هدایت با جان و دل کلّ وجودت با ولایت باید در این ره از منافق دور گردیم درخط روح اللہ غرق نورگردیم داریم ما از برکت راه حسینی یک ملت و یک انقلاب و یک خمینی این ماہ بھمن یادگار آفتاب است ھر ساعتش صد خاطرہ از انقلاب است این ماہ بھمن ماہ بیداری یاران میریخت،نارنجک، گلولہ ھمچو باران در آن طرف تانک و مسلسل ھای عالی دراین طرف مردم ھمہ بادست خالی بین خیابان،کوچہ کوچہ لالہ پرپر فریاد مردم یک صدا اللہ اکبر پای پیاده یک دل و یک رنگ بودیم دشمن سوارتانک، مابا سنگ بودیم لحظہ بہ لحظہ شام تیرہ روز میشد خون بود،برشمشیرھا پیروزمیشد یادش بخیر آن روز دستہ دستہ یاران فریاد میدادند امام آمد بہ ایران یارب بحق عالمان و مو سپیدان یارب بحق حرمت خون شھیدان یارب تو را سوگند بر نورحسینی پایندہ دار این نھضت و نام خمینی یارب بہ دستان ابوالفضل علمدار این رهبر فرزانه ی ما را نگهدار (غریب) @takbitnab 🌹🌹🌹
دلدادۀ عشق در ره عشق تو ایدوست ز پا افتادم کی اثربخش شود در دل تو فریادم رشته¬ی بنده گی ات را به دو عالم ندهم بپذیری اگرم در دو جهان آزادم بس که طوفان زدۀ عشق تو ام، دارم بیم موج طوفان خیالت به کَنَد بنیادم غیر سرمایه¬ی عشق تو به بازار وجود هستی خویش به سودای تو از کف دادم همه شب از غم هجران تو ای بدر مُنیر به سماوات رود تا به سحر فریا دم آنچه در مدرسه عشق تو آموخته ام غیر غم فلسفه¬ای یاد نداد استادم (سایه¬ی طوبی و دلجوئی حور و لب حوض بهوای سر کوی تو برفت از یادم) شمع هر انجمنی طایر دلخسته منم که کند پرتو مهر تو بحق دلشادم از کرم گوشۀ چشمی به من محزون کن تا شود مایه¬ی جان تا به صف میعادم با دلی غمزده از هجر «مقدم» می گفت دارم امیــد که از لطف کنی امــدادم @takbitnab 🌹🌹🌹
نخواه چشم ببندم به روی رفتن تو که وقت رفتنِ جان، چشم باز می‌ماند! @takbitnab 🌹🌹🌹
اینکه هنوز پای تو ماندم، گناه نیست عشق است جان من! هوسِ گاه‌گاه نیست تو فکر می‌کنی که وظیفه‌ست، لیکن این- -کاری که می‌کنم -به خدا- اشتباه نیست من معتقد به عشقم و معشوق من تویی هرچند با تو حال دلم روبه‌راه نیست اندوهِ یک جزیره‌ی بی‌رونقم ولی روحم شبیه روح تو بی‌سرپناه نیست شادم که توی دفتر قاضیّ کائنات پرونده‌ام به قدر پشیزی سیاه نیست شیدایی‌ام چو خلعت شاهی‌ست بر تنم این خوش‌ردا مناسب هر پادشاه نیست به برق توی چشمِ غزل‌های من نخند رعدی‌ست عاشقانه که در هر نگاه نیست... @takbitnab 🌹🌹🌹
گویا که جهان بعد تو زیباشدنی نیست حتّی گرهِ اخم خدا واشدنی نیست از حاصل‌ضرب من و تو، عشق به‌پا شد از خاطره‌ام عشق تو منها شدنی نیست من با تو -همیشه، همه‌جا- ما شدنی بود من با تو شدن، این‌دفعه گویا، شدنی نیست آغوش من و عشق تو و لحظه‌ی دیدار رؤیای قشنگی‌ست و امّا شدنی نیست از دوری هم، هردو چه بیمار و خرابیم اندازه‌ی این عشق که معناشدنی نیست پایان کلامم، من و تو، آخر این شعر با وصله و اصرار و دعا... ما شدنی نیست... @takbitnab 🌹🌹🌹
طالعی دارم آنکه از پی آب گر رَوم سوی بحر، بر گردد! وَر به دوزخ رَوم پی آتش آتش از یخ فسرده‌تر گردد! وَر ز کوه التماسِ سنگ کنم سنگ نایاب چون گهر گردد! وَر سلامی بَرم به نزد کسی هر دو گوشش به حکم، کر گردد! اسب تازی اگر سوار شوم زیر رانم روان چو خر گردد! این‌چنین حادثات پیش آید هرکه را روزگار برگردد با همه، شکر نیز باید گفت که مبادا از این بَتَر گردد...! @takbitnab 🌹🌹🌹
ساده‌لوحی! آدم که نباید هر چیزی رو باور کنه؛ من می‌گم گوش‌های آدم باید یکیش در باشه و یکیش دروازه دنیا رو سیاحت کن، این درختا را تماشا کن، این کفترا، این گلا، این دنیای فانی، یه لقمه بخور، بخواب، صبح پا شو، باز از نو شروع کن، دنبال چی می‌گردی؟ حالا اینایی که گفتم بی شعر و شاعری پیش نمی‌ره...؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
گُنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم گوشه‌ی چشم تو نگذاشت که عاقل باشیم @takbitnab 🌹🌹🌹
مدتی هست میان دل من با غم تو بوسه و ناز و نیاز و بغلی هست عجیب @takbitnab 🌹🌹🌹
به گل، ترانه‌ی مرغان بینوا عبث است فسونِ دوستی‌ام با تو بی‌وفا عبث است دلم به سینه کنون کز تغافلت خون شد تسلّی‌ام به نگه‌های آشنا عبث است به هرزه، داد به دیوان آسمان نبری که پیش مدّعیان، عرض مدّعا عبث است چنان که گشته تو را شیوه پاسِ بُوالهوسان شکایتم به تو بیگانه‌آشنا عبث است بد از رفاقت نیکان نکو نخواهد شد سَموم را سرِ همراهی صبا عبث است زبانِ تیغ، به نرمی نمی‌شود کوتاه ملایمت به حریفان بی‌حیا عبث است تلاش دولتِ اکسیرِ رنگ زردِ «حزین» نگشته تا مسِ قلب تو کیمیا، عبث است... @takbitnab 🌹🌹🌹
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی بی‌وفا نگار من، می‌کند به کار من خنده‌های زیر لب، عشوه‌های پنهانی دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟ ما ز دوست غیر از دوست، مقصدی نمی‌خواهیم حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی رسم و عادت رندیست، از رسوم بگذشتن آستین این ژنده، می‌کند گریبانی زاهدی به میخانه، سرخ روز می‌دیدم گفتمش: مبارک باد بر تو این مسلمانی زلف و کاکل او را چون به یاد می‌آرم می‌نهم پریشانی بر سر پریشانی خانهٔ دل ما را از کرم، عمارت کن! پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی ما سیه گلیمان را جز بلا نمی‌شاید بر دل بهائی نه هر بلا که بتوانی - غزل شمارهٔ ۲۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
کسی سکوت را نمی‌شناسد! سکوت یعنی کلمه و موسیقی، پیوند بین هر آنچه زنده است، پیوند بین هر آنچه ماناست تا ابد بُگذار دهان باز کنم و هیچ نگویم، سکوت، کودکی‌ست که به دنیا نیامد بگذار نت شفّاف کاملی باشم، بی‌زوال و ماندنی تا ابد... @takbitnab 🌹🌹🌹
بازآمدم تا بیابم دردآشنای دلم را بازآمدم تا ببینی ویرانه‌های دلم را از هرکه جز تو گسستم، صدبار در خود شکستم فرصت بده تا بسازم از نو بنای دلم را هستم اسیر تباهی، جامانده‌ام در سیاهی از دست دادم -الهی- بی‌تو بهای دلم را تنها تو نِعمَ الحبیبی، تنها تو نِعمَ الطّبیبی تنها خودت می‌شناسی درد و دوای دلم را هرچند غرق گناهم، امّا تویی تکیه‌گاهم دلخوش به اینم که این عشق، دارد هوای دلم را @takbitnab 🌹🌹🌹
منم آن مرغ که گر بند مرا برداری نروم جایی و بر بام تو خواهم پرواز @takbitnab 🌹🌹🌹
عجب که بر منِ مسکین دَمی نظر کردی به خسته‌جان و پریشان‌دلی گذر کردی ز راه لطف نمودی دلِ غمینی شاد دَمی ز ناله‌ی افتادگان حذر کردی من اَرچه هیچ نبودم پسندِ خاطر تو وفت به عهد، پسندیده بود اگر کردی ندیده‌ام به جهان جز جفا ز مَه‌رویان تو چون هوای جفا را ز سر برون کردی؟ زبان شِکوه ندارم ز چون تو سیمینی اگر در آتشِ غم، چهره‌ام چو زر کردی... @takbitnab 🌹🌹🌹
در گذرگاه زمان خیمه شب بازے دهر با همه تلخے و شیرینی خود مے گذرد عشق ها مے میرند رنگ ها رنگ دگر مے گیرند و فقط خاطره هاست ڪه چه شیرین و چه تلخ.... دست ناخورده به جا مے مانند ...... @takbitnab 🌹🌹🌹