eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌خواهمت ای خواسته جز من همه‌کس را وی آخته بر کشتن من تیغِ نفس را بر من که نباشد دگرم طاقت پرواز با زخمِ زبان تنگ مکن کنج قفس را آن روز که گردن به تمنّای تو دادیم بستیم به زنجیر، هیولای هوس را عمرِ گذران قافله‌ی یاد مرا برد گر گوش کنی می‌شنوی بانگ جَرس را با من سخن تلخ مگو ای لبِ شیرین اسراف مکن! شهد مده مور و مگس را دل شد خزرِ خون و تو افسوس ندیدی در دیده‌ی خشکیده‌ی من رود اَرس را با یاد تو آغشته نبود اَر نفس ما در خلوتِ دل راه ندادیم نفس را پایان سخن نیست به جز حرف نخستین! می‌خواهمت ای خواسته جز من همه‌کس را... @takbitnab 🌹🌹🌹
غم مخور شام ظلمانی شود برچیده کم کم غم مخور تابد آن خورشید عالمتاب عالم غم مخور زورق هستی اگر افتاده در گرداب غم میرسد با لطف حق بر ساحل یم غم مخور سُست شد گر پایه¬های محکم دین باوری میشود بنیاد دین تا حشر محکم غم مخور قطب عالم محور ایجاد ابن العسکری می زند بر روی بام کعبه پرچم غم مخور می کند برپا در این عالم بساط عدل و داد کاخهای جور را می پاشد از هم غم مخور اقتدا بر او نماید عیسی گردون نشین می شود محراب گردون در برش خم غم مخور دردمندان را طبیب و اهل ایمان را حبیب زخم هجران را کند با وصل مرهم غم مخور چلچراغ آفرینش برترین رکن وجود سایه اش گردد پناه اهل عالم غم مخور آخرین ماه ولا حتماً هویدا می شود اهرمن گردد اسیر اسم اعظم غم مخور کفر و باطل محو می گردد «مقدم» از جهان گــلشن اسلام گردد سبز و خرم غم مخور @takbitnab 🌹🌹🌹
با خيالت خواب در چشمم نمى‌گيرد قرار خواب مى‌داند كه راهِ سيل، جاىِ خواب نيست @takbitnab 🌹🌹🌹
هر چند که دیده روی خوب تو ندید یک گل ز گلستان وصال تو نچید اما دل سودا زده در مدت عمر جز وصف جمال تو نه گفت و نه شنید - رباعی شمارهٔ ۳۰۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
ادب معیار انسان سنگ خارا از صبوری درّ غلطان می¬شود آهن فرسوده روزی تیغ برّان می شود طعنه های مدعی را ذره ای بر دل مگیر زهر عقرب یک زمان دارو و درمان می¬شود با خردمندان ندارد هر که شوق همدلی گلشن عقل و کمالش زود پژمان می شود اینکه کمیابست گوهر می¬شود ارزش پذیر در صدف درّ و گهر از ارج پنهان می شود اعتبار و قدر انسانست معیارش ادب بی¬ادب چون سنگ پیش پا بدوران می¬شود از بلای بخل هرگز رو نگرداند بخیل شادمان صاحب کرم از روی مهمان می-شود آن بنائی راکه دارد آه مظلومی ز پی گرکه باشد کاخ کیکاوس ویران می¬شود کعبه را هر کس که عاشق شد پی شوق وصال زیر پا آسان بر او خار مغیلان می¬شود ذات بد نیکو نگردد آب در هاون مکوب طینت زیبا صفای روح انسان می¬شود از گـزند طعنه دونان «مقدم» چاره نیست هر درختی میوه دارد سنگ باران می¬شود @takbitnab 🌹🌹🌹
با یاد تو جام زهر چون نوش کشند از کوی تو عاشقان بیهوش کشند بنمای به زاهدان جمال رخ خویش تا غاشیهٔ مهر تو بر دوش کشند - رباعی شمارهٔ ۱۵۹ @takbitnab 🌹🌹🌹
دل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسد ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد... @takbitnab 🌹🌹🌹
گر توانی که بجویی دلم، امروز بجوی وَر نه بسیار بجویی و نیابی بازم... @takbitnab 🌹🌹🌹
هُمای بر همه مُرغان از آن شرف دارد که استخوان خورد و جانور نیازارد... @takbitnab 🌹🌹🌹
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی که بَسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی ! @takbitnab 🌹🌹🌹
چون لاله به نوروز قدح گیر بدست با لاله‌رخی اگر تُرا فرصت هست مِی نوش به خرّمی، که این چرخ کبود ناگاه تُرا چو خاک گرداند پَست... @takbitnab 🌹🌹🌹
هر دم دل خسته‌ام برنجاند یار یا سنگدلست یا نمیداند یار از دیده به خون نبشته‌ام قصهٔ خویش می‌بیند و هیچ بر نمیخواند یار - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۹۲۴ @takbitnab 🌹🌹🌹
عارف که ز سر معرفت آگاهست بیخود ز خودست و با خدا همراهست نفی خود و اثبات وجود حق کن این معنی لا اله الا اللهست - رباعی شمارهٔ ۱۲۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
فصل گل و طرف جویبار و لب کِشت با یک دو سه تازه دلبری حورسرشت پیش آر قدح ‌که باده‌نوشان صبوح آسوده زِ مسجدند و فارغ زِ بهشت... @takbitnab 🌹🌹🌹
پندیات درمصاف نفس کافرکن شتاب. تاشوی ازرحمت حق کامیاب تابهارت هست خرم ای عزیز بهره برداری کن ازفصل شباب خوب میدانی که حق پای حساب می کشدازبی حسابی هاحساب سایه ی سرباش بهربینوا نورافشانی نما چون افتاب هست ارزشمنداین کالای عمر مفت نفروشی عزیزم درناب می زنددایم درای قافله کاروان درشیب وماهستیم خواب تالب گوراست همراه بشر شوکت واموال دنیای خراب دارداین سودوزیان زندگی پای میزان عدالت بازتاب چنگ زن برریسمان لطف حق ای که هستی طالب کسب صواب ای مقدم. باقیات الصالحات تاقیامت ماند این اشعارناب @takbitnab 🌹🌹🌹
دلبرا، یارا، نگارا، حال نامت هرچه هست! تا من افتادم ز چشمت، شیشه‌ی عمرم شکست فکر می‌کردم که مردن چاره‌ی اندوه ماست بی‌ امید وصل اما مرگ هم بی‌فایده‌ست بس که خود را در تو می‌بینم، تو را در خویشتن خلق حیران‌اند و می‌نامند ما را خودپرست عاشقت شد بی‌گمان از دوستان و دشمنان هرکسی یک‌بار پای درد دل‌هایم نشست ناز چشمی که شبی عکس تو را در خواب دید بعد از آن بر خوبرویان تا همیشه چشم بست @takbitnab 🌹🌹🌹
زارم بکش، مگوی کز این آستان برو مردن برِ تو بِه که ز تو زیستن جدا @takbitnab 🌹🌹🌹
من با تو نگویم كه تو پروانه‌ی من باش چون شمع بیا روشنی خانه‌ی من باش در كلبه‌ی من رونق اگر نیست صفا هست تو رونق این كلبه و كاشانه‌ی من باش من یاد تو را سجده كنم ای صنم اكنون برخیز و بیا ، خود بت بتخانه‌ی من باش دانی كه شدم خانه خراب تو حبیبا اكنون دگر آبادی ویرانه‌ی من باش لطفی كن و در خلوت محزون من ای دوست آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش چون باده خورم با كف چو برگ گل خویش ای غنچه دهان ساغر و پیمانه‌ی من باش چون مست شوم بلبل من سازهم‌ آهنگ با زیر و بم ناله مستانه‌ی من باش من شانه زنم زلف تو را و تو بدان زلف آرایش آغوش من و شانه‌ی من باش ای دوست چه خوب است كه روزی تو بگویی امید بیا با من و پروانه‌ی من باش @takbitnab 🌹🌹🌹
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم @takbitnab 🌹🌹🌹
بهترین فصل دعا بود نمی‌دانستم مرغ آمین* همه جا بود، نمی‌دانستم یا كریمِ دل من سی شب و سی روز تمام** در قفس بود و رها بود، نمی‌دانستم «ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم» لطف، بی‌چون و چرا بود، نمی‌دانستم عابر كوچۀ دلتنگی و حیرت بودیم خانه‌ی دوست كجا بود؟ نمی‌دانستم و خدا را به علی! باز قسم خواهم داد صحبت از عشق خدا بود نمی‌دانستم @takbitnab 🌹🌹🌹
عید صیام آمد و ماه صیام رفت لطف تمام آمد و فیض تمام رفت ماهی که بارِ عامِ خدا بود شد تمام خوش‌بخت آن کسی که در این بارِ عام رفت ای هم‌چو من به حسرت ماه خدا! بیا غمگین از این مباش که ماه صیام رفت ماه صیام رفته، نرفته است لطف حق فضل خدا به جاست گر این صبح و شام رفت این ماه بود فیض موقت که شد تمام! باید به سوی درگه فیض مدام رفت شد عید فطر و لطف خدا باز تازه شد گَردِ غمِ گناه ز جان عوام رفت خود جانشین لیله‌ی قدر است عید فطر فرخنده روز آمد و فرخنده شام رفت این عید مسلمین بُوَد و باید ای عزیز! در نزد دوستان به دعا و سلام رفت بگْشای دست جود و کرم با زکات فطر کاین شیوه در مرام رسول أنام رفت داری اگر گناه دو عالم سِزد که باز بر درگه حسین علیه‌السلام رفت آن رحمت خدای، شفاعت کند اگر روز جزا توان که به دارالسلام رفت @takbitnab 🌹🌹🌹
من به آغوش تو ای ماه خدا محتاجم من به شب‌های مناجات و دعا محتاجم از رها بودن شیطان، به خدا می‌ترسم من به امداد و عنايات شما محتاجم دست در دست ابوحمزه به معراج روم به سحرهای پُر از آه و بُکا محتاجم بِروی باز سحر خواب، مرا می‌گیرد پس سحر باز سراغم تو بیا، محتاجم "خواب هرگز نکند آنکه دلش بیدار است"* هر سحر خواب ز چشمم بربا محتاجم می‌روی ماه خدا، کاش مرا هم ببری نگرانم که شوم از تو جدا... محتاجم تا گره زود ز کار دل من باز شود... به هوای حرم کرب و بلا محتاجم @takbitnab 🌹🌹🌹
عید فطر است و اول شوال نور عشق است و شور و جذبه و حال بهر توفیق درک ماه خداست قلب‌ها از نشاط، مالامال جشن قرآن و جشن غفران است عید اسلام و روز فخر و جلال رمضان، ای مه نماز و دعا ای ره اکتساب فضل و کمال رمضان، ای گناه‌شوی بشر زآن‌ همه چشمه‌های اشک زلال رمضان، ای فضای رحمت حق که زند مرغ دل، به اوج تو بال رمضان، ای که روز نیمه‌ی توست مطلع آفتاب عشق و جمال عید مسعود زاد روز حسن مجتبای محمدی تمثال رمضان، ای که در شب قدرت لطف یزدان، برون ز حد مقال ماه غفران و ماه توحیدی ماه قرآن و ماه احمد و آل @takbitnab 🌹🌹🌹
به مناسبت همه گفتند عید می‌آید پس چرا نا امید می‌آید نکند باز ماه اول ماه بی تو دارد پدید می‌آید گفتم آنکه برایم این یک ماه سفرهٔ روضه چید می‌آید... ...بی تو اما تمام شد رمضان بی تو ماهی جدید می‌آید آنچه می‌خواستی شدم یا نه؟! به نظر که بعید می‌آید عبد بی عارت، عاقبت روزی به نگاهت مفید می‌آید نا امیدانه از تو می‌پرسم کی به نامم شهید می‌آید؟ شب روضه‌ست و باز در ذهنم روضه‌هایی شدید می‌آید :: باز تیری سه شعبه دنبال یک گلوی سپید می‌آید باز با قصد غارت خیمه دست‌هایی پلید می‌آید باز هم شمر جانب گودال پی قطع ورید می‌آید @takbitnab 🌹🌹🌹
شب همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز شب عید است و خدا! عیدی ما مانده هنوز دهه‌ی آخر ماه اول راه سحر است بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه سر این سفره‌ی تو، حال و هوا مانده هنوز کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز گوئیا سفره‌ی او دست نخورده مانده است او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز گریه‌ام صرف تهی بودن اشکم نیست دستم از دامن محبوب، جدا مانده هنوز وای بر من! که ببینم همه فرصت‌ها رفت باز در نامه‌ی من، جرم و خطا مانده هنوز یک نفر بارِ زمین مانده‌ی ما را ببرد کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز تا که در خوف و رجائیم، توسل باقی‌ست رفت امروز ولی روز جزا مانده هنوز هرچه را خواسته بودیم، به احسانِ علی همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز @takbitnab 🌹🌹🌹