eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
هر دم دل خسته‌ام برنجاند یار یا سنگدلست یا نمیداند یار از دیده به خون نبشته‌ام قصهٔ خویش می‌بیند و هیچ بر نمیخواند یار - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۹۲۴ @takbitnab 🌹🌹🌹
عارف که ز سر معرفت آگاهست بیخود ز خودست و با خدا همراهست نفی خود و اثبات وجود حق کن این معنی لا اله الا اللهست - رباعی شمارهٔ ۱۲۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
فصل گل و طرف جویبار و لب کِشت با یک دو سه تازه دلبری حورسرشت پیش آر قدح ‌که باده‌نوشان صبوح آسوده زِ مسجدند و فارغ زِ بهشت... @takbitnab 🌹🌹🌹
پندیات درمصاف نفس کافرکن شتاب. تاشوی ازرحمت حق کامیاب تابهارت هست خرم ای عزیز بهره برداری کن ازفصل شباب خوب میدانی که حق پای حساب می کشدازبی حسابی هاحساب سایه ی سرباش بهربینوا نورافشانی نما چون افتاب هست ارزشمنداین کالای عمر مفت نفروشی عزیزم درناب می زنددایم درای قافله کاروان درشیب وماهستیم خواب تالب گوراست همراه بشر شوکت واموال دنیای خراب دارداین سودوزیان زندگی پای میزان عدالت بازتاب چنگ زن برریسمان لطف حق ای که هستی طالب کسب صواب ای مقدم. باقیات الصالحات تاقیامت ماند این اشعارناب @takbitnab 🌹🌹🌹
دلبرا، یارا، نگارا، حال نامت هرچه هست! تا من افتادم ز چشمت، شیشه‌ی عمرم شکست فکر می‌کردم که مردن چاره‌ی اندوه ماست بی‌ امید وصل اما مرگ هم بی‌فایده‌ست بس که خود را در تو می‌بینم، تو را در خویشتن خلق حیران‌اند و می‌نامند ما را خودپرست عاشقت شد بی‌گمان از دوستان و دشمنان هرکسی یک‌بار پای درد دل‌هایم نشست ناز چشمی که شبی عکس تو را در خواب دید بعد از آن بر خوبرویان تا همیشه چشم بست @takbitnab 🌹🌹🌹
زارم بکش، مگوی کز این آستان برو مردن برِ تو بِه که ز تو زیستن جدا @takbitnab 🌹🌹🌹
من با تو نگویم كه تو پروانه‌ی من باش چون شمع بیا روشنی خانه‌ی من باش در كلبه‌ی من رونق اگر نیست صفا هست تو رونق این كلبه و كاشانه‌ی من باش من یاد تو را سجده كنم ای صنم اكنون برخیز و بیا ، خود بت بتخانه‌ی من باش دانی كه شدم خانه خراب تو حبیبا اكنون دگر آبادی ویرانه‌ی من باش لطفی كن و در خلوت محزون من ای دوست آرام و قرار دل دیوانه‌ی من باش چون باده خورم با كف چو برگ گل خویش ای غنچه دهان ساغر و پیمانه‌ی من باش چون مست شوم بلبل من سازهم‌ آهنگ با زیر و بم ناله مستانه‌ی من باش من شانه زنم زلف تو را و تو بدان زلف آرایش آغوش من و شانه‌ی من باش ای دوست چه خوب است كه روزی تو بگویی امید بیا با من و پروانه‌ی من باش @takbitnab 🌹🌹🌹
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم @takbitnab 🌹🌹🌹
بهترین فصل دعا بود نمی‌دانستم مرغ آمین* همه جا بود، نمی‌دانستم یا كریمِ دل من سی شب و سی روز تمام** در قفس بود و رها بود، نمی‌دانستم «ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم» لطف، بی‌چون و چرا بود، نمی‌دانستم عابر كوچۀ دلتنگی و حیرت بودیم خانه‌ی دوست كجا بود؟ نمی‌دانستم و خدا را به علی! باز قسم خواهم داد صحبت از عشق خدا بود نمی‌دانستم @takbitnab 🌹🌹🌹
عید صیام آمد و ماه صیام رفت لطف تمام آمد و فیض تمام رفت ماهی که بارِ عامِ خدا بود شد تمام خوش‌بخت آن کسی که در این بارِ عام رفت ای هم‌چو من به حسرت ماه خدا! بیا غمگین از این مباش که ماه صیام رفت ماه صیام رفته، نرفته است لطف حق فضل خدا به جاست گر این صبح و شام رفت این ماه بود فیض موقت که شد تمام! باید به سوی درگه فیض مدام رفت شد عید فطر و لطف خدا باز تازه شد گَردِ غمِ گناه ز جان عوام رفت خود جانشین لیله‌ی قدر است عید فطر فرخنده روز آمد و فرخنده شام رفت این عید مسلمین بُوَد و باید ای عزیز! در نزد دوستان به دعا و سلام رفت بگْشای دست جود و کرم با زکات فطر کاین شیوه در مرام رسول أنام رفت داری اگر گناه دو عالم سِزد که باز بر درگه حسین علیه‌السلام رفت آن رحمت خدای، شفاعت کند اگر روز جزا توان که به دارالسلام رفت @takbitnab 🌹🌹🌹
من به آغوش تو ای ماه خدا محتاجم من به شب‌های مناجات و دعا محتاجم از رها بودن شیطان، به خدا می‌ترسم من به امداد و عنايات شما محتاجم دست در دست ابوحمزه به معراج روم به سحرهای پُر از آه و بُکا محتاجم بِروی باز سحر خواب، مرا می‌گیرد پس سحر باز سراغم تو بیا، محتاجم "خواب هرگز نکند آنکه دلش بیدار است"* هر سحر خواب ز چشمم بربا محتاجم می‌روی ماه خدا، کاش مرا هم ببری نگرانم که شوم از تو جدا... محتاجم تا گره زود ز کار دل من باز شود... به هوای حرم کرب و بلا محتاجم @takbitnab 🌹🌹🌹
عید فطر است و اول شوال نور عشق است و شور و جذبه و حال بهر توفیق درک ماه خداست قلب‌ها از نشاط، مالامال جشن قرآن و جشن غفران است عید اسلام و روز فخر و جلال رمضان، ای مه نماز و دعا ای ره اکتساب فضل و کمال رمضان، ای گناه‌شوی بشر زآن‌ همه چشمه‌های اشک زلال رمضان، ای فضای رحمت حق که زند مرغ دل، به اوج تو بال رمضان، ای که روز نیمه‌ی توست مطلع آفتاب عشق و جمال عید مسعود زاد روز حسن مجتبای محمدی تمثال رمضان، ای که در شب قدرت لطف یزدان، برون ز حد مقال ماه غفران و ماه توحیدی ماه قرآن و ماه احمد و آل @takbitnab 🌹🌹🌹
به مناسبت همه گفتند عید می‌آید پس چرا نا امید می‌آید نکند باز ماه اول ماه بی تو دارد پدید می‌آید گفتم آنکه برایم این یک ماه سفرهٔ روضه چید می‌آید... ...بی تو اما تمام شد رمضان بی تو ماهی جدید می‌آید آنچه می‌خواستی شدم یا نه؟! به نظر که بعید می‌آید عبد بی عارت، عاقبت روزی به نگاهت مفید می‌آید نا امیدانه از تو می‌پرسم کی به نامم شهید می‌آید؟ شب روضه‌ست و باز در ذهنم روضه‌هایی شدید می‌آید :: باز تیری سه شعبه دنبال یک گلوی سپید می‌آید باز با قصد غارت خیمه دست‌هایی پلید می‌آید باز هم شمر جانب گودال پی قطع ورید می‌آید @takbitnab 🌹🌹🌹
شب همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز شب عید است و خدا! عیدی ما مانده هنوز دهه‌ی آخر ماه اول راه سحر است بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه سر این سفره‌ی تو، حال و هوا مانده هنوز کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز گوئیا سفره‌ی او دست نخورده مانده است او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز گریه‌ام صرف تهی بودن اشکم نیست دستم از دامن محبوب، جدا مانده هنوز وای بر من! که ببینم همه فرصت‌ها رفت باز در نامه‌ی من، جرم و خطا مانده هنوز یک نفر بارِ زمین مانده‌ی ما را ببرد کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز تا که در خوف و رجائیم، توسل باقی‌ست رفت امروز ولی روز جزا مانده هنوز هرچه را خواسته بودیم، به احسانِ علی همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز @takbitnab 🌹🌹🌹
ماه رمضان، ماه خدا ، ماه دعا بود از آتش دوزخ دل عشاق رها بود ای ماه! هلال تو به من درس ادب داد شیرینی نام تو حلاوت به رطب داد عمری‌ست که شاگرد همان مکتب قدریم چون آینه‌ها تشنه‌ی نور شب قدریم ای ماه پر از رحمت! و ای ماه پر از عشق! ای راه پر از نعمت! و ای راه پر از عشق! صد نور بر آن دل که پر از ذکر و دعا شد سی روز تمام آمد و مهمان خدا شد در ماه خدا بندگی یار، بهشت است هنگام سحر، لحظه‌ی افطار بهشت است صد حیف از افطار و سحرهای تو ای ماه! بر جان و جهان مانده اثرهای تو ای ماه! ای ماه خدا! رفتی و دلتنگ تو هستیم ما تشنه‌ی آن نغمه و آهنگ تو هستیم آن گریه و آن سوز و گداز تو کجا رفت شب‌های پر از راز و نیاز تو کجا رفت لبریز سلامی و پر از مهر و درودی زنگار از آیینه‌ی دل را تو زدودی ای کاش که بعد از رمضان پاک بمانیم مرهم به دل زخمی صدچاک بمانیم برخیز که هنگام قنوت است برادر آوای دعا سهم سکوت است برادر برخیز که دل‌ها همه لبریز امید است عید آمده، عید آمده، عید آمده، عید است «عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت» @takbitnab 🌹🌹🌹
مقصود ماست دریا، هرچند مثل جوییم از خود گذشته یک‌ ماه، دنبال وصل اوییم یک‌ ماه‌ ما خماریم، ساقی بیار باده کار از قدح گذشته، ما تشنه سبوییم ماه صیام رفت و، عید صیام‌ آمد هم خنده در دهانیم، هم گریه در گلوییم زان بی نشان کجا ما، یابیم یک‌ نشانه تا در مسیر دنیا، دنبال رنگ و بوییم تا نشکنیم خود را، پرواز کی توانیم؟! بیچاره ما که عمری، در قید آبروییم @takbitnab 🌹🌹🌹
ای طالب اگر ترا سر این راهست واندر سر تو هوای این درگاهست مفتاح فتوح اهل حق دانی چیست خوش گفتن لا اله الا الله است - دیوان شمس - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۹۷ @takbitnab 🌹🌹🌹
گر مغز همه بینی و گر پوست همه هان تا نکنی کج نظری، کوست همه تو دیده نداری که درو در نگری ورنه ز سرت تا به قدم اوست همه - رباعی شمارهٔ ۱۵۲ @takbitnab 🌹🌹🌹
دیدیم جمال لا اله الا الله دیدیم جلال لا اله الا الله از دوزخ و از بهشت آزاد شدیم جستیم وصال لا اله الا الله - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۴۸ @takbitnab 🌹🌹🌹
یک روز ز بند عالم آزاد نیم یک دمزدن از وجود خود شاد نیم شاگردی روزگار کردم بسیار در کار جهان هنوز استاد نیم - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۳۵ @takbitnab 🌹🌹🌹
مکافات عمل مکن از روی حسد رنجه دل مردم را شاد کن محض خدا مفلس سردرگم ر ا نَبُوَد راه گریزی ز مکافات عمل گر که پرواز کنی نُه فَلَک و طارم را آنچنان زی که چو خورشید فروزندۀ صبح با فرو زندگیت محو کنی انجم را بدمکن تا که نه بینی بجهان بد ز کسی سرکشی تا نکند نفس بکش اَهرُم را از ره فتنه مریدی به مرادش نرسد اسب او هر چه به ساید به زمین هاسُم را آتش کینه تو با آب خِرد کن خاموش مکن انبار پی شعله وری هیزم را قطره¬ای اشک که از خوف خدا ریزد چشم بشکند هیمنه¬ی آتش صد قلزم را بارها گفتمت از راه به بیراهه مرو باز تأکید کنم مرتبۀ چندم را میخورد شیشه و آئینه عمرت بر سنگ گرکنی جای چو عیسی فلک چارم را حق بحق دار رسد تا که «مقدم» بجهان زده خطاط ازل خط وسط گندم را @takbitnab 🌹🌹🌹
نازی است تو را در سر، کمتر نکنی دانم دردی است مرا در دل، باور نکنی دانم خیره چه سراندازم بر خاک سر کویت گر بوسه زنم پایت، سر برنکنی دانم @takbitnab 🌹🌹🌹
روزی كه نماند دِگری بر سر كويت دانی كه زِ اغيار وفادارترم من... @takbitnab 🌹🌹🌹
اگر پایان بگیرد زندگی با بوسه‌های مرگ چه چیزی بهتر از آغوش واکردن برای مرگ چه زندان غم‌انگیزی که زندانبان خود باشی بیاید از در و دیوار دنیایت صدای مرگ خداوندا مرا راحت کن از تبعیدگاه تن چرا یک جای خالی نیست در مهمان‌سرای مرگ به هرجایی که می‌رفتم میان خلق می‌دیدم نگاهی تازه از لبخندها و های‌های مرگ دل من! عشق هم دیگر مرا از خود نمی‌داند ندارم آرزویی در جهان غیر از هوای مرگ @takbitnab 🌹🌹🌹
مستم ز ندای لا اله الا هو هستم ز برای لا اله الا هو این مستی من ز لا اله الا هو جانم بفدای لا اله الا هو - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۴۷ @takbitnab 🌹🌹🌹