eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.6هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbitnab.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
شعرزیبای شفق حضرت_معصومه_مدح دلی که عشق و ارادت به راستان دارد در آستانهء قم ، سر بر آستان دارد در آستانهء قم ، از سلالهء خورشید ودیعه ای است که انوار جاودان دارد به یُمن مقدم این تابناک اختر پاک تمام خطهء قم، رنگ آسمان دارد یگانه دختر معصومه ای که فرمودند زیارت حرمش اجر بیکران دارد کسی که اشک ارادت در این حرم افشاند دو چشم تر ، نه که "عینان تجریان" دارد در این حریم چرا موج میزند ملکوت که سایه از پر و بال فرشتگان دارد گرفته رخصت پرواز بین مشهد و قم کبوتری که در این روضه آشیان دارد از این حریم مقدس اجازه می طلبد کسی که شوق نیایش به «جمکران» دارد چه مسجدی که ز گلدسته های زیبایش بلال هم هوس گفتن اذان دارد کسی که می رود آنجا می آورد با خود دلی که رایحهء صاحب الزمان دارد میان شهر قم و جمکران جدایی نیست خوشا کسی که سفر سوی این و آن دارد ثنای حضرت معصومه حدّ معصوم است به شأن و شوکت او، شعر کی توان دارد؟ به پاکدامنی مریم است این بانو که از مسیح نسب دارد و نشان دارد هنوز جای قدمهای اوست بیت النور هنوز چشم به آن خانه کهکشان دارد و از مجاورت او ز شهر قم، تابش فروغ علم به شش گوشهء جهان دارد قسم به عشق که شایستهء نثار اینجاست اگر که اشک شما رنگ ارغوان دارد بهشت خواب و خیالی است بی محبت او ولای اوست که پروانهء جنان دارد در آزمایش علم و عمل بکوش اینجا که سرسپردگی دوست، امتحان دارد @takbitnab 🌹🌹🌹
اينك ، اما در سحر گاهي چنين از روشني سرشار پيش چشم اين همه بيدار، آيا خواب مي بينم ؟ اين منم ، همراه او ؟ بازو به بازو مست مست از عشق، از اميد ؟ روي راهي تار و پودش نور از اين سوي دريا، رفته تا دروازه خورشيد ؟ اى زمان، اى آسمان، اى كوه، اى دريا ! خواب يا بيدار، جاودان باد اين رؤياي رنگينم... @takbitnab 🌹🌹🌹
فرو ریخته ام جای بگیر کنارِ حضوری مضطرب در آغوش بگیر آخرین بازمانده ی قلعه ی اعتماد را آرام کن دیوانه‌ای را که از درکِ بودنش در خود تشنج می‌‌کند از فتحِ نور شکست خورده ام در این تاریک خانه ی پر تشویش کنارم بمان صبور باش دردم را با شتاب نخوان این شعر از جهنمی به نامِ من گذشته است..... @takbitnab 🌹🌹🌹
من چه میدانم سرانگشتش چه کرد در میان خرمن گیسوی من؟ آنقَدَر دانم که این آشفتگی زان سبب افتاده اندر موی من...! @takbitnab 🌹🌹🌹
فکر کن به ماجرای مردی که تمام ساعت های دنیا را دزدید ، تا معشوقه اش پیر نشود ... @takbitnab 🌹🌹🌹
گفت تو را دوست دارم ؛ رقصید و به آسمان رفت ، درون آسمان چنگی به دست گرفت ، هر روز صبح طلوع می‌کرد کنار خورشید ،غروبی نداشت و با ماه دوباره می‌تابید ،، من چشمانم از آسمان پایین نمی‌افتد ، این عاشقی زیباست ، عشقی که تو را سربلند می‌کند گفت با من نخواهی خوابید تنها با آواز من هم آغوش باش ، ببوس ، نوازش کن ، درآمیز ، این عاشقی زیباست .... @takbitnab 🌹🌹🌹
آدمیست دیگر صبح که میشود.. گوش هایش تیز می شوند برای شنیدن صبح بخیر از لبی که نابترین بوسه را شب از او ستانده.... @takbitnab 🌹🌹🌹
جز آفتاب چه‌ای؟ کز فروغِ حُسن و جمال نظر بر آن رخ زیبا نمی‌توان افکند @takbitnab 🌹🌹🌹
هرچند نهان ماندن اندوه محال است کاری بکن ای عشق که گمنام بمانم @takbitnab 🌹🌹🌹
نه به شهرم دل گشاید، نه به صحرا در غمت بی‌تو بر من شهر زندان است و صحرا آتش است @takbitnab 🌹🌹🌹
حالم بد است، مثل زمانی که نیستی ... دردا که تو همیشه، همانی که نیستی ... من بی تو، در غریب ترین شهر عالمم بی من، تو در کجای جهانی، که نیستی؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
قرارمان یک غروب پاییزی مهر آبان آذر فرقی نمی‌کند فقط پاییز باشد تن درختان شهر عریان سنگ فرشهای خیابان ها خیس ِخجالت تمام‌ نیمکت ها خسته و تنها من و تو دست در دست شانه به شانه و عشق چتر در بالای سرمان و کلاغها در حال آواز خوانی موشها همه رقاص عابران تماشاچیان این نمایش نامه و خدا در همین این‌ نزدیکی ها شاهد دلبرانه ی من و تو ست شاهد یک‌ ملاقات عاشقانه @takbitnab 🌹🌹🌹
من با تو چنین سوخته خرمن تا کی وز ما تو چنین کشیده دامن تا کی این کار به کام دشمنانم تا چند من در غم تو، تو فارغ از من تا کی @takbitnab 🌹🌹🌹
برداشت سپیده دم حجاب از طرفی بگرفت نگار من نقاب از طرفی گر نیست قیامت از چه رو گشته عیان ماه از طرفی وآفتاب از طرفی! @takbitnab 🌹🌹🌹
من یاد تو را من نام تو را نشانده ام میان قلبم در شکل یک ناب عشق به رخ آینه میتابی و در جای خالی آغوشم غلط می زنی در کافه با گلی سرخ در دست نسکافه ای سکوت چشمانم را می خوری و گرم در پرچین هجوم نفس هایم نفس می کشی خود بگو...! در عطر تند نبودنت این دختر دیوانه می تواند یادت نکند؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
رویی که تو راست، مَه ندارد نقصان به تو هیچ ره ندارد این کوکبه‌ای که هم تو داری خورشید نداشت، مَه ندارد فتنه که از او خِرد زند چشم جز چشم تو خوابگه ندارد جان در وَلَهِ تو مانْد جانا وَالله که جز این وَلَه ندارد زلفت که هزار دل نگه داشت هرگز یک جان نگه ندارد دل چاره‌گرِ محبّت توست بیچاره جز این گنه ندارد درماند «حسن»، پناه او شو کو جز درِ تو پَنَه ندارد... @takbitnab 🌹🌹🌹
به آسمانِ رهایی نمی‌رسی بی‌عشق چرا ز بامِ دلم پر کشیده‌ای؟ برگرد... @takbitnab 🌹🌹🌹
به تن تبعید شد روحِ عدم‌پیمای من ای عمر! بگو بر شانه باید بُرد تا کِی بار هستی را؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
حسّ من بی‌تو به خود، نفرت دانشجویی‌ست -از همان درس که در آن دو سه بار افتاده! @takbitnab 🌹🌹🌹
حرفهایم به سوی تو که می دوند معنی شان می ریزد مانند خجالت، زمان بوسه! یا مثل ترس، وقت گفتن اولین دوستت دارم! حرف هایم نزدیک تو رنگشان میپرد مثل دل بعد از دیدار مثل هوش پس از آغوش مثل آخر همین شعر... آمدی... همه اش پرید! @takbitnab 🌹🌹🌹
و من هنوز در گیرودارِ نبودنت دوست داشتنت را از یاد نبرده‌ام...! @takbitnab 🌹🌹🌹
چشمانت را باز کن من به دو قدم با تو بودن روحم را آرام کرده ام بیا شانه های خیابان پر از قدمهای زن عاشقی ست که هر روزخنده هایش را به فردا موکول می کند امروز فردای من باش @takbitnab 🌹🌹🌹
چو من خود می‌دهم دل، می‌دهی بهرِ چه آزارم؟ غرض دل بردن است ای دوست یا آزار، یا هردو؟! @takbitnab 🌹🌹🌹
جا مانده روی زندگی‌ام ردّپای تو پیچیده بین باغِ الفبا صدای تو انگار از بهشت خداوند، چشمه‌ای جاری‌ست غرقِ نور یقین زیر پای تو هرگز برای وصف دلت گفتنی نشد این واژه‌ها که شعر شده با هجای تو دور از نگاه سردِ زمین رشک می‌برد هفت‌آسمان به وسعت جغرافیای تو ای قلّه‌ی نجابتِ همواره سربه‌زیر حقّا که تنگنای زمین نیست جای تو رؤیای سبزِ تخته‌سیاه کلاس عشق بوده‌ست لمس روشنی دست‌های تو در پرتو کلام شما قیمتی شدم این مس فقط طلا شده با کیمیای تو سرسبز شد مسیر رسیدن به شهر عشق از همّت نگاهِ بیابان‌زدای تو ماندم فقط در اینکه تو بودی خدای عشق یا عشق بوده معجزه‌ای از خدای تو...؟! @takbitnab 🌹🌹🌹
خودت را خلق کن و باز از نو بیافرین، درجا نزن خودت را خلق کن و باز از نو بیافرین، از متوسط بودن دوری کن خودت را خلق کن و باز از نو بیافرین لحن و شکلت را هر از گاهی عوض کن تا در دسته‌بندی‌هایشان نگنجی خودت را توانمند کن و آنچه هست را بپذیر امّا فقط با شرایطی که خودت خلق کردی و بازآفریدی خودآموخته باش؛ باید زندگی‌ات را دوباره بیافرینی، زیرا این زندگی توست و گذشته و آینده‌اش فقط از آنِ توست... @takbitnab 🌹🌹🌹