eitaa logo
اشعار ناب (شعر ، دوبیتی)
3.5هزار دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
0 فایل
گزیده ای کم نظیر از ناب ترین اشعار بزرگان شعر پارسی – تک بیتی – دوبیتی - مشاعره - شعر ناب - شب شعر آدرس وبلاگ ما http://takbit.blogfa.com @takbitnab تاریخ ساخت کانال 1397/01/14 شرایط تبلیغات در کانال زیر https://eitaa.com/joinchat/1449066547Cb7701b4b48
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها به بویِ نافه‌ای کآخر صبا زان طُرّه بگشاید ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش چون هر دَم جَرَس فریاد می‌دارد که بَربندید مَحمِل‌ها به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید که سالِک بی‌خبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزل‌ها شبِ تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل‌ها همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر نهان کِی مانَد آن رازی کزو سازند محفل‌ها حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها @takbitnab 🌹🌹🌹
در کوی خرابات بسی کوشیدیم تا جمله شراب میکده نوشیدیم تا رهبر رندان جهانی باشیم رندانه قبای عاشقی پوشیدیم - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۹۴ @takbitnab 🌹🌹🌹
یا رب چو بر آرندهٔ حاجات تویی هم قاضی کافهٔ مهمات تویی من سّر دل خویش چه گویم با تو چون عالم سر و الخفیات تویی - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۹۱ @takbitnab 🌹🌹🌹
یک نظر دیدیم دیدارت وز آن عمری گذشت دیده‌ها برهم نمی‌آید زِ حیرانی هنوز @takbitnab 🌹🌹🌹
خوش برآمد آن گل صَدبرگ من سبزتر شد سبزه زارم اندکی صُبحدم آن صبح من زد یک نفس زان نفس من برقرارم اندکی... @takbitnab 🌹🌹🌹
از .... گوشه چشمانت که ابتدای جهان من است، تا گندم موهایت که آخر دنیا، هزار بوسه بدهکارم..! کنارم بمان... که فصل خرمالو از لبهات اغاز و پاییز با اشارہ انگشتت به زمین می‌ریزد، و من از هیچ پرتگاهی سقوط نمیکنم تا بر شانه‌ات پرندہ‌ام و آغوشت خانه‌ام... @takbitnab 🌹🌹🌹
از چشمهای تو آغاز میشود این صبح دلپذیر - وقتی نگاه میکنی ام همچو آفتاب بیرون بیا تو از پس شب مست و خوش خرام - چون آفتاب ناب به جانم کمی بتاب @takbitnab 🌹🌹🌹
تو خودت هاله‌ی نوری، تو خود مهتابی این همه منّت و شرمندگی از ماه نکش! @takbitnab 🌹🌹🌹
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها به بویِ نافه‌ای کآخر صبا زان طُرّه بگشاید ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش چون هر دَم جَرَس فریاد می‌دارد که بَربندید مَحمِل‌ها به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید که سالِک بی‌خبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزل‌ها شبِ تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل‌ها همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر نهان کِی مانَد آن رازی کزو سازند محفل‌ها حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها @takbitnab 🌹🌹🌹
در کوی خرابات بسی کوشیدیم تا جمله شراب میکده نوشیدیم تا رهبر رندان جهانی باشیم رندانه قبای عاشقی پوشیدیم - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۹۴ @takbitnab 🌹🌹🌹
یا رب چو بر آرندهٔ حاجات تویی هم قاضی کافهٔ مهمات تویی من سّر دل خویش چه گویم با تو چون عالم سر و الخفیات تویی - رباعیات - رباعی شمارهٔ ۱۹۱ @takbitnab 🌹🌹🌹
یک نظر دیدیم دیدارت وز آن عمری گذشت دیده‌ها برهم نمی‌آید زِ حیرانی هنوز @takbitnab 🌹🌹🌹
خوش برآمد آن گل صَدبرگ من سبزتر شد سبزه زارم اندکی صُبحدم آن صبح من زد یک نفس زان نفس من برقرارم اندکی... @takbitnab 🌹🌹🌹
از .... گوشه چشمانت که ابتدای جهان من است، تا گندم موهایت که آخر دنیا، هزار بوسه بدهکارم..! کنارم بمان... که فصل خرمالو از لبهات اغاز و پاییز با اشارہ انگشتت به زمین می‌ریزد، و من از هیچ پرتگاهی سقوط نمیکنم تا بر شانه‌ات پرندہ‌ام و آغوشت خانه‌ام... @takbitnab 🌹🌹🌹
از چشمهای تو آغاز میشود این صبح دلپذیر - وقتی نگاه میکنی ام همچو آفتاب بیرون بیا تو از پس شب مست و خوش خرام - چون آفتاب ناب به جانم کمی بتاب @takbitnab 🌹🌹🌹
تو آفتاب و من آن ذره‌ام ز پرتو مهرت که از دریچه درآیم، گرم ز کوچه برانی @takbitnab 🌹🌹🌹
من غرق در سکوت من غرق در بغض اما تو بخوان الف بای زمردین چشمانم را تا قلبم سوسو بزند اتاق دربسته ذهنم باز شود پچ پچم گویاتر شود بوسه هایم خوابهای سیاه و سفیدت را رنگین کند و باورت بشود که من بی حد و مرز تو را دوست دارم... @takbitnab 🌹🌹🌹
جمعه... تنهایی نمیچسبد، جمعه یار میخواهد، باران میخواهد، دلبر و دلدار میخواهد، جمعه کسی را میخواد که همراه تمام عاشقانه هایت شود اگر دلت گرفت کسی را میخواهد که روزت را شیرین کند.. جمعه هیچ وقت تنهایی نمیچسبد.. @takbitnab 🌹🌹🌹
خوش نشستی بر دلم کاشانه میخواهی چه کار؟ @takbitnab 🌹🌹🌹
یک بغل عشق رسید از دم خورشید به صبح چــشم دل پر شــده از پرتـو امــید به صبــح خـیز و آغوش گــشا بر نفــس صبــح چنین خواب غفلت نڪند جان تو نومید به صبح @takbitnab 🌹🌹🌹
وتو آن صبح ِقشنگی که به زيبايی يک عشـق سرسجاده ی نور لب ايوان مرمری کاشی دل توي باغچه ايی ازياس سپيد اتفاق دلنشين ِ هر روزم ميشوی...... @takbitnab 🌹🌹🌹
فکرم‌ به مُنتهای‌ جمالَت‌ نمی‌رسد کز هر چه در خیالِ‌ من‌ آمد نِکوتری @takbitnab 🌹🌹🌹
تو در سکوت ، زیبایی هایی داری که هیچ آوا و سخنی آن چنان ، شکوه ندارد هرگز! آرایه های تنِ تو مشهود می سازند به شعر رقص می روند در زمان..! آفاق را در اتاقِ تو می شود لذت برد آری تو آن نگارِ من هستی که هیچ گاه ، هیچ نگارنده ای چون من، تو را قادر به توصیف نخواهد شد و تو این را خوب تر از هرکسی می دانی ، می دانم ..! @takbitnab 🌹🌹🌹
معبدی پاک تر از سینۀ ی غارت شده ام نیست عشق جارو زده خُم خانه ی افسرده ی ما را @takbitnab 🌹🌹🌹
عصر بهشتی باشد من باشم و دو خط شعر قهوه و یک نخ سیگار... و بوسه ای ناگهانی از تو آخ که پراند خماری‌ام را بَه‌ که جور کرد بساط عشقم‌ را @takbitnab 🌹🌹🌹