لبش میبوسم و در میکشم می
به آب زندگانی برده ام پی
نه رازش را توانم گفت با کس
نه کس را میتوانم دید با وی..
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
باران من! در چشمهایم زندگی کن
قدری نبار و پا به پایم زندگی کن
دوزخ به پا کردی میان دلخوشیها
زحمت بکش آنی به جایم زندگی کن
نفرین به من، نفرین به تو، وقت جدایی
گر میتوانی با دعایم زندگی کن
از حرف مَردم، مردهام؛ آری بیا و...
در مردنِ "انگش[ت]نما"یم زندگی کن..
دیدی توانستم بدونت زنده باشم!
حالا بیا و در عزایم زندگی کن...
در برزخم، گیجم، حواسم نیست اصلا
برگرد... امشب را برایم زندگی کن...
#نسیم_سحری
@takbitnab
🌹🌹🌹
خواهم که روم زین جا پایم بگرفتستی
دل را بربودستی در دل بنشستستی
سر سخره سودا شد دل بیسر و بیپا شد
زان مه که نمودستی زان راز که گفتستی
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
بگذار سر به سینهی من در سکوت، دوست!
گاهی همین قشنگترین شکل گفتگوست
بگذار دستهای تو با گیسوان من
سربسته باز شرح دهند آنچه موبهموست
دلواپس قضاوت مردم نباش، عشق
چیزی که دیر میبرد از آدم آبروست!
آزار میرسانم اگر، خشمگین نشو
از دوستان هر آنچه به هم میرسد، نکوست
من را مجال دلخوشیِ بیشتر نداد
ابری که آفتاب دمی در کنار اوست
آغوش وا کن! ابر مرا در بغل بگیر!
بارانیام شبیه بهاری که پیش روست
#مژگان_عباسلو
@takbitnab
🌹🌹🌹
بی روی تو گشت لالهگون مردمِ چشم
بنشست ز دوریت به خون ، مردم چشم
افتادی اگر ز چشم مردم چون اشک
در چشم منی عزیز چون مردم چشم
#رهی_معیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
میخواهم و میخواستمت، تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود، که این شعله بیدار
روشنگر شبهای بلند قفسم بود
آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود
دست من و آغوش تو، هیهات، که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست
حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود
سیمای مسیحایی اندوه تو، ای عشق
در غربت این مهلکه فریاد رسم بود
لب بسته و پر سوخته، از کوی تو رفتم
رفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود
#فریدون_مشیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
ما تکیه داده نرم به بازوی یکدگر
در روحمان طراوت مهتاب عشق بود
سرهایمان چو شاخهء سنگین ز بار و برگ
خامش ، بر آستانه محراب عشق بود
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
..هِی خیره شوم ناز کُنم رویت را
هِی بوبکشم شمیم شب بویت را
کِی میرسدآن شبی که باشعروشراب
با دستِ خودم شانه کنم مویت را..
#شهراد_میدری
@takbitnab
🌹🌹🌹
گـنج حُسن دگران را چه کنم
بی رُخ تو؟
مـن برای تو خرابم،
تو برای دگران...
#هلالی_جغتایی
@takbitnab
🌹🌹🌹
روشن چراغ هرشب،ازنور عشق پاکت
دل در کف تودارم،معشوقِ سینه چاکت
در زیر چتر عشقت،عاری زِ غم دل من
در سینه ام نهفته،این عشق تابناکت
#حمیدرضا_ضیافتی_برخوردار
@takbitnab
🌹🌹🌹
با دل روشن در این ظلمت سرا افتاده ام
نور مهتابم که در ویرانه ها افتاده ام
سایه پرورد بهشتم از چه گشتم صید خاک ؟
تیره بختی بین کجا بودم کجا افتاده ام
جای در بستان سرای عشق میباید مرا
عندلیبم از چه در ماتم سرا افتاده ام
پایمال مردمم از نارسایی های بخت
سبزه ی بی طالعم در زیر پا افتاده ام
خار ناچیزم مرا در بوستان مقدار نیست
اشک بی قدرم ز چشم آشنا افتاده ام
تا کجا راحت پذیرم یا کجا یابم قرار ؟
برگ خشکم در کف باد صبا افتاده ام
بر من ای صاحبدلان رحمی که از غمهای عشق
تا جدا افتاده ام از دل جدا افتاده ام
لب فرو بستم رهی بی روی گلچین و امیر
در فراق همنوایان از نوا افتاده ام
#رهی_معیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
در دل تنگم خموشی میکند انبار حرف
محرمی کو تا بگویم اندک از بسیار حرف
حرفهای پختهٔ سنجیده دارم در درون
گر بنطق آیم توانم گفت صد طومار حرف
#فیض_کاشانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
اگر دل است به جان میخرد هوای تو را
و گر تن است به دل میکشد جفای تو را
به یاد روی تو تا زندهام همی گریم
که آب دیده کشد آتش هوای تو را
#سیف_فرغانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
منی که بافتند از غصه و غم تار و پودم را
از این دنیای هیچ و پوچ میخواهم نبودم را
منم آن قطره بارانی که جای جنگلی سرسبز
مقدّر کرده دنیا در بیابان ها فرودم را
میان جمع اگر خندیده ام از روی شادی نیست
فقط میخواستم قدری برنجانم حسودم را
درخت نحسی ام که هیزم هر آدمی باشم
به چشم دودمانش مینشانم اشک دودم را
نمانده طاقتی از بس رفیقان تیغشان تیز است
بگیر ای مرگ درد استخوانهای کبودم را
#مهدی_صالحی_زاده
@takbitnab
🌹🌹🌹
هست آیا مهربانتر از تو در دنیای من؟
هست آیا پاسخی جز "نیست" بر آیای من؟
بی تو دنیا غیر خاموشی ندارد، روشن است!
با تو زیبا میشود دنیای نازیبای من
گرم خواهد شد زبانم با لبان آتشات
سرد خواهد شد اگر باشی کنارم، "چای من"
ترس رسوایی و طاسِ بیخیالی ریختم
تا ببازی هرچه را پوشیدهای در پای من
شمع هم خاموش شد، اما نمایان است باز
اختلاف رنگِ اعضایِ تو و اعضای من
عشق یعنی من، که پا پیچیدهام بر پای تو!
عشق یعنی تو، که خوابت میبرد در جای من
ماندنی شد وای من! عهدی که با هم بستهایم
این کبودیِ گلو، این جوهر امضای من!
شب به خیر آرامش شبهای نا آرام عشق!
شب به خیر انگیزهی بیداری فردای من!
#مجتبی_سپید
@takbitnab
🌹🌹🌹
میرفت و گیسوانِ بلندش را
بر شانه میپراکند،
شب را به دوش میبرد
همراهِ عطرِ عنبرِ سارا.
در موجِ گیسوانِ بلندش
تابیده بود شب را
آرام، مثل زمزمهی آب، میگذشت
با اختران به نجوا.
همراهِ گیسوانِ بلندش
خاموش، مثل زیر و بم خواب، میگذشت
پشتِ دریچهها
چشم جهانیان به تماشا.
میرفت باشکوهتر از شب
همراهِ گیسوان بلندش
تا باغهای روشنِ فردا
یلدا!
#فریدون_مشیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
به خارزار جهان، گل به دامنم، با عشق.
صفای روی تو، تقدیم میکنم، با عشق.
درین سیاهی و سردی بسانِ آتشگاه،
همیشه گرمم همواره روشنم، با عشق.
#فریدون_مشیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
نگاه کُن که غم درون دیدهام
چگونه قطرهقطره آب میشود
چگونه سایهی سیاه سرکشام
اسیر دست آفتاب میشود
نگاه کُن
تمام هستیام خراب میشود
شرارهای مرا به کام میکشد
مرا به اوج میبَرد
مرا به دام میکِشد...
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشق ، دل به دریا زدنی ست بی کشتی
و دانستنِ وصال دور از دست
عشق
لرزش انگشتان است
و لب های فروبسته ی غرق سوال
عشق رود غم است در اعماق وجودمان
که پیرامونش تاکها و خارها می رویند
عشق همین است.....
#نزار_قبانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
در عشق تو گاه بت پرستم گویند
گه رند و خراباتی و مستم گویند
اینها همه از بهر شکستم گویند
من شاد به اینکه هر چه هستم گویند
#ابوسعید_ابوالخیر
@takbitnab
🌹🌹🌹
ماهرویا عشق تو گر کافری است
این چنین صد کافری دین من است
گر بسوزم زآتش عشقت رواست
کآتش عشق تو تسکین من است
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹
آه ای خــدا که دست تـــوانایت
بنیــان نهاده عالـــــم هستی را
بنمــای روی و از دل من بستان
شـوق گنـــاه و نقش پرستی را
راضی مشـــو که بنـدهٔ ناچیزی
عاصی شود به غیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جــــام باده فــرو بارد
از تنگنــای محبس تــــاریکی
از منجـلاب تیـــرهٔ این دنیــا
بانگ پر از نیــاز مرا بشنــــو
آه ای خدای قــــادر بی همتا
#فروغ_فرخزاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
ڪَفٺ اے مجنوݩٍ شیدا ، چیسٺ ایݩ؟
می نویسی نامہ ، بہر ڪیسٺ ایݩ؟
گَفٺ : مشقِ نامِ لیلی میکنم
خاطرِ خود را تسلی میکنم
چوݩ میسر نیسٺ مݩ را کام او
عشق بازے میکنم با نام او...
#جامی
@takbitnab
🌹🌹🌹
مهربان آمدی ای عشق! به مهمانی من
پر شد از بوی خوشت، خلوت روحانی من
خوش برآورده سر از باغِ تماشای وجود
سرو ناز تو به سرفصل زمستانی من
هيچ كس غيرِ تو ای خرّمی ديده! نخواند
حرف ناخواندهی دل، از خط پيشانی من
میكنم گريه، منِ سوخته تا خنده زند
گل روی تو در آيينهی بارانی من
بیقرار آمدی و رفت قرارم از دست!
بنشين تا بنشيند دل طوفانی من
آفتابی شدی و يكسره آبم كردی
شد حرير نگِهت جامهی عريانی من
بشكن ای بغض! و فرو ريز كه در خانهی دل
میزند شعله به جان، آتشِ پنهانیِ من
هر چه گفتند و بگويند به پايان نرسد
قصهی زلف تو و شرح پريشانیِ من...
#نصرالله_مردانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هر دیده که بر تو یک نظر داشت
از عمر تمام بهره برداشت
سرمایهٔ عمر دیدن توست
وان دید تو را که یک نظر داشت
#عطار
@takbitnab
🌹🌹🌹