نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟
بهار تازه به برگ خزان چه خواهد کرد؟
به من که سوختم از داغ مهربانی خویش
فراق و وصل تو نامهربان چه خواهد کرد؟
#رهی_معیری
@takbitnab
🌹🌹🌹
در طواف شمع میگفت این سخن پروانهای
سوختم زبن آشنایان ای خوشا بیگانهای
بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع
هریکی سوزد به نوعی در غم جانانهای
#ملک_الشعرای_بهار
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا
فصل سیر دلگذشت اکنون بهچشم مابیا
میکشد خمیازهٔ صبح، انتظار آفتاب
در خمار آباد مخموران قدحپیما بیا
#بیدل_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای مرغ سحر حسرت بستان که داری
این ناله به اندازهٔ حرمان که داری
ما خود همه دانند که از تیر که نالیم
این ناله تو از تیزی مژگان که داری
#وحشی_بافقی
@takbitnab
🌹🌹🌹
اگر سرم برود در سر وفای شما
ز سر برون نرود هرگزم هوای شما
بخاک پای شما کانزمان که خاک شوم
هنوز بر نکنم دل ز خاک پای شما
#خواجوی_کرمانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟
که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را
چه بر خورند ز بالای نازک تو؟ ندانم
جماعتی که تحمل نمیکنند بلا را
نه رسم ماست بریدن ز دوستان قدیمی
دین دیار ندانم که رسم چیست شما را
مرا که روی تو بینم به جاه و مال چه حاجت؟
کسی که روی تو بیند به از خزینهٔ دارا
شبی به روز بگیرم کمند زلفت و گویم:
بیار بوسه، که امروز نیست روز مدارا
جراحت دل عاشق دواپذیر نباشد
چو درد دوست بیامد چه میکنیم دوا را؟
صبور باش درین غصه، اوحدی، که صبوران
سخن ز خار برون آورند و سیم ز خارا
#اوحدی_مراغه_ای
@takbitnab
🌹🌹🌹
اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد
اگر نه عقل به مستی فروکشد لنگر
چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک
که کس نبود که دستی از این دغا ببرد
گذار بر ظلمات است خضر راهی کو
مباد کآتش محرومی آب ما ببرد
دل ضعیفم از آن میکشد به طرف چمن
که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد
طبیب عشق منم باده ده که این معجون
فراغت آرد و اندیشه خطا ببرد
بسوخت حافظ و کس حال او به یار نگفت
مگر نسیم پیامی خدای را ببرد
#حافظ
@takbitnab
🌹🌹🌹
دورم از خویش مکن هان پشیمان نشوی
نوش من نیش مکن هان پشیمان نشوی
از خودم دور مکن دیدهام کور مکن
در جفا شور مکن هان پشیمان نشوی
#فیض_کاشانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
به تو و ناز نفسهای تو ایمان دارم
بیسبب نیست فقط پیش تو سامان دارم
دل من پیش نگاه تو از آن میلرزد
که به آیینهی تو انس فراوان دارم
دردها در قفس سینه اگر محبوس است
شادمانم که در آغوش تو درمان دارم
جاده میگفت که بین من و تو فاصلههاست
او ندانست تو را در دل و در جان دارم
دل پسندیده تو شاهنشه ملکش باشی
من سبا هستم و رغبت به سلیمان دارم
موج بیتاب منم، ساحل آرام تویی
و به آرامش آغوش تو ایمان دارم
#حمید_رمضانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
به آغوشم بیا تا عشقمان سنت شكن باشد
میان ما نمادِ صلح، جنگی تن به تن باشد
گذر از هفت خوان عشق بی شك غیر ممكن نیست
به شرط اینكه تهمینه كنار تهمتن باشد
بساز افسانه ای از ما كه كار ما تمام وقت
نباید تكیه كردن بر اساطیر كهن باشد
بخند آری كه چیزی غیر لبهای تو قادر نیست
به زیباییِ یك غنچه زمان وا شدن باشد
چه باید گفت غیر از این كه تو باعث شدی یك عمر
به چشمم آخر مردانگی، یك شیرزن باشد
یقین دارم كه حتی سایه ام از پای می افتد
اگر مانند تو در زندگی همپای من باشد
#جواد_منفرد
@takbitnab
🌹🌹🌹
فریبم میدهد آسودگی ای شوق تدبیری
به رنگ غنچه خوابی دیدهام ای صبح تعبیری
ندانم دل اسیرکیست اما اینقدر دانم
که درگرد نفس پیچیده است آواز زنجیری
#بیدل_دهلوی
@takbitnab
🌹🌹🌹
صورت او را ز معنی آشنایی با دلست
ورنه صورتها بسی دانم که از آب و گلست
طالبان عشق را دیوانه میگویند خلق
و آنکه در وی نیست عشقی، من نگویم: عاقلست
#اوحدی_مراغه_ای
@takbitnab
🌹🌹🌹
ای همچو آهوان دلم دم شکار تو
جانها فدای آهوی مردم شکار تو
تا آهوان چشم تو رفتند از نظر
چشمم سفید شد به ره انتظار تو
#محتشم_کاشانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
عشق آنچنان زِ شانه ی تو جان گرفته است
درد دلم به دست تو درمان گرفته است
میخانه ی خرابه ی در راه عشق بود
یک سرزمین تشنه که سامان گرفته است
هرکس که کافر و بی دین و گبر بود
از معجز نگاه تو ایمان گرفته است
یوسف نداشتی که بدانی چه میکشد
یعقوب،پیری از غم هجران گرفته است
دل سالهاست اینکه گرفتار قحطی است
حالا به یمن روی تو باران گرفته است
آغوش گرم و پاک تو امنیت من است
در من بپیچ ...شعر تو پایان گرفته است...
#فاطمه_حبیبی
@takbitnab
🌹🌹🌹
ما کسی را نشناسیم که غم نشناسد
هست بیگانه مرا آن که الم نشناسد
یا رب آن کس که کند تهمت شادی بر من
تا ابد کام دلش لذت غم نشناسد
#عرفی_شیرازی
@takbitnab
🌹🌹🌹
از همه دلزدهام؛ حال مرا میفهمید ؟
عمق این فاجعه را، تا به کجا میفهمید؟
تک درختی که کویری شده از دلتنگی
زادهی فصل بهارم به خدا! میفهمید؟
موعد رفتن من از تب و تاب دنیاست
آرزوهای دلم دست صبا، میفهمید؟
بی خیال دل و این وسوسهها باید شد
توبه کردم نروم راه خطا، میفهمید؟
میزنم راه سفر، ماندن من بیهودست
وصل باید به خیالات و رها... میفهمید؟
#بهناز_سمیعی_نژاد
@takbitnab
🌹🌹🌹
قسم به عشق پاک تو،که دردلم نهفته است
دراین دیار آتشین،تو یارِ مهربانِ من
مست زِ روی تو منم،عزیزُ دلربای من
طعم گرفته ازلبت،جان ودلُ دهانِ من
#حمیدرضا_ضیافتی_برخوردار
@takbitnab
🌹🌹🌹
به سر کوی تو سوگند، که تا سر دارم
نیست ممکن که من از حکم توسر بردارم
گفتهای در قدم من گهر انداز به چشم
اینک از بهر قدمهای تو گوهر دارم
#سلمان_ساوجی
@takbitnab
🌹🌹🌹
تودیگر دم نزن از عشق و مستی
تو که پیمان عشقت را شکستی
نماندی باوفا بر انچه گفتی
کنار دلبری دیگر نشستی
برو بایار خود یادت بماند
جهان دارد بسی بالا و پستی
به روزی سخت میگردی پشیمان
ازاینکه قلب عاشق راشکستی
نترسیدی تو از اه دل من
که میگیرد وجودت را دو دستی
برو دیگر نگو از عشق و مستی
که تو هم عهد و هم دل راشکستی
#اسماعیل_حاج_علیان
@takbitnab
🌹🌹🌹
از بت باخبر من خبری می رسدم
وز لب چون شکر او شکری می رسدم
شکر اندر شکر اندر شکر است
شکری در دهن است و دگری می رسدم
هر دم از گلشن او طرفه گلی می سکلم
هر زمان تازه گل از شاخ تری می رسدم
خیره از عشق ویم کز هوسش هر نفسی
عاشق سوخته خیره سری می رسدم
آن یکی زرد شده کآتش او می کشدم
وین دگر هست که از وی نظری می رسدم
وان دگر بر در آن خانه او بنشسته
که در ار باز نشد بانگ دری می رسدم
وان یکی بر سر آن خاک سرک بنهاده
که ز خاکش صفت جانوری می رسدم
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
هر که را باغچهای هست به بستان نرود
هر که مجموع نشستست پریشان نرود
صفت عاشق صادق به درستی آنست
که گرش سر برود از سر پیمان نرود
#سعدی
@takbitnab
🌹🌹🌹
گر زغمت شکست دل٬ راز تو فاش کی شود
گنج نهفته تر شود، خانه اگر خراب شد ...
#کلیم_کاشانی
@takbitnab
🌹🌹🌹
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹
به پایت ریختم اشکی و رفتم در گذر از من
ازین ره بر نمی گردم که چون شمع سحر رفتم
تو رشک آفتابی کی به دست سایه می آیی
دریغا آخر از کوی تو با غم همسفر رفتم
#هوشنگ_ابتهاج
@takbitnab
🌹🌹🌹
جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
دوش ز هجر تو جفا دیدهام
ای که تو سلطان وفا بودهای
آه که من دوش چه سان بودهام!
آه که تو دوش کرا بودهای!
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
زهره ندارم که بگویم ترا
« بی من بیچاره چرا بودهای؟! »
یار سبک روح! به وقت گریز
تیزتر از باد صبا بودهای
بیتو مرا رنج و بلا بند کرد
باش که تو بنده بلا بودهای
رنگ رخ خوب تو آخر گواست
در حرم لطف خدا بودهای
رنگ تو داری، که زرنگ جهان
پاکی، و همرنگ بقا بودهای
آینهٔ رنگ تو عکس کسیست
تو ز همه رنگ جدا بودهای
#مولانا
@takbitnab
🌹🌹🌹