eitaa logo
☘🌸... تا خدا 🌸☘
118 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
20 فایل
ارتباط با ادمین👇👇👇 @s_alimoh 🌠به کانال ... تا خدا خوش آمدید.😍 ⏪️استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات برای سلامتی و تعجیل در امر فرج حلال و جایز می باشد. ❣️اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم❣️
مشاهده در ایتا
دانلود
❤بخونید👇 🔴چرا اونایی که دین رو قبول ندارن، هیچ مشکلی براشون پیش نمیاد و زندگیِ شادی دارن؟ ‌ 🌹آیه ۱۷۸ سوره آل عمران: ‌ 💚آنها که کافر شدند، (و راه سرکشی پیش گرفتند،) تصور نکنند که اگر به آنان مهلت می‌دهیم، به سودشان است! ما به آنان مهلت می‌دهیم فقط برای اینکه بر خود بیفزایند؛ و برای آنها، عذاب خوارکننده‌ای (آماده شده) است! ☝ ‌ 🌹امام رضا (ع): ‌ 💚هيچ يك از علی نيست كه روز مرتكب عمل زشتى يا گناهى شود، مگر آن كه شب اندوهى به او رسد كه آن را فرو ريزد! ❤ ‌ بحار: ۶۸/۱۴۶/۹۴📚 👉 @takhoda135961
🔴سوم ربیع الثانی سفر عليه السلام به جرجان ( ) در اين روز عليه السلام براى وفا به وعده اى كه فرموده بودند و آشكار شدند معجزاتى از آن بزرگوار با طى الارض از به تشريف فرما شدند. 📚 الخرائج و الجرائح ج۱ ص۴۲۵ مى گويد: سالى قصد كردم ، و قبل از حج به زيارت عليه السلام در رفتم . اموالى از شيعيان همراهم بود كه بايد به آن حضرت مى رساندم . خواستم از آن حضرت بپرسم اموال را به چه كسى بدهم ، ولى پيش از آنكه من صحبت كنم حضرت فرمودند: به مبارك خادم بده . عرض كردم : همين كار را كرده ام ، و سپس بيرون آمدم و گفتم : شما در جرجان به شما سلام مى رسانند. امام عليه السلام فرمود: مگر بعد از مراسم حج به جرجان بر نمى گردى؟ عرض كردم : بر مى گردم . فرمودند: ۱۷۰روز ديگر اول روز جمعه سورم ربيع الثانى به جرجان وارد مى شوى . آن وقت به مردم اعلام كن كه من در آخر همان روز به جرجان مى آيم . برو به سلامت . خداوند متعال تو را و آنچه باتوست به سلامت به اهل و اولادت خواهد رسانيد. پسرى براى پسرت متولد شده است . نام او را صلت بگذار، كه خداوند به زودى او را به حد كمال مى رساند و او از اولياء ما خواهد بود. من گفتم يابن رسول الله ، از شيعيان شماست و به دوستان شما هر سال بيش از صد هزار درهم احسان مى كند، و در جرجان از اشخاصى است كه متنعم به نعمت هاى الهى است . امام عليه السلام فرمودند: خداوند به ابو اسحاق ابراهيم بن اسماعيل در مقابل احسانى كه به شيعيان ما مى كند جزاى خير بدهد و او را بيامرزد و او را پسرى صحيح الاعضاء روزى فرمايد كه قائل به حق باشد. به ابراهيم بگو: مى گويد: نام پسر خود را احمد بگذار. راوى مى گويد: از خدمت حضرت مرخص شدم و حج رفتم و بازگشتم ، و در روزى كه حضرت معين فرموده بودند به سلامت وارد جرجان شدم . هنگام كه اصحاب ما براى تهنيت آمدند، به ايشان گفتم : امام عليه السلام مرا وعد داده كه در آخر امروز به اينجا تشريف مى آورند. پس مهيا شويد و مسائل و حوائج خود را آماده كنيد. شيعيان چون نماز ظهر و عصر را به جا آوردند، در خانه من جمع شدند. ناگاه امام عسكرى عليه السلام در همان ساعتى كه فرموده بودند وارد شدند. هنگام ورود بر ما سلام كردند و ما به استقبال شتافتيم و دست آن حضرت را بوسيديم . آنگاه حضرت فرمودند: من به جعفر بن شريف وعده كرده بودم كه در آخر اين روز نزد شما بيايم . من نماز ظهر و عصر را در سامراء به جا آوردم و نزد شما آمدم تا با شما تجديد عهد نمايم . اكنون شما حوائج و مسائل خود را بياوريد. اول كسى كه ابتدا به سؤ ال كرد بود. او گفت : يابن رسول الله ، پسر من از هر دو چشم نابيناست ، دعا فرماييد تا خداوند ديده هايش را به او برگرداند. حضرت فرمودند او را حاضر كن . او را حاضر كرد و حضرت دست مبارك بر چشمان او كشيد و چشمانش روشن شد. پس از او يك يك آمدند و خود را بيان كردند و حضرت حاجتهاى آنان را بر آورده مى نمودند، تا اينكه حوائج همه را بر آوردند و مسائل آنها را جواب فرمودند و همان روز به سامراء مراجعت نمودند. 📚اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ج۵ ص۳۰ @takhoda135961
📣📣📣📣📣 🔴 وداع جانسوز امام سجاد (ع)با امام حسین (ع) 🔴 امام حسین(علیه‌السلام) لحظات آخر چه پیام مهمی برای فرستاد؟ در روايتى آمده است:هنگامى كه امام (ع) تنها شد به خيمه هاى برادرانش سر كشيد، آنجا را خالى ديد. آنگاه به خيمه هاى فرزندان عقيل نگاهى انداخت، كسى را در آنجا نيز نديد؛ سپس به خيمه هاى يارانش نگريست كسى را نديد، امام در آن حال ذكر «لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظِيمِ» را فراوان بر زبان جارى مى ساخت. آنگاه به خيمه هاى زنان روانه شد و به خيمه فرزندش امام (عليه السلام) رفت. او را ديد كه بر روى پوست خشنى خوابيده و عمّه اش (س) از او پرستارى مى كند. چون حضرت (عليه السلام) نگاهش به پدر افتاد خواست از جا برخيزد، ولى از شدّت بيمارى نتوانست، پس به عمّه اش زينب گفت: «كمكم كن تا بنشينم چرا كه پسر پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمده است» زينب(عليها السلام) وى را به سينه اش تكيه داد و امام حسين(عليه السلام) از حال فرزندش پرسيد: او حمد الهى را بجا آورد و گفت: «يا أبَتاهُ ما صَنَعْتَ الْيَوْمَ مَعَ هؤُلاءِ الْمُنافِقِينَ»؛ (پدر جان! امروز با اين گروه منافق چه كرده اى؟). امام(عليه السلام) در پاسخ فرمود: «يا وَلَدِي قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَاَنْساهُمْ ذِكْرَ اللّهِ، وَ قَدْ شُبَّ الْقِتالُ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ، لَعَنَهُمُ اللّهُ حَتّى فاضَتِ الاَْرْضُ بِالدَّمِ مِنّا وَ مِنْهُمْ»؛ (فرزندم! شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است و جنگ بين ما و آنان چنان شعله ور شد كه زمين از خون ما و آنان رنگين شده است!). حضرت (عليه السلام) عرض كرد: «يا أبَتاهُ أَيْنَ عَمِّىَ الْعَبّاسُ»؛ (پدر جان! عمويم عبّاس كجاست؟). در اين هنگام اشك بر چشمان زينب حلقه زد و به برادرش نگريست كه چگونه پاسخ مى دهد ـ چرا كه امام(ع) خبر شهادت را به وى نداده بود زيرا كه مى ترسيد بيمارى وى شدّت پيدا كند! ـ امام(عليه السلام) پاسخ داد: «يا بُنَىَّ إِنَّ عَمَّكَ قَدْ قُتِلَ، وَ قَطَعُوا يَدَيْهِ عَلى شاطِىءِ الْفُراتِ»؛ (پسر جان! عمويت كشته شد و دستانش كنار فرات از پيكر جدا شد!). على بن الحسين(ع) آن چنان گريست كه بى هوش شد. چون به هوش آمد از ديگر عموهايش پرسيد و امام پاسخ مى داد: «همه شهيد شدند». آنگاه پرسيد: «وَ أَيْنَ أَخي عَلِيٌّ، وَ حَبيبُ بْنُ مَظاهِرَ، وَ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ، وَ زُهَيْرُ بْنُ الْقَيْنِ»؛ (برادرم على اكبر، حبيب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و زهير بن قين كجايند؟). امام(ع) پاسخ داد: «يا بُنَىَّ إِعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ في الْخِيامِ رَجُلٌ إِلاّ أَنَا وَ أَنْتَ، وَ أَمّا هؤُلاءِ الَّذِينَ تَسْأَلُ عَنْهُمْ فَكُلُّهُمْ صَرْعى عَلى وَجْهِ الثَّرى»؛ (فرزندم! همين قدر بدان كه در اين خيمه ها مردى جز من و تو نمانده است، همه آنان به خاك افتاده و شهيد شده اند). پس على بن الحسين(ع) سخت گريست. آنگاه به عمّه اش زينب(س) گفت: «يا عَمَّتاهُ عَلَىَّ بِالسَّيْفِ وَ الْعَصا»؛ (عمّه جان! شمشير و عصايم را حاضر كن). پدرش فرمود: «وَ ما تَصْنَعُ بِهِما»؛ (مى خواهى چه كنى؟). عرض كرد: «أمَّا الْعَصا فَأَتَوَكَّأُ عَلَيْها، وَ أَمَّا السَّيْفُ فَأَذُبُّ بِهِ بَيْنَ يَدَىْ إِبْنِ رَسُولِ اللهِ(ص) فَإِنَّهُ لاَ خَيْرَ فِي الْحَياةِ بَعْدَهُ»؛ (بر عصا تكيه كنم و با شمشيرم از فرزند رسول خدا(ص) دفاع نمايم، چرا كه زندگانى پس از او ارزش ندارد). امام حسين(ع) او را باز داشت و به سينه چسباند و فرمود:(فرزندم! تو پاك ترين ذريّه و برترين عترت منى و تو جانشين من بر اين بانوان و كودكانى. آنان غريب و بى كس اند كه تنهايى و يتيمى و سرزنش دشمنان و سختى هاى دوران آنان را فرا گرفته است. هر گاه كه ناله سر دادند آنان را آرام كن، و چون هراسان شدند مونسشان باش و با سخنان نرم و نيكو، خاطرشان را تسلّى بخش. چرا كه كسى از مردانشان جز تو نمانده است تا مونسشان باشد و غم هايشان را به وى باز گويند. بگذار آنان تو را ببويند و تو آنان را ببويى و آنان بر تو گريه كنند و تو بر آنان آنگاه امام(ع) دست فرزندش را گرفت و با صداى رسا فرمود: اى زينب! اى ! اى ! اى ! و اى ! سخنم را بشنويد و بدانيد كه اين فرزندم من بر شماست و او است كه پيروى از او واجب است سپس به فرزندش فرمود: «يا وَلَدي بَلِّغْ شيعَتي عَنِّيَ السَّلامَ فَقُلْ لَهُمْ: إِنَّ أَبي ماتَ غَريباً فَانْدُبُوهُ وَ مَضى شَهيداً فَابْكُوهُ»؛ فرزندم! سلامم را به شيعيانم برسان و به آنان بگو: پدرم به رسید پس بر او بريزيد. 📚معالى السبطين، ج 2، ص 20 - 21. @takhoda135961