eitaa logo
آرامش حس حضور خداست
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
946 ویدیو
77 فایل
آرامش در زندگی نبودن جدال نیست بلکه تجربه حضور خداست!♥ کپی برداری با لینک کانال خودتون با افتخار حلال اندر حلال وثواب آن را تقدیم میکنم به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان (عج ) التماس دعا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پای حرف خدا.mp3
3.76M
🔖پای حرف خدا🔖 💠داستان پرت شدن شخصی از روی ساختمان 🔻 اخلاص در خونه خدا ...... 🌺 امشب با خدا معامله کن 🌺 هجرت به سمت خدا.... 🍃 🌸🍃 @takhooda
33.باب4فصل5اداب وشروط تعلیم وتعلم.amr
5.81M
خودشناسی سی و سوم✨ به ترتیب دنبال شود 🌸 🍃 🌼🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الغوث الغوث ای یاریگر دلهای خسته و ای بانی فروزان گیتی از ما درگذر و ما را بیامرز  🍃 🌼🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖داستان كوتاه یه نوجوان ۱۶ ساله بود از محله‌های پایین شهر تهران چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود خودش می‌گفت: گناهی نشد که من انجام ندم تا اینکه یه نوار روضه زیر و رویش کرد و بلند شد اومد جبهه یه روز به فرمانده‌ گفت: من از بچگی حرم امام رضا علیه‌السلام نرفتم، می‌ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم، ۴۸ ساعت به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه‌السلام زیارت کنم و برگردم… .. اجازه گرفت و رفت مشهد دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه توی وصیت نامه‌اش نوشته بود: در راه برگشت از حرم امام رضا علیه‌السلام، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم آقا بهم فرمود: حمید! اگر همین‌طور ادامه بدهی خودم میام می‌برمت… …یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود نیمه شب‌ها تا سحر می‌خوابید داخل قبر، گریه می‌کرد و می‌گفت: یا امام رضا علیه‌السلام منتظر وعده‌ام… آقا جان چشم به راهم نذار… … توی وصیت‌نامه‌اش ساعت و روز و مکان شهادتش رو نوشته بود می‌گفت امام رضا علیه‌السلام بهم گفته کی و کجا شهید میشم حتی مکانی هم که امام رضا علیه‌السلام فرموده بود شهید می‌شی تا حالا ندیده بود… …روز موعود خبر رسید ضد انقلاب توی یه منطقه است و باید بریم سراغشون فرمانده گفت: چند تا نیرو بیشتر نمی‌خواهیم همه‌ی بچه‌ها شروع کردند التماس کردن که آقا ما رو ببرید دیدند حمید یه گوشه نشسته و نگاه می‌کنه ازش سوال کردند: مگه تو دوست نداری بری به این عملیات؟ حمید خندید و گفت: شما برا اومدن التماس‌هاتون رو بکنید، اونی که باید منو ببره خودش می‌بره خود فرمانده اومد و گفت: حمید تو هم بلند شو بریم … … بچه‌ها میگن وقتی وارد روستایی که ضد انقلاب بودند شدیم، حمید دستاش رو به سمت ما بلند کرد و گفت: خداحافظ کسی اون لحظه نفهمید حمید چی میگه اما وقتی شهید شد و وصیت‌نامه‌اش رو باز کردیم دیدیم دقیقا توی همون‌روز، ساعت و مکانی شهید شده که تو وصیت‌نامه‌اش نوشته بود… خاطره ای از زندگی شهید حمید محمودی 🍃 🌸🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا